روشهای تربیت نسل منتظر
انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو و کساني که آشنايي کمتري با امام عصر، حضرت مهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) دارند، کار بسيار سخت و در عين حال، باظرافتي است و کمترين کجسليقگي در آن، باعث وازدگي از اين فرهنگ خواهد شد. زيرا فرهنگ مهدويت، فرهنگ ارزشها و همان فرهنگ دين است و همانطور که انتقال ارزشهاي ديني بدون ظرافتهاي خاصّ خود، ممکن نيست، انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو و تربيت آنها به عنوان نومنتظرانِ ظهور حضرت (عليه السلام) نيز، بدون شيوه هاي خاصّ خود ممکن نخواهد بود.
بحث در اين موضوع را با اين سؤال آغاز ميکنيم که فرهنگ مهدويت و انتظار چيست؟ و اهدافي که ما با انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو به دنبال تأمين آنها هستيم، کدامند؟ فرهنگ مهدويت قبل از اينکه به نجات و رستگاري بشر در آينده مربوط باشد، به زمان حال و الآن جامعۀ شيعه مربوط است. بدون شک، شيعه بودنِ يک فرد در زمانِ ما، در گرو اعتقاد و التزام به امامت امام زمان (عليه السلام) است زيرا در آموزه هاي شيعي آمده است که در هر عصري، امامي از طرف خداوند براي مردم تعيين شده و ايمان و اسلام فرد، جز به شناخت او و اقرار و التزام به امامتش، پذيرفته نخواهد بود. و بدون اين امر، رهايي از پيآمدهاي مرگ، به سان مرگ در دوران جاهليت، ممکن نيست. پس بايد به فرزندانمان بياموزيم «مهدي» کيست؟ و چه نقشي در زندگي ما دارد؟ فرزندانمان بايد بدانند مهدي (عليه السلام) امامي است که خداوند براي بشريت تعيين کرده و سعادت اخروي آنها در گرو اعتقاد و التزام به امامت اوست. بنابراين اولين هدفي که ما در انتقال فرهنگ مهدويت به دنبال تأمين آن هستيم، سعادتمند شدن فرزندانمان در آخرت است. زيرا سعادت اخروي نسل نو، با اعتقاد به امامت امامي که الآن در غيبت بوده و دسترسي به او براي ما ممکن نيست، گره خورده است.
دومين هدفي که ما به دنبال تأمين آن هستيم، تربيت زمينهسازان ظهور است. بدون ترديد ظهور امام زمان (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) مرهون زمينه سازي و آمادگي عمومي مردم جهت پذيرش امر ظهور است. مردمِ معقتد به امام زمان (عليه السلام)، بايد زمينه را براي ظهور آن حضرت فراهم کنند و اين امر، به شناساندن وضعيت مطلوب و ايده آل، به جهانيان ممکن خواهد بود. زيرا اگر جامعۀ بشري وضعيت مطلوب و حيات برتري را که در جامعۀ مهدوي به مردم وعده داده شده است، بشناسند، زودتر از مکاتب ديگر مأيوس شده و مشتاق تحقّق جامعۀ آرماني مهدوي ميشوند بنابراين يکي ديگر از اهداف انتقال فرهنگ انتظار به نسل نو، در واقع آشنا کردن آنها با وضعيت ايده آل جامعۀ بشري، به منظور شناخت جايگاه وضعيت موجود، و سپس شناساندن وضعيت ايده آل به جامعۀ جهاني توسط آنهاست.
نسل نو بايد وضعيت ايده آلي را که در جامعۀ مهدوي تحقّق خواهد يافت، بشناسد، تا بتواند جايگاه و وضعيت موجود را مورد نقد و بررسي قرار دهد. زيرا کسي که وضعيت ايده آل را نشناسد، کاستيهاي وضعيت موجود را نيز نخواهد شناخت و در اين صورت، چه بسا ممکن است مانند آن باصطلاح انديشمند امريکايي، وضعيت موجود را بهترين وضعيتي بداند که براي بشريت دستيافتني است لذا يکي از اصليترين اهداف انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو، شناساندن کاستيهاي وضعيت موجود به آنها و جلوگيري از رضايت به حال کنوني جامعه است.
نسل نو بعد از شناخت کاستيهاي وضعيت موجود، تلاش ميکند تا وضعيت ايده آل بشري را براي جهانيان تبيين نمايد و تبيين وضعيت ايده آل براي جهانيان باعث پيدايش شوق و رغبت در آنها نسبت به تحقّق چنين وضعيت خواهد شد و پيدايش اين اشتياق جهاني، يکي از مقدّمات ظهور صاحب الزّمان، مهدي موعود (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) است. در غير اين صورت امام مهدي (عليه السلام) ميبايست بيشتر از نيمي از مردم جهان را سرکوب نمايد. و چنين امري با هدف ظهور آن حضرت همخواني ندارد.
هدف ديگري که در انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو دنبال ميشود، همسانسازي شخصيت آنها با ايده آلهاي جامعۀ آرمانيست. نسل نو با شناخت شاخصهاي انسان عصر مهدوي، تلاش ميکند خود را با اين شاخصها هماهنگ و با انسانهاي عصر ظهور همگون نمايد و اين، همان چيزي است که امروزه از آن به عنوان تربيت مدير و نيروي انساني ياد ميشود. بدون شک ياران حضرت مهدي (عليه السلام) و مديران حکومت آن حضرت، از بين همين منتظران ظهور خواهند بود، بنابراين لازم است نسل نو، هماهنگ با شاخصهاي انسان عصر مهدوي تربيت شود زيرا در غير اين صورت هرگز ظهوري رُخ نخواهد داد.
با توجّه به مطالب گذشته، پُر واضح است که يکي از ضروريترين نيازهاي نسل نو، آشنا کردن آنها با فرهنگ مهدويت و انتظار است. و يکي از اساسيترين پيشنيازهاي تأمين اين هدف، بسترسازي است. همانطور که گياه در بستر مناسب، جوانه زده و رشد ميکند و پرورش آن، بدون فراهم نمودن آب و خاک و هواي مناسب ممکن نيست، پرورش نسل نو و تبديل آنها به نومنتظران ظهور امام مهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) نيز بدون بذرپاشي در بستر مناسب و فضاي سالم، ممکن نخواهد بود.
بذر انديشۀ مهدويت و فرهنگ انتظار، براي جوانه زدن در وجود آدمي، نيازمند بستر و فضايي مناسب است تا رشد و نموّ نموده و در وجود آدمي ريشه دوانده و به درخت پُرميوۀ انتظارِ پويا تبديل شود. بنابراين نخستين کاري که در انتقال فرهنگ مهدويت بايد انجام شود، فضاسازي است.
در غير اين صورت امر تربيت با موفقيّت کمتري همراه خواهد بود. مسلماً در امر تربيت، نميتوان براي يکايک افراد جامعه پروندۀ تربيتي تشکيل داد و بر فرض امکان چنين امري، تربيت آنها بدون فضاي مناسب تربيتي ممکن نخواهد بود. بنابراين بايد فضايي که مناسب تربيت مهدوي است، ايجاد کنيم زيرا قرار گرفتن در فضايي خاص، باعث ميشود تا افراد مطابق آن فضا حرکت کنند و اگر فضاي تربيتي ما، فضاي تربيت مهدوي نباشد، شناساندن فرهنگ انتظار به افراد در اين فضا مانند شنا کردن در خلاف جريان آب است و اما اينکه چگونه ميتوان فضا را فضاي تربيت مهدوي نمود، خود سؤال مهمي است، که پاسخ دادن به آن چندان آسان نيست.
فضاسازي تربيتي چند مرحله دارد. نخست بايد در منزل فضاي تربيت مهدوي حاکم باشد يعني فرزندانمان بايد پايبندي به ارزشهاي انتظار را در خانه لمس کنند در غير اين صورت، ارزشهاي انتظار به درستي به او منتقل نخواهد شد. همانطور که فرهنگ مسواک زدن هنگام خواب بدون پايبندي والدين به اين امر، به درستي به بچه منتقل نميشود، فرهنگ انتظار نيز در وجود کودک بدون پايبندي والدين به لوازم اين فرهنگ، شکوفا نخواهد شد.
مرحلۀ دوم، مرحلۀ فضاهاي آموزشي و در نگاه کلانتر، فضاي جامعه است. فضاهاي آموزشي اعم از مراکز نگهداري کودکان و دبستانها و مدارس راهنمايي و دبيرستانها و حتّي دانشگاه ها بايد عطر و بوي فرهنگ مهدويت داشته باشند تا هر کسي که در اين فضاها قرار ميگيرد، معطّر به اين عطر گردد. و اگر فضاهاي آموزشي ما با فضاي منزل هماهنگ نباشد، اثرات مثبت فضاي منزل را نيز از بين خواهد برد. و مهمترين مسئلهاي که در اين مرحله قابل دقّت و تأمّل است، مسئلۀ لزوم هماهنگي نظام آموزشي با نظام ارزشي است. متون آموزشي مراکز علمي، بايد با فرهنگ مهدويت همخواني داشته باشد. در غير اين صورت تربيت همسو با فرهنگ مهدويت، بسيار سخت و بلکه غيرممکن خواهد بود.
مرحلۀ سوم، فضاي جامعه است. جامعهاي که در انتظار حکومت مهدي (عليه السلام) است با جوامع ديگر تفاوت بسياري دارد. در اين جامعه ارزشهاي انتظار و ويژگيهاي عصر ظهور به فراواني يافت ميشود. حال اگر فضاي حاکم بر جامعه، فضاي فرهنگ انتظار نباشد، تربيت نسل نو و آشنا کردن آنها با فرهنگ انتظار در اين فضا، بسيار مشکل خواهد بود.
مسئلۀ ديگري که در انتقال فرهنگ انتظار حائز اهميت است، مسئلۀ توجّه به مخاطب است. مسلماً مخاطبان گفتمان مهدويت و فرهنگ انتظار به گروههاي مختلف سني و علمي تقسيم ميشوند.
نخست کودکان هستند. که انتقال فرهنگ مهدويت و انتظار به آنها، تنها به روش عملي ممکن است. زيرا نميتوان براي تفهيم فرهنگ مهدويت به کودک، از استدلال کمک گرفت بنابراين براي آشنا کردن کودکان با فرهنگ انتظار کافيست فضاي منزل و مدرسه، به فضاي انتظار و ارزشهاي آن تبديل شود.
مسئلۀ ديگري که در انتقال فرهنگ مهدويت به کودکان اهميت دارد، گره زدن اين فرهنگ با علايق کودکانه است. مثلاً کودکان به عيدي گرفتن و قصّه، علاقه زيادي دارند. در انتقال فرهنگ مهدويت ميتوان از همين علاقۀ کودک استفاده کرده و اين فرهنگ را در قالب قصّه هاي جذّاب کودکانه به او منتقل نمود و يا ميتوان به مناسبتهاي مختلفي مثل روز نيمۀ شعبان يا روز به امامت رسيدن امام مهدي (عليه السلام)، به کودکان عيدي و هديه داد و البته عيدي و هديهاي که در اين روز به کودک داده ميشود، بايد حداقل با هدايايي که کودک به مناسبتهاي ديگر دريافت ميکند، همسنگ و همشأن باشد. و به عبارت ديگر بايد کاري کرد که کودک به انتظار آمدن اين روزها لحظهشماري کند.
گروه دوم، گروه نوجوانان و جوانان هستند که ميتوان با تهيۀ درسنامه هاي مهدويت که متناسب با اين سن و سال است و همچنين رمانهاي جذّاب با اقتباس از فرهنگ مهدويت، و فيلم و مانند اين امور، آنها را با فرهنگ مهدويت آشنا کرد. و عمدهترين چالش، در انتقال فرهنگ انتظار به اين گروه، ايجاد نياز در آنهاست. ما بايد در برخورد با اين گروه سني، پرسشهايي را که تنها گفتمان مهدويت جوابگوي آنهاست، در ذهن آنها ايجاد کنيم و سپس از آنها بخواهيم جواب آنها را پيدا کنند و خود ما نيز در رسيدن به پاسخهاي درست، آنها را ياري کنيم.
گروه سوم، فرهيختگان جامعه هستند. اين گروه به دليل مطالعات که دربارۀ آخرالزّمان و آيندۀ بشريت دارند، با چالش هايي در زمينۀ مهدويت مواجه هستند. در انتقال فرهنگ مهدويت به اين گروه، کافيست اين چالشها را برطرف کنيم و اين مهم با نوشتن کتابها و مقالات علمي و مدّ نظر قراردادن سؤالها و شبهات جديدي که در عرصۀ مهدويت و آخرالزّمان مطرح شده، حاصل ميشود.
در آخر درس را دوباره تکرار ميکنيم که فرهنگ مهدويت و انتظار، فرهنگ ارزشها و فرهنگ دين است و القاء فرهنگ ديني به ديگران، محتاج ظرافتهاي خاصّ خود است و افراط در القاء اين فرهنگ، باعث دلزدگي از آن ميشود و همانطور که تفريط در القاء اين فرهنگ، نکوهيده و ناپسند است، افراط در آن نيز مذموم و ناپسند است.
انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو و کساني که آشنايي کمتري با امام عصر، حضرت مهدي (عج) دارند، کار بسيار سخت و در عين حال، باظرافتي است و کمترين کجسليقگي در آن، باعث وازدگي از اين فرهنگ خواهد شد.
فرهنگ مهدويت، فرهنگ ارزشها و همان فرهنگ دين است و همانطور که انتقال ارزشهاي ديني بدون ظرافتهاي خاصّ خود، ممکن نيست، انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو و تربيت آنها به عنوان نومنتظرانِ ظهور حضرت (عليه السلام) نيز، بدون شيوه هاي خاصّ خود ممکن نخواهد بود.
بدون شک، شيعه بودنِ يک فرد در زمانِ ما، در گرو اعتقاد و التزام به امامت امام زمان (عليه السلام) است زيرا در آموزه هاي شيعي آمده است که در هر عصري، امامي از طرف خداوند براي مردم تعيين شده و ايمان و اسلام فرد، جز به شناخت او و اقرار و التزام به امامتش، پذيرفته نخواهد بود. و بدون اين امر، رهايي از پيآمدهاي مرگ، به سان مرگ در دوران جاهليت، ممکن نيست.
بايد به فرزندانمان بياموزيم «مهدي» کيست؟ و چه نقشي در زندگي ما دارد؟ فرزندانمان بايد بدانند مهدي (عليه السلام) امامي است که خداوند براي بشريت تعيين کرده و سعادت اخروي آنها در گرو اعتقاد و التزام به امامت اوست.
اولين هدفي که ما در انتقال فرهنگ مهدويت به دنبال تأمين آن هستيم، سعادتمند شدن فرزندانمان در آخرت است. زيرا سعادت اخروي نسل نو، با اعتقاد به امامت امامي که الآن در غيبت بوده و دسترسي به او براي ما ممکن نيست، گره خورده است.
دومين هدفي که ما به دنبال تأمين آن هستيم، تربيت زمينهسازان ظهور است. بدون ترديد ظهور امام زمان(عج) مرهون زمينه سازي و آمادگي عمومي مردم جهت پذيرش امر ظهور است. مردمِ معقتد به امام زمان (عليه السلام)، بايد زمينه را براي ظهور آن حضرت فراهم کنند و اين امر، به شناساندن وضعيت مطلوب و ايده آل، به جهانيان ممکن خواهد بود.
اگر جامعۀ بشري وضعيت مطلوب و حيات برتري را که در جامعۀ مهدوي به مردم وعده داده شده است، بشناسند، زودتر از مکاتب ديگر مأيوس شده و مشتاق تحقّق جامعۀ آرماني مهدوي ميشوند بنابراين يکي ديگر از اهداف انتقال فرهنگ انتظار به نسل نو، در واقع آشنا کردن آنها با وضعيت ايده آل جامعۀ بشري، به منظور شناخت جايگاه وضعيت موجود، و سپس شناساندن وضعيت ايده آل به جامعۀ جهاني توسط آنهاست.
نسل نو بايد وضعيت ايده آلي را که در جامعۀ مهدوي تحقّق خواهد يافت، بشناسد، تا بتواند جايگاه و وضعيت موجود را مورد نقد و بررسي قرار دهد. زيرا کسي که وضعيت ايده آل را نشناسد، کاستيهاي وضعيت موجود را نيز نخواهد شناخت و در اين صورت، چه بسا ممکن است مانند آن باصطلاح انديشمند امريکايي، وضعيت موجود را بهترين وضعيتي بداند که براي بشريت دستيافتني است.
يکي از اصلي ترين اهداف انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو، شناساندن کاستيهاي وضعيت موجود به آنها و جلوگيري از رضايت به حال کنوني جامعه است. نسل نو بعد از شناخت کاستيهاي وضعيت موجود، تلاش ميکند تا وضعيت ايده آل بشري را براي جهانيان تبيين نمايد و تبيين وضعيت ايده آل براي جهانيان باعث پيدايش شوق و رغبت در آنها نسبت به تحقّق چنين وضعيت خواهد شد و پيدايش اين اشتياق جهاني، يکي از مقدّمات ظهور صاحب الزّمان، مهدي موعود(عج) است.
هدف ديگري که در انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو دنبال ميشود، همسانسازي شخصيت آنها با ايده آلهاي جامعۀ آرمانيست. نسل نو با شناخت شاخصهاي انسان عصر مهدوي، تلاش ميکند خود را با اين شاخصها هماهنگ و با انسانهاي عصر ظهور همگون نمايد و اين، همان چيزي است که امروزه از آن به عنوان تربيت مدير و نيروي انساني ياد ميشود.
يکي از ضروريترين نيازهاي نسل نو، آشنا کردن آنها با فرهنگ مهدويت و انتظار است. و يکي از اساسيترين پيشنيازهاي تأمين اين هدف، بسترسازي است. همانطور که گياه در بستر مناسب، جوانه زده و رشد ميکند و پرورش آن، بدون فراهم نمودن آب و خاک و هواي مناسب ممکن نيست، پرورش نسل نو و تبديل آنها به نومنتظران ظهور امام مهدي(عج) نيز بدون بذرپاشي در بستر مناسب و فضاي سالم، ممکن نخواهد بود.
بذر انديشۀ مهدويت و فرهنگ انتظار، براي جوانه زدن در وجود آدمي، نيازمند بستر و فضايي مناسب است تا رشد و نموّ نموده و در وجود آدمي ريشه دوانده و به درخت پُرميوۀ انتظارِ پويا تبديل شود. بنابراين نخستين کاري که در انتقال فرهنگ مهدويت بايد انجام شود، فضاسازي است. در غير اين صورت امر تربيت با موفقيّت کمتري همراه خواهد بود.
بايد فضايي که مناسب تربيت مهدوي است، ايجاد کنيم زيرا قرار گرفتن در فضايي خاص، باعث ميشود تا افراد مطابق آن فضا حرکت کنند و اگر فضاي تربيتي ما، فضاي تربيت مهدوي نباشد، شناساندن فرهنگ انتظار به افراد در اين فضا مانند شنا کردن در خلاف جريان آب است و اما اينکه چگونه ميتوان فضا را فضاي تربيت مهدوي نمود، خود سؤال مهمي است.
بايد در منزل فضاي تربيت مهدوي حاکم باشد يعني فرزندانمان بايد پايبندي به ارزشهاي انتظار را در خانه لمس کنند در غير اين صورت، ارزشهاي انتظار به درستي به او منتقل نخواهد شد. فضاهاي آموزشي اعم از مراکز نگهداري کودکان و دبستانها و مدارس راهنمايي و دبيرستانها و حتّي دانشگاه ها بايد عطر و بوي فرهنگ مهدويت داشته باشند تا هر کسي که در اين فضاها قرار ميگيرد، معطّر به اين عطر گردد.
اگر فضاهاي آموزشي ما با فضاي منزل هماهنگ نباشد، اثرات مثبت فضاي منزل را نيز از بين خواهد برد. و مهمترين مسئلهاي که در اين مرحله قابل دقّت و تأمّل است، مسئلۀ لزوم هماهنگي نظام آموزشي با نظام ارزشي است. متون آموزشي مراکز علمي، بايد با فرهنگ مهدويت همخواني داشته باشد. در غير اين صورت تربيت همسو با فرهنگ مهدويت، بسيار سخت و بلکه غيرممکن خواهد بود.
جامعهاي که در انتظار حکومت مهدي(ع) است، با جوامع ديگر تفاوت بسياري دارد. در اين جامعه ارزشهاي انتظار و ويژگيهاي عصر ظهور به فراواني يافت ميشود. حال اگر فضاي حاکم بر جامعه، فضاي فرهنگ انتظار نباشد، تربيت نسل نو و آشنا کردن آنها با فرهنگ انتظار در اين فضا، بسيار مشکل خواهد بود.
کودکان؛ که انتقال فرهنگ مهدويت و انتظار به آنها، تنها به روش عملي ممکن است. زيرا نميتوان براي تفهيم فرهنگ مهدويت به کودک، از استدلال کمک گرفت بنابراين براي آشنا کردن کودکان با فرهنگ انتظار کافيست فضاي منزل و مدرسه، به فضاي انتظار و ارزشهاي آن تبديل شود.
مسئلهاي که در انتقال فرهنگ مهدويت به کودکان اهميت دارد، گره زدن اين فرهنگ با علايق کودکانه است. مثلاً کودکان به عيدي گرفتن و قصّه، علاقه زيادي دارند. در انتقال فرهنگ مهدويت ميتوان از همين علاقۀ کودک استفاده کرده و اين فرهنگ را در قالب قصّه هاي جذّاب کودکانه به او منتقل نمود و يا ميتوان به مناسبتهاي مختلفي مثل روز نيمۀ شعبان يا روز به امامت رسيدن امام مهدي(ع)، به کودکان عيدي و هديه داد و به عبارت ديگر بايد کاري کرد که کودک به انتظار آمدن اين روزها لحظهشماري کند.
گروه نوجوانان و جوانان؛ که ميتوان با تهيۀ درسنامه هاي مهدويت که متناسب با اين سن و سال است و همچنين رمانهاي جذّاب با اقتباس از فرهنگ مهدويت، و فيلم و مانند اين امور، آنها را با فرهنگ مهدويت آشنا کرد. و عمدهترين چالش، در انتقال فرهنگ انتظار به اين گروه، ايجاد نياز در آنهاست. ما بايد در برخورد با اين گروه سني، پرسشهايي را که تنها گفتمان مهدويت جوابگوي آنهاست، در ذهن آنها ايجاد کنيم و سپس از آنها بخواهيم جواب آنها را پيدا کنند و خود ما نيز در رسيدن به پاسخهاي درست، آنها را ياري کنيم.
فرهيختگان جامعه؛ اين گروه به دليل مطالعات که دربارۀ آخرالزّمان و آيندۀ بشريت دارند، با چالشهايي در زمينۀ مهدويت مواجه هستند. در انتقال فرهنگ مهدويت به اين گروه، کافيست اين چالشها را برطرف کنيم و اين مهم با نوشتن کتابها و مقالات علمي و مدّ نظر قراردادن سؤالها و شبهات جديدي که در عرصۀ مهدويت و آخرالزّمان مطرح شده، حاصل ميشود.
فرهنگ مهدويت و انتظار، فرهنگ ارزشها و فرهنگ دين است و القاء فرهنگ ديني به ديگران، محتاج ظرافتهاي خاصّ خود است و افراط در القاء اين فرهنگ، باعث دلزدگي از آن ميشود و همانطور که تفريط در القاء اين فرهنگ، نکوهيده و ناپسند است، افراط در آن نيز مذموم و ناپسند است.
منبع :http://masaf.ir
حدیث دلداری
امام سجاد (علیه السلام ) فرمود :سه خصلت است که در هر مومنی باشد، در پناه خدا قرار گیرد و خداوند در روز قیامت او را در سایه ی عرش خود درآورد و از وحشت آن بزرگترین روز در امانش دارد :کسی که با مردم آن گونه رفتار کند که از آنان می خواهد با او چنان رفتار کنند. و مردی که هیچ دستی و پایی پیش ننهد مگر آنکه بداند در طاعت خدا پیش می نهد .و مردی که از برادرش عیبی نگیرد تا آنکه خودش آن عیب را واگذارد.
منبع : تحف العقول204
عشق امام سجاد(علیه السلام ) به عبادت
داستان عشق امام سجاد (ع) به نماز عجیب است. جابر بن عبدالله انصاری می گوید: حضرت سکینه در پی من فرستاد که با تو کار دارم. دختر حضرت سیدالشهدا (ع) هفتاد و سه سال در دنیا زندگی کرد و ریشه کن شدن بنی امیه را با چشم خودش دید. خیلی ها را هم تربیت کرد. او شخصیت فوق العاده ای بود. حضرت سید الشهدا (ع)، این تعبیر را درباره ایشان داشته اند که او «خیرةالنساء» یعنی نیکوترین بانوان است. جابر می گوید: در اتاقی که حضرت سکینه نشسته بود پرده ضخیمی کشیده بودند و مرا به آن اتاق راهنمایی کردند. سکینه کبری با صدای محزون گفت: ای جابر سالی دو بار پینه پیشانی برادرم علی بن الحسین (ع) بر اثر کثرت سجده قیچی می شود و زانوهایش هم همینطور پینه بسته است. خدمت ایشان برس و ببین می توانی خواهش کنی که عبادتش را کم کند. جابر می گوید: چشم، همین امروز می روم. جابر سپس به خانه امام زین العابدین (ع) میرود و عرض میکند: ای آقا آیا می شود از عبادتتان کم کنید؟ امام به خدمتکار خانه میفرماید: کتاب روی طاقچه را برایم بیاور. خدمتکار آن را نزد امام میآورد. امام (ع) میفرماید: ای جابر عبادات پدرم علی (ع) در این کتاب است، آن ها را بخوان و اگر آن عبادات را ببینی دیگر به من نمی گویی که عبادتت را کم کن.
ببین پدرم چقدر عبادت می کرده و اصلا نماز علی را چه کسی میتواند بخواند و روزه علی را چه کسی میتواند بگیرد!
راوی می گوید: امام زین العابدین (ع) هر روز صبح صورت بر روی خاک می گذاشت و هزار بار می گفت: «لااله الاالله حقا حقا، لااله الاالله ایماناً و تصدیقا، لااله الاالله عبودیتاً و رقا». یعنی به خدا عرض میکرد که بند عشق تو را به گردنم انداخته ام و چیز دیگری نمی خواهم. من در بندگی محض هستم و همین برایم رحمت و نور است، چرا که رحمت از عبادت تجلی می کند. شما هم الان باید خودتان را به او وصل کنید تا با نور او منور میشوید و با رَوح او روح و معنا بیابید. شما کلمة الله هستید و کلمة الله باید معنای خدا را بدهد. شما هنگامی معنای خدا را می دهید که چشمتان، گوشتان، دستتان، زبانتان، قدمتان، شکمتان، شهوتتان و همه زندگیتان هماهنگ با برنامه های الهی باشد. در مسئله رحمت نیز می گوید: همه چیز به شما عنایت کردم. در مورد غفران هم می گوید: خیلی از چیزها را به شما عنایت کردم اما شما تکبر کردید و نگرفتید، حالا هم دیر نشده است برگردید تا دوباره به شما بدهم.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر استاد حسین انصاریان
ادب در سیره حضرت عباس علیه السلام
چشمههای جوشان ادب حضرت عباس(علیهالسلام)
يكي از فضايل والاي انساني و اسلامي، رعايت ادب است. ادب در برابر بزرگان و مقدسات و در همه موارد زندگي، زينت اخلاق بوده و از عوامل و اركان مهم شخصيت معنوي انسان است.
اميرمومنان علي عليهالسلام ضمن سفارش به فرزندش امام حسن عليهالسلام در فراگيري ادب ، فرمود: يا بني ! الادب لقاح العقل ، و ذكا القلب و عنوان الفضل ؛ پسرم ادب ، مايه بارور شدن عقل و بيداري قلب و سرلوحه فضل و بزرگواري است.
نيز فرمود: من اخر عدم ادبه ، لم يقدمه كثافه حسبه؛ كسي كه بي ادبي ، او را عقب انداخت ، عظمت و كثرت فاميل، او را به جلو نخواهد انداخت(1) نيز فرمود: لا ميراث كالادب؛ هيچ ارثي ارزشمندتر از ادب نيست(2)
بر همين اساس حضرت علي عليهالسلام فرزندانش را بخوبي تربيت كرد، و آنها از باادبترين افراد جامعه خود بودند. حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام از همين مكتب درخشان، درس ادب آموخته بود، كه از ويژگيهاي زندگي سراسر درخشان وي ادب او در همه دورانهاي زندگيش از كودكي تا آخر عمر بود. در اين زمينه نظر شما را به چند نمونه زير جلب مي كنيم :
1. روايت شده: حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام بدون اجازه در كنار امام حسين عليهالسلام نمي نشست، و اگر پس از اجازه مي نشست، مانند عبد خاضع دو زانو در برابر مولايش مي نشست.(3)
2. روايت شده: در طول 34 سال عمر حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام آن بزرگوار هرگز به برادرش امام حسين عليهالسلام برادر خطاب نكرد، بلكه با تعبيراتي مانند سيدي، مولاي، يابن رسول الله، آقاي من ، سرور من ، اي پسر رسول خدا، آن حضرت را صدا مي زد، جز در آخرين ساعت عمر، در آستانه شهادت ، كه صدا زد: (برادر، برادرت را درياب !) اين تعبير نيز يك نوع ادب بود، زيرا بيانگر آن بود كه برادرت رسم برادري را با بهترين وجه ادا كرد، اكنون تو نيز اي برادر، با مهر برادري به من بنگر! در كتاب مستطرف الاحاديث آمده است : روزي امام حسين عليهالسلام در مسجد آب خواست. حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام كه در آن هنگام كودك بود، بي آنكه به كسي بگويد باشتاب از مسجد بيرون آمد. پس از چند لحظه ديدند، ظرفي را پر از آب كرده و با احترام خاصي ظرف آب را به برادرش امام حسين عليهالسلام تقديم مي كند. روز ديگر، خوشه انگوري را به او دادند. او با اينكه كودك بود، با شتاب از خانه بيرون آمد، پرسيدند: كجا مي روي ؟ فرمود:(مي خواهم اين انگور را براي مولايم حسين عليهالسلام ببرم )(4)
در همان خردسالي حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام حضرت امام علي عليهالسلام توجه خاصي به ادب وي داشت و او را به تلاشها و كارهاي مهم و سخت مانند كشاورزي، تقويت روح و جسم، تيراندازي و شمشير زني و ساير فضايل اخلاقي، تعليم و عادت داده بود. حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام گاهي در كنار پدر مشغول كشاورزي و باغداري و نخلستانها بود و زماني احاديث و برنامه هاي اسلام را در مسجد به ديگران مي آموخت و به تهيدستان و بينوايان كمك مي كرد. او به برادران و خواهرانش احترام شايان مي نمود و دوش به دوش آنان در بالا بردن سطح فرهنگ مردم مي كوشيد و در يك كلام، بازوي پرتوان پدر و چشم نافذ اسلام و مطيع برادرانش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بود. سخن حضرت علي عليهالسلام در زبان، سيماي حضرت امام حسن عليهالسلام در چهره، و خون حضرت امام حسين عليهالسلام را در رگها داشت .(5)
پي نوشت ها:
1.غرر الحكم : كلمه 513
2.نهج البلاغه : حكمت 51
3.معالي السبطين : ج 1، ص 443
4. شخصيت ابوالفضل العباس عليه السلام از: عطايي خراساني ، ص 116 - 117
5.اقتباس از پرچمدار نينوا، تحليلي از زندگاني حضرت عباس عليهالسلام ، اثر دانشمند محترم نويسنده درد آشنا و دلسوز، مروج مكتب قرآن و اهل بيت عليهم السلام آقاي حاج شيخ محمد محمدي اشتهاردي .
ماه شعبان در کلام مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی
ماه شریف شعبان برای سالك الی الله بسیار با ارزش است. یكی از شبهای قدر در این ماه می باشد و كسی در آن متولد شده كه خداوند بواسطه او وعده پیروزی به تمامی دوستان، پیامبران و بر گزیدگانش - از زمانی كه پدر ما حضرت آدم )علی نبینا و آله وعلیه السلام) در زمین ساكن شده - داده است. و وعده داده، بوسیله او بعد از پر شدن زمین از ظلم جور، آن را پر از قسط و عدل نماید. از مقام آن همین بس كه ماه رسول خدا صلوات الله علیه بوده و حضرتش صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: “شعبان ماه من است، خداوند كسی را كه مرا در ماهم یاری كند، بیامرزد.”
كسی كه از این دعوت بزرگ آگاه شود، باید بكوشد كه از دعوت شدگان این دعوت گردد. این جانشین و برادر او امیرالمؤمنین علیه السلام است كه می فرماید: “از زمانی كه ندای منادی رسول خدا صلوات الله علیه را كه برای روزه این ماه ندا می كرد شنیدم، هیچگاه روزه این ماه را از دست نداده و در تمام عمرم آن را از دست نخواهم داد؛ اگر خدا بخواهد.” این درباره روزه این ماه بود؛ و می توان كمك به آن حضرت صلوات الله علیه را از جهات دیگر مانند نماز، صدقه، مناجات و تمام كارهای خیر با روزه این ماه مقایسه نمود.
مناجات شعبانیه:
این مناجات، مناجات معروفی است و اهلش به خاطر آن با ماه شعبان مانوس شده و به همین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند….
تمام كلام این كه این مناجات، از اعمال مهم این ماه است؛ و نه تنها ماه، كه سالك نباید بعضی از فرازهای آن را در طول سال ترك كند و در قنوتها و سایر حالهای عالی خود، خیلی با آن مناجات نماید و وقتی كه می گوید: “و دیدگان قلبهای ما را با نور نگاه آن به حضرتت روشن بفرما تا آنگاه كه چشمهای دل پرده ها و مانعهای نوری را پاره كرده و به معدن بزرگی برسد و روح های ما به عزت پاكیت وصل شود.” از گفته خود غافل نباشد. و تامل كند، آیا قلب او چشم دیدن نور را دارد؟…
به هر حال این مناجات بزرگی است و یكی از ارمغان های آل محمد صلوات الله علیه می باشد كه بزرگی آن را كسی كه قلب سالم و گوش شنوایی داشته باشد ، درك می كند. و اهل غفلت از درك فواید و نورهای آن بی بهره اند…
فخر بشر ....امیر المومنین علی (علیه السلام)
امشب، مردی گستره آفاق را روشن می کند که شجاعتش، شجاعت تمام شجاعان را بی رنگ می کند.
امشب، کودکی خواهد خندید که عدالت را تفسیری عاشقانه خواهد کرد.
امشب، کسی سکوت کعبه را خواهد شکست که روزی بر بلندای شانه های خورشید، با تبر معرفت، بت های زمانه را خواهد شکست.
امشب، ستاره ای خواهد درخشید که درخشش نجابتش، آغوش مهربان مظلومیت است.
امشب، شب آمدن صاحب ذوالفقار، حیدر کرار است، آمدنش مبارک! ..
پای درس استاد جوادی آملی
یاد حق و معرفت نفس
درباره یاد حق و معرفت نفس به ما فرمود:«و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم » مانند کسی نباشید که خود را فراموش کرده است و خدا را هم فراموش کرده است; یعنی خدا او را انسا کرده است
. گاهی انسان می خواهد سخن از معرفت نفس به میان بیاورد و این معرفت نفس را با آن چه که در کتاب های عقلی نوشته اند می خواهد مطرح کند; یعنی درصدد
است تا ثابت کند روح مجرد و قوای آن مجرداند، علم نفس به قوای خود حضوری است و خلاصه همه مسائلی که در کتاب های عقلی مطرح کرده اند بحث می کند،
می نویسد و تقریر می کند . همه این ها معرفت حصولی نفس است نه عرفت حضوری; یعنی معرفت نفسی نیست که به دنبالش معرفت رب باشد، این نوع
معرفت گرچه لازم است ولی کافی نیست . این که قرآن می فرماید: شما دو راه دارید و جمع هر دو راه میسر است «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا
تبصرون » در سوره ذاریات می فرماید: جهان خارج آیات الهی اند روح شما و خصایص روحی شما آیات نفسانی اند یا در سوره فصلت می فرماید «سنریهم آیاتنا فی
الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق » معلوم می شود که دو تا راه هست که جمعش میسر است: یکی راه بیرونی و مشاهده آیات بیرون و دیگری راه
درونی و مشاهده آیات درونی . از امیرالمؤمنین - علیه السلام - نقل شده است که: «معرفة النفس انفع المعرفتین » . این معرفت نفس، که انفع المعرفتین است،
یعنی همین راه های حصولی و استدلالی که در کتاب های عقلی آمده است اثبات بشود روح موجود است، روح غیر از مزاج است، روح غیر از بدن و غیر از ماده است،
روح و قوای آن، مجرد است . این ها در حقیقت اوست نه منم چون همه این ها مفاهیم کلی است و شخص ، شخص است، این یک برهان مفاهیم غایب است و
شخص شاهد و حاضر این دو برهان . پس آن چه در ذهن ما می گذرد ما نیستیم اوست لذا کاملا صحیح است که ما از همه این مفاهیم به «هو» اشاره کنیم; یعنی
اگر کسی مدت ها درباره تجرد روح و روح شناسی بحث کرده می تواند بگوید حتی کلمه «انا» به حمل اولی «انا» است ولی به حمل شایع «هو» است، مفهومی
است در ذهن ما که اشاره می کنیم آن، حقیقت انسان که این مفهوم من نیست، مضافا به این که مفهوم «من » یک معنای عامی دارد که هر کس می تواند بگوید
من . این دو برهان نشان می دهد که حقیقت «من » این مفهوم نیست: یکی این برهان که این مفهوم کلی است و من، شخص خارجی ام، دوم این که این مفاهیم،
غایب اند و من شاهد و حاضرم، پس هیچ کدام از اینها «من » واقعی را به من نشان نمی دهند گرچه روزنه ای هست .
علم اخلاق و معرفت شناسی
اما علم اخلاق علم اخلاق هم سرگذشت این است که چه چیزی فضیلت است و
چه چیزی رذیلت، تقوا و فجور کدام است، این ها بسیار خوب است و انسان در خلال این بحث های اخلاقی یک روح نزاهتی در او پیدا می شود، اما هیچ کدام آن
گره را نمی گشاید، چون همه این ها به حمل اولی معرفت نفس اند و به حمل شایع، بیگانه شناسی است . نه آن چه را که انسان در علم اخلاق درس و بحث
می گوید ملکات نفسانی خود آدم است نه آن چه را که در کتاب های عقلی به عنوان معرفت روح می خواند، درونی ها با بیرونی ها یکی است; یعنی اگر کسی
بحث عمیقی درباره گیاه شناسی کرد از نظم گیاه شناسی می تواند پی به خدا ببرد، هم چنین اگر درباره انسان شناسی بحث کرد از نظم دستگاه انسان هم می
تواند پی به خدا ببرد، پس همان طوری که شناخت آثار گیاهی یک آیات آفاقی و بیرونی است، شناخت آیات انفسی هم علم حصولی و یک شناخت بیرونی است .
نشانه اش این است که انسان در خلال درس وبحث مثل سایر بحث ها می کوشد که خودش را نشان بدهد .
اعتکاف
هرگز نمی توان ارزش همه زمانها را برابر دانست، چنان که نمی توان همه مکانها را برابر شمرد. برخی زمانها و مکانها ارزشی والا دارند. ماه رجب ارزشمند است، ماه سلوک و زدودن زنگارهای شیطانی از آیینه دل است؛ ماه ولایت و برافروختن چراغ معرفت در شبستان وجود است؛ ماه رجب گاهِ اعتکاف است. در این ماه، که هنگامه تحول است، عاکفان کوی دوست، با حضور در صحن و سرای دوست، پله های سلوک را پیموده و پله پله به خدا نزدیکتر می شوند. معتکف روزه اش، نمازش، حضورش در مسجد و دیگر اعمالش مایه تقرب است. در خانه دوست، سفره ایی از مغفرت و بخشایش گسترده شده و عاکف با صیقل روح و روان، زنگار گناه از دل می زداید و مهیای ضیافت بزرگ در ماه وصال می گردد. ماهی که عشاق از سفره پرفیض الهی، لقمه های راز بر می چینند و عطر قرآن از ژرفای دل بار یافتگان، مشام جان را می نوازد.
اعتکاف پرورش جسم و جان است، انسان آمیزه ای است از این دو و نیازمند پرورش در ابعاد وجودی خود؛ انسان به دنبال سعادت و کمال است، روح انسان نیازمند نیایش است، مناجاتی شیرین و زیبا، هم کلامی موجودی ضعیف با منشأ قدرتها. از آغاز خلقت تا صحنه رستاخیز، راز و نیاز زیباترین هنر آدمی است.
غفلت بد است در برخی موارد بدتر؛ جریان زمان در گذر است و با از دست دادن آهی ماند و افسوسی که به هیچ نیرزد. انسان دشمنی دارد در اوج حیله گری، با چنین دشمنی هوشیاری باید و سرعت در خیرات؛
زمان اعتکاف است. خالق مهربان قرب خلایق می طلبد. در فکر پرورش روح و روان انسان است و مقررات دینی را تشریع می کند. تنوع عبادات به دلیل نیازهای گوناگون انسانی است، هر عبادتی جوابگوی نیازی از اوست. نماز، زنگار غفلت از روان می زداید و صیقل روح و روان است. در روزه، پالایشگاه خلوص و نردبان صعود است. روزه دار پرواز در آسمان عبادت و عبودیت را می آزماید و آیینه قلبش را نورستان خدایی می کند. حج، شرکت در آزمون الهی و قطع تعلقات و دلبستگی دنیوی است. عبادات مالی؛ چون خمس و زکات و صدقات، دمیدن روح ایثار و گذشت در وجود آدمی است. اما اعتکاف، آمیزه ای از چند عبادت با فضیلت است.
روزه که خود عبادتی ارزشمند است شرط اعتکاف است. حضور در مسجد و خواندن نماز هم شرط آن است. عاکف سه روز در مسجد جامع مقیم می گردد و جز برای ضروریات، کوی دوست را ترک نمی گوید. خود را از حلال باز می دارد تا با تمرین بندگی، جهاد با نفس را بیازماید. اعتکاف عهد مودّت و میثاق مجدد با پروردگار است.
در فضیلت اعتکاف این بس که معادل طواف کعبه و همتای رکوع و سجود است. خدای منّان می فرماید: “… وَ عَهَدنا اِلی ابراهیمَ وَ اِسمعیلَ اَن طَهّرا بَیتی لِلطّائِفینَ وَ العاکِفینَ وَ الرُکّعِ السُجود؛( آیه 125، سوره بقره) و ما به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان از هرگونه آلودگی تطهیر کنند.”
اساساً ارزش آدمی را عملش می رساند. معتکف انسانی بزرگ و شریف است به اندازه شرافت و فضل عملش، مقدس اردبیلی یگانه زمان در علم و عمل در شرافت و فضیلت اعتکاف گوید: مبادا کسی گمان کند که اعتکاف مقدمه عبادتی دیگر است. کسی که با طهارت و در حال روزه در مسجد مقیم می شود و تعهد قربت در اعتکاف می نماید، این عمل عبادت است. اعتکاف عبادتی مستقل است به مثابه حج و عمره و روزه و نماز و هر عبادت مستقل دیگر.
و ایام بیض در پیش است زمان عرشی شدن فرشیان؛ اعتکاف با همه فضیلتش، زن و مرد را به خود می خواند، انسان را می خواند تا در دنیای های و هوی و دود و دم، معراج انسانیت را به تماشا بنشینیم. فرصت طلایی عمر در پیش است و ایام در گذر؛ پس همتی باید تا با حضوری سبز از همسفران کوی دوست بگردیم.
آثار اعتکاف
عبادتها گاهی به صورت «ذکر»تحقق می یابند وگاهی به صورت «حرکت» وزمانی به صورت«ساکن» حرکت مانند طواف خانه خدا،که گشتن به دور کعبه، خود عبادت محسوب می شود وتوقف مانند ماندن در عرفات ومشعر ومنا وماندن در مسجد همراه با تعظیم وبزرگداشت خانه خدا.
تمام عبادتها علاوه براحکام وآدابی که در مرحله اعمال ظاهری ویا نیت دارا می باشند، رموز واسراری رانیز در بردارند که جز اهل شهود ومعرفت به آن دست نمی یابند.
در این مرحله دیگر مسأله واجبات ومستحبات مطرح نیست، بلکه آنچه مهم است، عشق وومحبّت وشهود وحضور می باشدوبس. دیگر نمادها، رسوم ونشانه ها جلوه ای ندارند؛ چراکه انسان عابد از مرحله نشانه ها گذشته وخود را در محضر معبود احساس می نماید. واین جلوه های محبوب است که اورا فرا می خواند و مدهوش می کند. برای رسیدن به چنین مقامی، باید از ظاهر وپوسته عبادات به عمق باطن وحقیقت آنها رسید، واین مرحله جز با معرفت و شناختی عمیق وشهودی از باطن نظام هستی، حاصل نمی شود.
یکی از اسرار عبادات، طهارت ضمیر وپاک سازی لوح جان از غیر خداست، و مسجد مرکز این تطهیر است. چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم پیرامون مسجد می فرماید:
«فیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ أَنْ یتَطَهَّروُا وَاللهُ یحِبُّ الْمُطَّهّرینَ» (توبه۱۰۸)
درآن(مسجد)مردانی هستند که دوست دارند پاک گردند و خداوند پاکان را دوست می دارد.
بنابراین کسی که در جوار محبوب اقامت می گزیند باید بداند که او خانه خود را محل پاک سازی و تطهیر می داند وکسی را که در آن، به این امر اهتمام ورزد، دوست خود معرفی می نماید.
یکی از بهترین عبادات وفرصت مناسب برای خودسازی، اعتکاف است. می توان در همه کارها قصد تقرب کرد؛ اما اعتکاف، فراغتی برای عبادت وتفکر، و مناجات بامحبوب ومهربانترین مهربانان وخلوت با اوست.
شیرینی عبادت اعتکاف برای تمام کسانی که یک بار معتکف شده اند فراموش نشدنی است. حال معتکف را در لحظات آخر ونزدیک به افطار آخر می شود وصف کرد، کدام لذت دنیایی را می توان با این لذت و حالات خوش معنوی مقایسه نمود؟ چشیدن لذت مناجات با خدای مهربان، زیباترین حسی است که انسان در روی این کره ی خاکی می تواند داشته باشد.
معتکفی را ندیده ایم که بعد از اعتکاف آرزوی دوباره معتکف شدن را نکند. در ایام اعتکاف ما میهمان هستیم ومیزبان خالق کریم واگر میهمان خوبی هم نباشیم صاحب خانه با فضل وکرم خود همه را راضی وخشنود نگه می دارد وخاطره خوشی از این مهمانی در دل ما به یادگار می ماند که فراموش شدنی نیست، خاطره ای که قلم از بیان این حالت روحانی قاصر است. می شود ادعا کرد یکی از دلائل حضور چشمگیر جوانان در این عمل مستحبی، درک همین حالت باشد.
تمام تلاش انبیاء واولیاءوعلماءوروحانیون در طول تاریخ این بوده است که به مخاطبان خود زیبایی وشیرینی با خدا بودن را بچشانند که معتکف این راه طولانی را یک شبه می پیماید.
ازامتیازات دیگر اعتکاف آن است که فرصت عبادت برای انسانها به وجود می آورد. وقتی معتکف اشتغالات روزمره زندگی را کنار بگذارد وشب وروز خود را در خانه خدا، فقط برای انس وراز و نیاز با خداوند متعال صرف کند، فرصت فراغتی برای عبادت به وجود آورده که در فرهنگ اهل بیت عصمت وطهارت(ع) جایگاه ویژه ای دارد وآثار وبرکات فراوانی را برای آن بیان کرده اند.امام صادق(ع) فرمودند:
«در کتاب آسمانی تورات نوشته آمده است: ای فرزند آدم، برای انجام عبادت من فراغتی به وجود آور تا دل تو را از بی نیازی سرشار سازم و بی آن که تو طلب کنی وتقاضا نمایی، حاجتت را برآورم ومن خود ملزم می دانم که حوائج تورا برطرف سازم. با فضیلت ترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد وبا اشتیاق تمام عبادت را به آغوش بکشد واز دل وجان آن را دوست بدارد واعضاء وجوارح خود را در راه عبادت به حرکت درآورد وفراغتی ایجادکند که در ساعت فراغت به انجام عبادت بپردازد.»(اصول کافی،ج۲،ص۸۳؛بحارالانوار،ج۷۰،ص۲۵۲)
اعتکاف علاوه براینکه معجونی از چند عبادت بزرگ همچون حضور در خانه خدا وروزه داری است مقدمه عباداتی مانندانس با قرآن، دعا، نمازجماعت، نماز شب وتفکر وتوبه را فراهم می کند.
بعضی از عملکردها،تعادل روحی و روانی را از بین می برند؛ مانند تصمیمات اشتباه در زندگی، سرخوردگی اقتصادی، ناامیدی، اضطراب، قتل خطایی، وسواس وگناهان بزرگ که انسان را دچار عذاب وجدان می کند وآرامش روحی وروانی او را می گیرند. یکی ازراه های رهایی از این آشفتگی، اعتکاف است. وقتی خاطرات معتکفین را بررسی می کنیم، می بینیم در خاطرات معتکفان مواردی دیده می شود که انسان مسلمان توانسته است مشکلات بسیار بزرگ را در مدت کوتاه اعتکاف بدون هیچ نوع معجزه ای وتنها با معجون شفابخش اعتکاف حل کند، مشکلاتی که گره اصلی آن در وجود وروان خود آدمی است.
دلیل دیگر براین ادعا، داستان ابولبابه در جریان بنی قریظه است که پیامبر(ص) به دلیل پیمان شکنی وخیانت یهودیان بنی قریظه به اسلام، به قلعه آنها لشگر کشید وآن را محاصره کرد وتصمیم گرفت که کار آنها را یکسره کند. از طایفه «اوس» گروهی حضورپیامبر(ص) آمدند وگفتند: همان گونه که طایفه بنی قینقاع را به «خزرج» بخشیدی، بنی قریظه را به ما ببخش. پیامبر(ص) فرمود: آیا راضی می شوید یک نفر از طایفه شما(اوس)را برای حکم کردن بفرستم؟ گفتند: آری فرمود:سعدمعاذ؛ بنی قریظه رضایت ندادند و گفتند: ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت کنیم.
اوبا اشاره به پیامبر خیانت کرد وآیه نازل شد:«ای مؤمنان به خدا وپیامبر خیانت نکنید وخائن در امانت هم نباشید. همانا اموال وفرزندان شما اسباب امتحان شمایند وپاداش بزرگ نزد خداست»(انفال،۲۷و۲۸)
در حال شرمندگی، از قلعه بیرون آمد ویکسره به مسجد مدینه رفت وخود را به یکی از ستون های مسجد بست وگفت:خدایا تا توبه من قبول نشود، هرگز خودم را از ستون مسجد باز نخواهم کرد.
گفته اند که دخترش تنها برای خواندن نماز،یا خوردن غذا یا ضرورت دیگری از ستون باز می کرد.
بعد از گذشت چند روز، آیه بر پیامبر(ص) نازل شد:
«گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف کردند وکار خوب وبد را به هم آمیختند؛ امید می رود که خداوند توبه آن ها را بپذیرد؛ به یقین خداوند آمرزنده ومهربان است». (توبه،۱۰۲)
مردم که خبر قبولی توبه ابولبابه را شنیدند، به مسجد هجوم آوردند تا او را از ستون بگشایند؛ اما او گفت: شما را به خدا سوگند کسی جز پیامبر(ص) مرا باز نکند. هنگام نماز صبح، پیامبر(ص) به مسجد آمد وابولبابه را از ستون گشود وفرمودند:«تو اکنون حالت آن بچه ای را داری که تازه از مادر متولد شده و دیگر لکه ای از گناه در وجودت نیست».(اقتباس از مجمع البیان،ذیل آیه۱۰۲توبه)
اعتکاف در مسجد، فرصتی است که انسانها با تمام مشکلات ومشاغل اجتماعی چند روزی، هرچند کوتاه، از جامعه ومردم جدا شوند وبه درون گرایی روی آورند. معتکف در فضای روحانی وتقدس مسجد فرصتی مناسب می یابد تا با کاوش در باره انگیزه ها وروحیات خویش بپردازد ودر راستای رفع نقصان و تکامل خود بکوشد.
اعتکاف و خلوت برای آن صورت می گیرد که آدمی بتواند خود واقعی اش را از خود ساختگی وکاذب تشخیص دهد وتمام تلاش خود را گرد محور «خوداصیلش» صورت دهد؛ برای چنین هدفی لازم است مدتی را در گوشه نشینی و دوری از جمعیت به سر برد تا هم شناخت درستی از خودش بدست آورد هم به توانایی ها وناتوانی های خود پی ببرد. آدمیان تنها جایی که می توانند به این اهداف برسند هنگام تنهایی است؛ زیرا بسیاری از عوامل ومحرکاتی که باعث ظهور برخی از افعال ویا عکس العمل های مصنوعی می شود در تنهایی تأثیرندارد، در آنجاست که انسان می تواند زندگی حقیقی را تجربه کند ویافته های خود را به جان وروح خود مرتبط سازد ناگفته نماند که هر چند تنهایی می تواند باعث صعود انسان شود؛ اما سقوط انسان را هم رقم می زند؛ چرا که شیطان بهترین فرصت را برای گمراهی انسان، تنهایی او می داند واگر نتواند او را به گناه بکشد دست کم او را می ترساند واعتکاف با اینکه گونه ای از تنهایی است ولی در مسجد ودر جمع مردم صورت می گیرد.
انسانها در زندگی فرصت های مختلفی برای تفکر دارند؛ مثل ساعاتی که در عبور ومرورندو… که معمولا” این تفکرات ثمره خاصی ندارند وبیشتر تخیل است تا تفکر؛ ولی تفکر وتصمیم گیری در ایام اعتکاف انسجام وبرکت دارد وگاه مسیر زندگی انسانها را عوض می کند؛ زیرا تقدس مکان وخلوت گزینی وقتی سود وثمر دارد که با فرصت مناسب همراه باشد.
یکی از ویژگی های اعتکاف این است که بهترین فرصت را برای تفکر بوجود می آورد بنابراین معتکف بهترین فرصت برای عبادت تفکر را دارد، در حدیثی از پیامبر(ص) داریم «یک ساعت فکر کردن از شصت سال عبادت بهتر است». در اعتکاف نیز مقدمات تفکر فراهم می آید.
ودیگر اینکه روزه راداردکه سپر توهمات شیطانی وشکم خالی جای حکمت ومورد رضایت خداوند است.
حضور در مسجد راداراست که مکانی نورانی است محل یافتن رفیقان و همفکران سالم وعاقل ومحرک عقل انسانی است.
ممنوع بودن پرداختن به امور دنیایی مثل خرید وفروش که اشتغال به دنیاست.
اندیشیدن در آثار وعظمت خداوند، تفکر درباره زیبایی های دین، ارزشهای والای انسان در مقام خلیفته اللهی وزندگی ابدی انسان وتفکر در باره عملکرد روزانه وتصمیمات آینده.
اعتکاف آثار اخروی زیادی را در خود جای داده هم چون بخشش گناهان طبق حدیث «مَنْ اعْتَکَفَ إیمَاناًوَاحْتِسَاباًغَفَرَلَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»الجامع الصغیر،سیوطی،ج۲،ص،۵۷۵
پاداش دو حج ودو عمره طبق حدیث امام صادق(ع) از قول پیامبر(ص) «اعْتِکَافُ عَشْرٍ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ یعْدِلُ حَجَّتَینِ وَ عُمْرَتَینِ»(وسایل الشیعه،ج۷،ص۳۹)
ونیزآثار دنیوی زیادی رابرای معتکف به ارمغان می آوردهمانند:
استراحت روح وجان
ورزش اراده، اراده قوی یکی از عوامل مهم در رسیدن به مال ومقام وشهرت وآبروست که در اعتکاف با نخوردن وبیرون نرفتن از مسجد تقویت می شود.
استقامت.
شناخت وابستگی ها؛ کسانی که هرروز سرکار می روند وبا خانواده ارتباط دارند ، قهراً یک وابستگی بین آنها ایجاد می شود چه رسد به وابسته بودن به شغل،برنامه های تلویزیون،موبایل وغیره که دست کم در سه شبانه روز جدایی،شدت ومیزان این وابستگیها شناخته می شود.
تمرین جماعت
اعتکاف تمرینی برای حضور قبل نماز وبعد از نمازدر مسجد واستفاده از همه ابعاد وحالات مسجد است.
دست شستن از غیرخدا
دوستی وآشنا شدن با مؤمنان جداگشتن از گناهان و گنه کاران شناخت مسجد بدون بدعت وخرافات ودر نهایت نزدیکی به خداوند که همه وهمه سبب نورانیت دل می شوند. سبب دل گسستن از دنیا می شوند وفرصت حضوری عارفانه وعاشقانه را در محضر خداوند به دست می دهند،به عمربرکت، به فکرنفوذوتعمق وبه زندگی معنا وسازندگی می بخشد.