گذز عمـــر 22 تیر 1394 توسط لیریائی هر روز به هنگام سحر سنجاقک، خسته و بی خواب، در باغ تنهایی اش سرگردان ترا می جوید او تشنه ی شبنم نشسته بر تن درخت است فراموش نکنی، عمر کوتاهش به این همه انتظار قد نمی دهد… مطلب قبلیمطلب بعدی