خواب نسیم حرمت...
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی در به در خانه لیلا نشود
دیر اگر راه بیفتیم ،به یوسف نرسیم
سر بازار که او منتظر ما نشود
لذت عشق به این حس بلا تکلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود یا نشود؟
من فقط روبروی گنبد تو خم شده ام
کمرم غیر در خانه تو تا نشود
هر قدر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود
بین زوار که باشم کرمت بیشتر است
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
مرده را زنده کد خواب نسیم حرمت
کار اعجاز شما با دم عیسا نشود
امن تر از حرمت نیست ،همان بهتر که
کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر ازاین ؟که کسی لحظه پابوسی تو
نفس آخر خود را بکشد پا نشود
درد هایم به تو نزدیکترم کرده طبیب
حرفم این است که یک وقت مداوا نشود
بارها حاجتی آورده ام و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو، الا نشود
امتحان کرده ام این را حرمت ،دیدم که
هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
“شعر از محمد سهرابی”