مدرسه علمیه حضرت زهرا(س) دورود

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فضیلتی از امام حسن عسگری (علیه السلام)

29 دی 1394 توسط لیریائی

جعفر بن شريف گرگانى گويد: سالى كه به حج مى‏رفتم در «سر من رأى» (= سامرّا) به خدمت امام عسكرى (ع) رسيدم، مردم آنجا مقدارى مال توسط من ارسال كرده بودند خواستم از امام بپرسم كه آن را به كجا تحويل دهم، حضرت پيش از سؤال من، فرمودند: آنچه آورده‏ اى به خادم من، مبارك تحويل بده، اين كار را كردم.
بعد گفتم: شيعيان شما در گرگان به محضرتان سلام مى‏ رسانند، فرمود: مگر بعد از حج به گرگان نخواهى رفت؟ گفتم: چرا، فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز به گرگان باز مى‏ گردى، روز جمعه سوم ربيع الاخر در اول روز وارد آن جا خواهى شد، چون وارد شدى به آنها بگو كه در آخر همان روز من به آنجا خواهم آمد.
برو در هدايت و رشاد، بدان كه خدا تو را و ياران تو را در اين مسافرت سلامت خواهد داد، بسلامت به خانواده ات باز خواهى گشت. براى پسرت شريف پسرى به دنيا خواهد آمد، نام آن را صلت بن شريف بن جعفر بن شريف بگذارد، خداوند او را بزرگ خواهد كرد و از شيعيان ما خواهد بود.
گفتم: يابن رسول الله! ابراهيم بن اسماعيل جرجانى مردى است از شيعيان شما، به دوستان شما بسيار كمك مى‏كند، در هر سال بيشتر از صد هزار درهم در اين باره خرج مى‏نمايد و او يكى از ثروتمندان گرگان است. فرمود: خداوند به ابى اسحاق در مقابل احسانش جزاى خير بدهد، گناهانش را بيامرزد و به او پسر كامل الخلقه‏اى عطا فرمايد، به او بگو: حسن بن على مى‏ گويد: نام پسرت را احمد بگذار.
من از خدمت امام مرخص شدم، خداوند مرا در سفر سلامت داد تا روز جمعه سوم ربيع الاخر در اول روز آنطور كه امام فرموده بود وارد گرگان شدم، دوستان به ديدار من آمدند، به من تهنيت مى‏گفتند. به آنها گفتم كه: امام صلوات الله عليه وعده كرده در آخر امروز به گرگان تشريف بياورد، آنچه لازم داريد بخواهيد و مسائل و حوائجتان را در نظربگيريد.
آنان چون نماز ظهر و عصر را خواندند همه در خانه من جمع شدند، به خدا قسم كه در يك حالت بى خبرى بوديم ناگاه ديديم كه امام تشريف آوردند و به جمع ما داخل شدند و پيش از ما به ما سلام كردند، ما از آن حضرت استقبال كرده، دست مباركش را بوسيديم.
امام صلوات الله عليه فرمودند: من به جعفر بن شريف وعده كردم كه در آخر اين روز به اين جا آيم، نماز ظهر و عصر را در سامراء خوانده با اينجا آمدم تا با شما تجديد عهد نمايم و الان به وعده خود عمل كرده‏ام، مسائل و حوائج خويش را بگوييد.
در آن وقت، اول نضربن جابر عرض كرد: يابن رسول الله! پسرم، جابر يك ماه است كه چشمش بينايى خود را از دست داده است، دعا كنيد كه خداوند بيناىی او را باز گرداند. امام (ع) فرمود: او را پيش من آوريد، حضرت دست مباركش را بر چشم او كشيد، در دم بينايى خويش را باز يافت، بعد يكى پس از ديگرى آمده از حوائج خويش سؤال مى‏كردند، امام حاجاتشان را برآورد و براى آنها دعاى خير كرد و همان روز برگشت.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: شرح حال علما لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

آمار

  • امروز: 94
  • دیروز: 643
  • 7 روز قبل: 1335
  • 1 ماه قبل: 2580
  • کل بازدیدها: 64524

خبرنامه

تبلیغات

  • رتبه بندی و امتیازدهی وبلاگ ها
  • آموزش ویدیویی وبلاگ نویسی
  • تکنیک های افزایش بازدید

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • فرهنگی تربیتی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • نورفشان
  • رهگذر
  • نور الدین
  • بتول سادات بنیادی
  • anam

موضوعات

  • همه
  • در ساحل نجات
  • اخبار
  • شرح حال علما
  • لطائف و ظرائف
  • شهدا افلاکیان خاکی
  • هر روز یک حدیث
  • شعر
  • دانستنی ها
  • اهل بیت (علیه السلام )
  • نکات تربیتی ناب
  • تاریخی
  • خانواده در اسلام
  • محرم
  • داستانک
  • مهدویت
  • در محضر علما
  • سر بند عشق
  • مطالبات رهبری
  • تذکره الاولیاء
  • مناجات نامه
  • روانشناسی
  • رمضان
  • حجاب و عفاف
  • فضای مجازی
  • انقلاب
  • ادعیه و زیارات
  • تفسیر یک آیه از قرآن
  • حدیث سلسله الذهب
  • در محضر قرآن
  • غدیر خم
  • طب سنتی
  • اربعین
  • اخلاق
  • شهید
  • تصاویر
  • رجب
  • انقلاب
  • انقلاب
  • وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله )
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس