روشهای تربیت نسل منتظر
انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو و کساني که آشنايي کمتري با امام عصر، حضرت مهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) دارند، کار بسيار سخت و در عين حال، باظرافتي است و کمترين کجسليقگي در آن، باعث وازدگي از اين فرهنگ خواهد شد. زيرا فرهنگ مهدويت، فرهنگ ارزشها و همان فرهنگ دين است و همانطور که انتقال ارزشهاي ديني بدون ظرافتهاي خاصّ خود، ممکن نيست، انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو و تربيت آنها به عنوان نومنتظرانِ ظهور حضرت (عليه السلام) نيز، بدون شيوه هاي خاصّ خود ممکن نخواهد بود.
بحث در اين موضوع را با اين سؤال آغاز ميکنيم که فرهنگ مهدويت و انتظار چيست؟ و اهدافي که ما با انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو به دنبال تأمين آنها هستيم، کدامند؟ فرهنگ مهدويت قبل از اينکه به نجات و رستگاري بشر در آينده مربوط باشد، به زمان حال و الآن جامعۀ شيعه مربوط است. بدون شک، شيعه بودنِ يک فرد در زمانِ ما، در گرو اعتقاد و التزام به امامت امام زمان (عليه السلام) است زيرا در آموزه هاي شيعي آمده است که در هر عصري، امامي از طرف خداوند براي مردم تعيين شده و ايمان و اسلام فرد، جز به شناخت او و اقرار و التزام به امامتش، پذيرفته نخواهد بود. و بدون اين امر، رهايي از پيآمدهاي مرگ، به سان مرگ در دوران جاهليت، ممکن نيست. پس بايد به فرزندانمان بياموزيم «مهدي» کيست؟ و چه نقشي در زندگي ما دارد؟ فرزندانمان بايد بدانند مهدي (عليه السلام) امامي است که خداوند براي بشريت تعيين کرده و سعادت اخروي آنها در گرو اعتقاد و التزام به امامت اوست. بنابراين اولين هدفي که ما در انتقال فرهنگ مهدويت به دنبال تأمين آن هستيم، سعادتمند شدن فرزندانمان در آخرت است. زيرا سعادت اخروي نسل نو، با اعتقاد به امامت امامي که الآن در غيبت بوده و دسترسي به او براي ما ممکن نيست، گره خورده است.
دومين هدفي که ما به دنبال تأمين آن هستيم، تربيت زمينهسازان ظهور است. بدون ترديد ظهور امام زمان (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) مرهون زمينه سازي و آمادگي عمومي مردم جهت پذيرش امر ظهور است. مردمِ معقتد به امام زمان (عليه السلام)، بايد زمينه را براي ظهور آن حضرت فراهم کنند و اين امر، به شناساندن وضعيت مطلوب و ايده آل، به جهانيان ممکن خواهد بود. زيرا اگر جامعۀ بشري وضعيت مطلوب و حيات برتري را که در جامعۀ مهدوي به مردم وعده داده شده است، بشناسند، زودتر از مکاتب ديگر مأيوس شده و مشتاق تحقّق جامعۀ آرماني مهدوي ميشوند بنابراين يکي ديگر از اهداف انتقال فرهنگ انتظار به نسل نو، در واقع آشنا کردن آنها با وضعيت ايده آل جامعۀ بشري، به منظور شناخت جايگاه وضعيت موجود، و سپس شناساندن وضعيت ايده آل به جامعۀ جهاني توسط آنهاست.
نسل نو بايد وضعيت ايده آلي را که در جامعۀ مهدوي تحقّق خواهد يافت، بشناسد، تا بتواند جايگاه و وضعيت موجود را مورد نقد و بررسي قرار دهد. زيرا کسي که وضعيت ايده آل را نشناسد، کاستيهاي وضعيت موجود را نيز نخواهد شناخت و در اين صورت، چه بسا ممکن است مانند آن باصطلاح انديشمند امريکايي، وضعيت موجود را بهترين وضعيتي بداند که براي بشريت دستيافتني است لذا يکي از اصليترين اهداف انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو، شناساندن کاستيهاي وضعيت موجود به آنها و جلوگيري از رضايت به حال کنوني جامعه است.
نسل نو بعد از شناخت کاستيهاي وضعيت موجود، تلاش ميکند تا وضعيت ايده آل بشري را براي جهانيان تبيين نمايد و تبيين وضعيت ايده آل براي جهانيان باعث پيدايش شوق و رغبت در آنها نسبت به تحقّق چنين وضعيت خواهد شد و پيدايش اين اشتياق جهاني، يکي از مقدّمات ظهور صاحب الزّمان، مهدي موعود (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) است. در غير اين صورت امام مهدي (عليه السلام) ميبايست بيشتر از نيمي از مردم جهان را سرکوب نمايد. و چنين امري با هدف ظهور آن حضرت همخواني ندارد.
هدف ديگري که در انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو دنبال ميشود، همسانسازي شخصيت آنها با ايده آلهاي جامعۀ آرمانيست. نسل نو با شناخت شاخصهاي انسان عصر مهدوي، تلاش ميکند خود را با اين شاخصها هماهنگ و با انسانهاي عصر ظهور همگون نمايد و اين، همان چيزي است که امروزه از آن به عنوان تربيت مدير و نيروي انساني ياد ميشود. بدون شک ياران حضرت مهدي (عليه السلام) و مديران حکومت آن حضرت، از بين همين منتظران ظهور خواهند بود، بنابراين لازم است نسل نو، هماهنگ با شاخصهاي انسان عصر مهدوي تربيت شود زيرا در غير اين صورت هرگز ظهوري رُخ نخواهد داد.
با توجّه به مطالب گذشته، پُر واضح است که يکي از ضروريترين نيازهاي نسل نو، آشنا کردن آنها با فرهنگ مهدويت و انتظار است. و يکي از اساسيترين پيشنيازهاي تأمين اين هدف، بسترسازي است. همانطور که گياه در بستر مناسب، جوانه زده و رشد ميکند و پرورش آن، بدون فراهم نمودن آب و خاک و هواي مناسب ممکن نيست، پرورش نسل نو و تبديل آنها به نومنتظران ظهور امام مهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) نيز بدون بذرپاشي در بستر مناسب و فضاي سالم، ممکن نخواهد بود.
بذر انديشۀ مهدويت و فرهنگ انتظار، براي جوانه زدن در وجود آدمي، نيازمند بستر و فضايي مناسب است تا رشد و نموّ نموده و در وجود آدمي ريشه دوانده و به درخت پُرميوۀ انتظارِ پويا تبديل شود. بنابراين نخستين کاري که در انتقال فرهنگ مهدويت بايد انجام شود، فضاسازي است.
در غير اين صورت امر تربيت با موفقيّت کمتري همراه خواهد بود. مسلماً در امر تربيت، نميتوان براي يکايک افراد جامعه پروندۀ تربيتي تشکيل داد و بر فرض امکان چنين امري، تربيت آنها بدون فضاي مناسب تربيتي ممکن نخواهد بود. بنابراين بايد فضايي که مناسب تربيت مهدوي است، ايجاد کنيم زيرا قرار گرفتن در فضايي خاص، باعث ميشود تا افراد مطابق آن فضا حرکت کنند و اگر فضاي تربيتي ما، فضاي تربيت مهدوي نباشد، شناساندن فرهنگ انتظار به افراد در اين فضا مانند شنا کردن در خلاف جريان آب است و اما اينکه چگونه ميتوان فضا را فضاي تربيت مهدوي نمود، خود سؤال مهمي است، که پاسخ دادن به آن چندان آسان نيست.
فضاسازي تربيتي چند مرحله دارد. نخست بايد در منزل فضاي تربيت مهدوي حاکم باشد يعني فرزندانمان بايد پايبندي به ارزشهاي انتظار را در خانه لمس کنند در غير اين صورت، ارزشهاي انتظار به درستي به او منتقل نخواهد شد. همانطور که فرهنگ مسواک زدن هنگام خواب بدون پايبندي والدين به اين امر، به درستي به بچه منتقل نميشود، فرهنگ انتظار نيز در وجود کودک بدون پايبندي والدين به لوازم اين فرهنگ، شکوفا نخواهد شد.
مرحلۀ دوم، مرحلۀ فضاهاي آموزشي و در نگاه کلانتر، فضاي جامعه است. فضاهاي آموزشي اعم از مراکز نگهداري کودکان و دبستانها و مدارس راهنمايي و دبيرستانها و حتّي دانشگاه ها بايد عطر و بوي فرهنگ مهدويت داشته باشند تا هر کسي که در اين فضاها قرار ميگيرد، معطّر به اين عطر گردد. و اگر فضاهاي آموزشي ما با فضاي منزل هماهنگ نباشد، اثرات مثبت فضاي منزل را نيز از بين خواهد برد. و مهمترين مسئلهاي که در اين مرحله قابل دقّت و تأمّل است، مسئلۀ لزوم هماهنگي نظام آموزشي با نظام ارزشي است. متون آموزشي مراکز علمي، بايد با فرهنگ مهدويت همخواني داشته باشد. در غير اين صورت تربيت همسو با فرهنگ مهدويت، بسيار سخت و بلکه غيرممکن خواهد بود.
مرحلۀ سوم، فضاي جامعه است. جامعهاي که در انتظار حکومت مهدي (عليه السلام) است با جوامع ديگر تفاوت بسياري دارد. در اين جامعه ارزشهاي انتظار و ويژگيهاي عصر ظهور به فراواني يافت ميشود. حال اگر فضاي حاکم بر جامعه، فضاي فرهنگ انتظار نباشد، تربيت نسل نو و آشنا کردن آنها با فرهنگ انتظار در اين فضا، بسيار مشکل خواهد بود.
مسئلۀ ديگري که در انتقال فرهنگ انتظار حائز اهميت است، مسئلۀ توجّه به مخاطب است. مسلماً مخاطبان گفتمان مهدويت و فرهنگ انتظار به گروههاي مختلف سني و علمي تقسيم ميشوند.
نخست کودکان هستند. که انتقال فرهنگ مهدويت و انتظار به آنها، تنها به روش عملي ممکن است. زيرا نميتوان براي تفهيم فرهنگ مهدويت به کودک، از استدلال کمک گرفت بنابراين براي آشنا کردن کودکان با فرهنگ انتظار کافيست فضاي منزل و مدرسه، به فضاي انتظار و ارزشهاي آن تبديل شود.
مسئلۀ ديگري که در انتقال فرهنگ مهدويت به کودکان اهميت دارد، گره زدن اين فرهنگ با علايق کودکانه است. مثلاً کودکان به عيدي گرفتن و قصّه، علاقه زيادي دارند. در انتقال فرهنگ مهدويت ميتوان از همين علاقۀ کودک استفاده کرده و اين فرهنگ را در قالب قصّه هاي جذّاب کودکانه به او منتقل نمود و يا ميتوان به مناسبتهاي مختلفي مثل روز نيمۀ شعبان يا روز به امامت رسيدن امام مهدي (عليه السلام)، به کودکان عيدي و هديه داد و البته عيدي و هديهاي که در اين روز به کودک داده ميشود، بايد حداقل با هدايايي که کودک به مناسبتهاي ديگر دريافت ميکند، همسنگ و همشأن باشد. و به عبارت ديگر بايد کاري کرد که کودک به انتظار آمدن اين روزها لحظهشماري کند.
گروه دوم، گروه نوجوانان و جوانان هستند که ميتوان با تهيۀ درسنامه هاي مهدويت که متناسب با اين سن و سال است و همچنين رمانهاي جذّاب با اقتباس از فرهنگ مهدويت، و فيلم و مانند اين امور، آنها را با فرهنگ مهدويت آشنا کرد. و عمدهترين چالش، در انتقال فرهنگ انتظار به اين گروه، ايجاد نياز در آنهاست. ما بايد در برخورد با اين گروه سني، پرسشهايي را که تنها گفتمان مهدويت جوابگوي آنهاست، در ذهن آنها ايجاد کنيم و سپس از آنها بخواهيم جواب آنها را پيدا کنند و خود ما نيز در رسيدن به پاسخهاي درست، آنها را ياري کنيم.
گروه سوم، فرهيختگان جامعه هستند. اين گروه به دليل مطالعات که دربارۀ آخرالزّمان و آيندۀ بشريت دارند، با چالش هايي در زمينۀ مهدويت مواجه هستند. در انتقال فرهنگ مهدويت به اين گروه، کافيست اين چالشها را برطرف کنيم و اين مهم با نوشتن کتابها و مقالات علمي و مدّ نظر قراردادن سؤالها و شبهات جديدي که در عرصۀ مهدويت و آخرالزّمان مطرح شده، حاصل ميشود.
در آخر درس را دوباره تکرار ميکنيم که فرهنگ مهدويت و انتظار، فرهنگ ارزشها و فرهنگ دين است و القاء فرهنگ ديني به ديگران، محتاج ظرافتهاي خاصّ خود است و افراط در القاء اين فرهنگ، باعث دلزدگي از آن ميشود و همانطور که تفريط در القاء اين فرهنگ، نکوهيده و ناپسند است، افراط در آن نيز مذموم و ناپسند است.
انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو و کساني که آشنايي کمتري با امام عصر، حضرت مهدي (عج) دارند، کار بسيار سخت و در عين حال، باظرافتي است و کمترين کجسليقگي در آن، باعث وازدگي از اين فرهنگ خواهد شد.
فرهنگ مهدويت، فرهنگ ارزشها و همان فرهنگ دين است و همانطور که انتقال ارزشهاي ديني بدون ظرافتهاي خاصّ خود، ممکن نيست، انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو و تربيت آنها به عنوان نومنتظرانِ ظهور حضرت (عليه السلام) نيز، بدون شيوه هاي خاصّ خود ممکن نخواهد بود.
بدون شک، شيعه بودنِ يک فرد در زمانِ ما، در گرو اعتقاد و التزام به امامت امام زمان (عليه السلام) است زيرا در آموزه هاي شيعي آمده است که در هر عصري، امامي از طرف خداوند براي مردم تعيين شده و ايمان و اسلام فرد، جز به شناخت او و اقرار و التزام به امامتش، پذيرفته نخواهد بود. و بدون اين امر، رهايي از پيآمدهاي مرگ، به سان مرگ در دوران جاهليت، ممکن نيست.
بايد به فرزندانمان بياموزيم «مهدي» کيست؟ و چه نقشي در زندگي ما دارد؟ فرزندانمان بايد بدانند مهدي (عليه السلام) امامي است که خداوند براي بشريت تعيين کرده و سعادت اخروي آنها در گرو اعتقاد و التزام به امامت اوست.
اولين هدفي که ما در انتقال فرهنگ مهدويت به دنبال تأمين آن هستيم، سعادتمند شدن فرزندانمان در آخرت است. زيرا سعادت اخروي نسل نو، با اعتقاد به امامت امامي که الآن در غيبت بوده و دسترسي به او براي ما ممکن نيست، گره خورده است.
دومين هدفي که ما به دنبال تأمين آن هستيم، تربيت زمينهسازان ظهور است. بدون ترديد ظهور امام زمان(عج) مرهون زمينه سازي و آمادگي عمومي مردم جهت پذيرش امر ظهور است. مردمِ معقتد به امام زمان (عليه السلام)، بايد زمينه را براي ظهور آن حضرت فراهم کنند و اين امر، به شناساندن وضعيت مطلوب و ايده آل، به جهانيان ممکن خواهد بود.
اگر جامعۀ بشري وضعيت مطلوب و حيات برتري را که در جامعۀ مهدوي به مردم وعده داده شده است، بشناسند، زودتر از مکاتب ديگر مأيوس شده و مشتاق تحقّق جامعۀ آرماني مهدوي ميشوند بنابراين يکي ديگر از اهداف انتقال فرهنگ انتظار به نسل نو، در واقع آشنا کردن آنها با وضعيت ايده آل جامعۀ بشري، به منظور شناخت جايگاه وضعيت موجود، و سپس شناساندن وضعيت ايده آل به جامعۀ جهاني توسط آنهاست.
نسل نو بايد وضعيت ايده آلي را که در جامعۀ مهدوي تحقّق خواهد يافت، بشناسد، تا بتواند جايگاه و وضعيت موجود را مورد نقد و بررسي قرار دهد. زيرا کسي که وضعيت ايده آل را نشناسد، کاستيهاي وضعيت موجود را نيز نخواهد شناخت و در اين صورت، چه بسا ممکن است مانند آن باصطلاح انديشمند امريکايي، وضعيت موجود را بهترين وضعيتي بداند که براي بشريت دستيافتني است.
يکي از اصلي ترين اهداف انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو، شناساندن کاستيهاي وضعيت موجود به آنها و جلوگيري از رضايت به حال کنوني جامعه است. نسل نو بعد از شناخت کاستيهاي وضعيت موجود، تلاش ميکند تا وضعيت ايده آل بشري را براي جهانيان تبيين نمايد و تبيين وضعيت ايده آل براي جهانيان باعث پيدايش شوق و رغبت در آنها نسبت به تحقّق چنين وضعيت خواهد شد و پيدايش اين اشتياق جهاني، يکي از مقدّمات ظهور صاحب الزّمان، مهدي موعود(عج) است.
هدف ديگري که در انتقال فرهنگ مهدويت به نسل نو دنبال ميشود، همسانسازي شخصيت آنها با ايده آلهاي جامعۀ آرمانيست. نسل نو با شناخت شاخصهاي انسان عصر مهدوي، تلاش ميکند خود را با اين شاخصها هماهنگ و با انسانهاي عصر ظهور همگون نمايد و اين، همان چيزي است که امروزه از آن به عنوان تربيت مدير و نيروي انساني ياد ميشود.
يکي از ضروريترين نيازهاي نسل نو، آشنا کردن آنها با فرهنگ مهدويت و انتظار است. و يکي از اساسيترين پيشنيازهاي تأمين اين هدف، بسترسازي است. همانطور که گياه در بستر مناسب، جوانه زده و رشد ميکند و پرورش آن، بدون فراهم نمودن آب و خاک و هواي مناسب ممکن نيست، پرورش نسل نو و تبديل آنها به نومنتظران ظهور امام مهدي(عج) نيز بدون بذرپاشي در بستر مناسب و فضاي سالم، ممکن نخواهد بود.
بذر انديشۀ مهدويت و فرهنگ انتظار، براي جوانه زدن در وجود آدمي، نيازمند بستر و فضايي مناسب است تا رشد و نموّ نموده و در وجود آدمي ريشه دوانده و به درخت پُرميوۀ انتظارِ پويا تبديل شود. بنابراين نخستين کاري که در انتقال فرهنگ مهدويت بايد انجام شود، فضاسازي است. در غير اين صورت امر تربيت با موفقيّت کمتري همراه خواهد بود.
بايد فضايي که مناسب تربيت مهدوي است، ايجاد کنيم زيرا قرار گرفتن در فضايي خاص، باعث ميشود تا افراد مطابق آن فضا حرکت کنند و اگر فضاي تربيتي ما، فضاي تربيت مهدوي نباشد، شناساندن فرهنگ انتظار به افراد در اين فضا مانند شنا کردن در خلاف جريان آب است و اما اينکه چگونه ميتوان فضا را فضاي تربيت مهدوي نمود، خود سؤال مهمي است.
بايد در منزل فضاي تربيت مهدوي حاکم باشد يعني فرزندانمان بايد پايبندي به ارزشهاي انتظار را در خانه لمس کنند در غير اين صورت، ارزشهاي انتظار به درستي به او منتقل نخواهد شد. فضاهاي آموزشي اعم از مراکز نگهداري کودکان و دبستانها و مدارس راهنمايي و دبيرستانها و حتّي دانشگاه ها بايد عطر و بوي فرهنگ مهدويت داشته باشند تا هر کسي که در اين فضاها قرار ميگيرد، معطّر به اين عطر گردد.
اگر فضاهاي آموزشي ما با فضاي منزل هماهنگ نباشد، اثرات مثبت فضاي منزل را نيز از بين خواهد برد. و مهمترين مسئلهاي که در اين مرحله قابل دقّت و تأمّل است، مسئلۀ لزوم هماهنگي نظام آموزشي با نظام ارزشي است. متون آموزشي مراکز علمي، بايد با فرهنگ مهدويت همخواني داشته باشد. در غير اين صورت تربيت همسو با فرهنگ مهدويت، بسيار سخت و بلکه غيرممکن خواهد بود.
جامعهاي که در انتظار حکومت مهدي(ع) است، با جوامع ديگر تفاوت بسياري دارد. در اين جامعه ارزشهاي انتظار و ويژگيهاي عصر ظهور به فراواني يافت ميشود. حال اگر فضاي حاکم بر جامعه، فضاي فرهنگ انتظار نباشد، تربيت نسل نو و آشنا کردن آنها با فرهنگ انتظار در اين فضا، بسيار مشکل خواهد بود.
کودکان؛ که انتقال فرهنگ مهدويت و انتظار به آنها، تنها به روش عملي ممکن است. زيرا نميتوان براي تفهيم فرهنگ مهدويت به کودک، از استدلال کمک گرفت بنابراين براي آشنا کردن کودکان با فرهنگ انتظار کافيست فضاي منزل و مدرسه، به فضاي انتظار و ارزشهاي آن تبديل شود.
مسئلهاي که در انتقال فرهنگ مهدويت به کودکان اهميت دارد، گره زدن اين فرهنگ با علايق کودکانه است. مثلاً کودکان به عيدي گرفتن و قصّه، علاقه زيادي دارند. در انتقال فرهنگ مهدويت ميتوان از همين علاقۀ کودک استفاده کرده و اين فرهنگ را در قالب قصّه هاي جذّاب کودکانه به او منتقل نمود و يا ميتوان به مناسبتهاي مختلفي مثل روز نيمۀ شعبان يا روز به امامت رسيدن امام مهدي(ع)، به کودکان عيدي و هديه داد و به عبارت ديگر بايد کاري کرد که کودک به انتظار آمدن اين روزها لحظهشماري کند.
گروه نوجوانان و جوانان؛ که ميتوان با تهيۀ درسنامه هاي مهدويت که متناسب با اين سن و سال است و همچنين رمانهاي جذّاب با اقتباس از فرهنگ مهدويت، و فيلم و مانند اين امور، آنها را با فرهنگ مهدويت آشنا کرد. و عمدهترين چالش، در انتقال فرهنگ انتظار به اين گروه، ايجاد نياز در آنهاست. ما بايد در برخورد با اين گروه سني، پرسشهايي را که تنها گفتمان مهدويت جوابگوي آنهاست، در ذهن آنها ايجاد کنيم و سپس از آنها بخواهيم جواب آنها را پيدا کنند و خود ما نيز در رسيدن به پاسخهاي درست، آنها را ياري کنيم.
فرهيختگان جامعه؛ اين گروه به دليل مطالعات که دربارۀ آخرالزّمان و آيندۀ بشريت دارند، با چالشهايي در زمينۀ مهدويت مواجه هستند. در انتقال فرهنگ مهدويت به اين گروه، کافيست اين چالشها را برطرف کنيم و اين مهم با نوشتن کتابها و مقالات علمي و مدّ نظر قراردادن سؤالها و شبهات جديدي که در عرصۀ مهدويت و آخرالزّمان مطرح شده، حاصل ميشود.
فرهنگ مهدويت و انتظار، فرهنگ ارزشها و فرهنگ دين است و القاء فرهنگ ديني به ديگران، محتاج ظرافتهاي خاصّ خود است و افراط در القاء اين فرهنگ، باعث دلزدگي از آن ميشود و همانطور که تفريط در القاء اين فرهنگ، نکوهيده و ناپسند است، افراط در آن نيز مذموم و ناپسند است.
منبع :http://masaf.ir
جایگاه امامت و رهبری در نظام سیاسی
بدون ترديد نظام مهدوي همانند نظامهاي سياسي نبوي صلي الله عليه و آله و علوي عليه السلام از مصاديق بارز نظام سياسي اسلامي است. وجه بارز اشتراک آنها را بايد در نقش و جايگاه ره بري در اين نظامها دانست. در قرآن کريم بارها بر محوريت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در جامعه اسلامي تأکيد شده است.[1] در قرآن کريم يازده بار به صورت توأمان بر اطاعت خدا و رسولش تأکيد شده است.[2]
از منظري ديگر قرآن کريم علاوه بر نقش پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از نقش امام نيز سخن گفته است. پيامبر و امام در تعابير قرآني گاه، همانند حضرت ابراهيم عليه السلام، مصاديق واحدي يافته است. واژه «امام» در قرآن کريم چند بار به کار رفته است. در دو آيه محوريت امام مورد بحث قرار گرفته است: «وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبين»[3] و «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم».[4] در روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده است که در ذيل آيه دوم فرمودند: «هنگامي که اين آيه نازل شد، مسلمانان از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيدند: يا رسول الله آيا شما امام تمامي ما نيستيد؟ حضرت فرمودند: من پيامبر خداوند به سوي تمامي مردم هستم، اما بعد از من اماماني از اهل بيتم بر مردم خواهد بود. پس در ميان مردم قيام ميکنند اما تکذيب شده و ائمه کفر و ضلال و اتباع آنان بر ايشان غالب ميشوند. هر کس ولايت آنان را پذيرفته و از ايشان پيروي کند از من است و مرا ملاقات خواهد کرد. و هر کس بر ايشان ظلم روا داشته و تکذيبشان کند، از من نبوده و من از او بري هستم.»[5]
نقش و جايگاه رهبري در انديشه هاي آرمانشهري
افلاطون از جمله کساني است که اساس مدينه فاضله خويش را بر نقش محوري فيلسوف ساخته است.[6] ريشه اصلي ديدگاه افلاطون در حاکميت «فيلسوف شاه» آن است که از نظر وي تنها کساني که به عالم حقايق يا به تعبير افلاطوني «عالم مثل» دسترسي دارند، فيلسوفان هستند و ديگران تنها سايهها را ميبينند. در نتيجه براي نيل يک جامعه به فضيلت، بايد فيلسوفان رهبري جامعه را بر عهده گيرند. ديدگاه مشابهي را ميتوان در سنت فلسفي فارابي، فيلسوف مسلمان، يافت. در انديشه فارابي به جاي «فيلسوف شاه» اين «نبي» يا «رئيس اول» است که به دليل ارتباط با عالم قدسي و تلقي وحي قدرت ايجاد مدينه فاضله را دارد.[7] ابن سينا نيز جامعه مطلوب را تنها مبتني بر حول و محور پيامبر تلقي نموده و او را بزرگ سنت گذار جامعه ميداند.[8]
وجه اهميت رهبر برگزيده در اين انديشهها آن است که رهبران برگزيده تنها کساني هستند که قادر به شناخت ماهيت خير و زندگي مطلوب بوده و قادرند ديگران را به سعادت برسانند. چنين رهبري دو خصلت بارز دارد. نخست آن که وي فردي عادي نبوده و بدين جهت برگزيده است. دوم آنکه مهمترين نقش و جايگاه رهبر برگزيده، ايجاد جامعه مطلوب بر اساس پيوند با عالم قدسي و دسترسي وي به حقايق جهان هستي است. رهبر برگزيده با بهره گيري از علم خويش به اين حقايق قادر است تا اساس جامعه مطلوب را بنا نهاده و انسانها را به سوي آن رهبري نمايد.
جايگاه رهبري در حکومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
طبق مباني اسلامي، اساس جامعه فاضله اسلامي بر محوريت شخص امام بنا شده است. در تمامي منابعي که از آرمانشهر سخن گفته شده است، چنين آرمانشهري به دست فردي مبعوث ساخته خواهد شد. در رايجترين اين منابع، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله منجي موعود را فردي از فرزندان خويش معرفي نموده است که روزي ظهور نموده و خداوند او را بر زمين حاکم قرار خواهد داد.[9] بدين جهت تمامي معصومين عليهم السلام منتظر ظهور آن حضرت بودهاند. وجه اهميت و کارکردهاي رهبري را در جامعه مهدوي ميتوان در موارد زير بيان نمود:
1. نقش آن حضرت به عنوان امام و انسان کامل
بدون ترديد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به عنوان حجت و امام کسي است که فقدان وي موجب خالي شدن روي زمين از حجت خدا ميگردد. در حديثي امام رضا عليه السلام فرمودند «اگر زمين خالي از حجت بماند، بر اهل خويش غضب ميکند».[10] در زيارت جامعه کبيره نيز امام هادي عليه السلام، بر نقش امام در جهان هستي اشاره فرموده است. «و خداي به خاطر شما آفرينش را آغاز کرد و از براي شما جهان را پايان ميدهد. به احترام شما باران فرو ميريزد و به جهت شما، آسمان را از فرو ريختن بر زمين باز ميدارد و به خاطر شما گرفتاريها و غم و اندوهها را رفع ميکند و سختي و ناراحتيها را برطرف ميسازد».[11]
2. ريشه کن سازي کفر و شرک و هدايت مردم به توحيد
امام صادق عليه السلام در اين زمينه ميفرمايند: «آنگاه که قائم (آل محمد) قيام کند در جهان کافري نخواهد ماند.»[12] هم چنين فرمودند: «هنگام قيام قائم، هيچ زميني نخواهد بود جز آنکه در آن بر وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله شهادت داده شود»[13] به نظر ميرسد چنين نقشي اساسي است و کارکرد اصلي رهبري ديني در جامعه مهدوي را شکل ميدهد.
3. حاکميت دولت حق
امام باقر عليه السلام فرمود: «اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل»[14] يعني وقتي که قائم (آل محمد) قيام کند دولت باطل نابود ميشود. و به جاي آن دولت حق و دولت کريمهاي که سبب عزت اسلام و مسلمين باشد بر سرکار ميآيد. و در حديثي ميخوانيم: «دايره حکومت و قدرت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شرق و غرب عالم را فرا ميگيرد».[15]
4. رشد و تکامل عقول
در روايات آمده است: «اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به احلامهم». در حکومت جهاني امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف دست خود حضرت که يدالله است بالاي سر انسانها است يا دست خدا بر سر بندگان است که آنهم ممکن است به معناي حقيقي کلمه باشد که خداوند مستقيما دست قدرت خويش را بر سر بندگان مينهد و خردهاي آنان را جمع و متمرکز ميسازد و به کمال بلوغ انساني ميرسند.[16]
5. بسط عدل و داد در ميان مردم
يکي از خصايص بارز رهبري در جامعه مهدوي، بسط عدل و داد است. «ترازوي عدالت را در ميان همهي انسانها مينهد و در سرتاسر جهان هيچ انساني به ديگري ستم نخواهد کرد»[17] و زمين را از عدل و داد پر خواهد کرد، پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد». طبق روايات شيعي چنين خصلتي تنها به حضرت مهدي عج اختصاص دارد. از امام صادق عليه السلام روايت شده است که فرمودند: «هيچ صنفي از مردم باقي نميماند جز آنکه قبل از قيام قائم به قدرت ميرسد و قادر به بسط عدالت نميشود، تا کسي نگويد اگر به قدرت ميرسيديم عدالت ميورزيديم.»[18]
منبع : سایت مجازی مهدویت
[1] . حجرات، 1؛ احزاب، 36.
[2] . آلعمران: 32 و 132؛ النساء: 59؛ المائدة: 92؛ الأنفال1 و20 و46؛ النور: 54؛ محمد: 33؛ المجادلة:13؛ التغابن: 12.
[3] . يس، 12.
[4] . اسراء، 71.
[5]. تفسير نور الثقلين، ج3، ص: 191.
[6]. افلاطون، جمهور، ترجمه فواد روحاني: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 325.
[7]. فارابي، آراء اهل المدينه الفاضله، تحقيق دکتر البير نصري نادر، بيروت، دارالمشرق، 1991، ص 125.
[8]. بوعلى سينا، النجاه، تهران، المكتبه المرتضويه، 1364، ط 2، ص 304.
[9]. اين حديث در منابع شيعي و سني به صورت متواتر ذکر شده است، بحارالأنوار ج : 36 ص : 313؛ سنن ابي داوود، ج 11، ص 353.
[10]. الكافي ج : 1 ص : 180
[11]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 273
[12]. بحارالأنوار ج : 51 ص : 60
[13]. بحارالأنوار ج : 52 ص : 340
[14]. تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 212.
[15]. بحارالانوار، ج 51، ص 71.
[16]. الكافي ج : 1 ص : 25
[17]. بحارالانوار؛ ج 52، ص 322.
[18]. همان، ص 244
مناجات شهید چمران
ا” خدایا به آسمان بلندت سوگند، به عشق سوگند، به شهادت سوگند، به علی سوگند، به حسین سوگند، به روح سوگند، به بی نهایت سوگند، به نور سوگند، به دریای وسیع سوگند، به امواج روح افزا سوگند، به کوههای سر به فلک کشیده سوگند، به شیپور جنگ سوگند، به سوز دل عاشقان سوگند، به فداییان از جان گذشته سوگند، به درد دل زجرکشیده گان سوگند، به اشک یتیمان سوگند، به آه جانسوز بیوه زنان سوگند، به تنهایی مردان بلند سوگند که من عاشق زیبائیم. چه زیباست همدردعلی شدن، زجر کشیدن، از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت شنیدن، از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شنیدن، چه زیباست در کنار نخلستان های بلند در نیمه های شب، سینه داغدار را گشودن و خروشیدن و با ستارگان زیبای آسمان سخن گفتن، چه زیباست که دراین موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است، شیعه تمام عیارعلی شدن.”
” ای خدای بزرگ ، ای آنکه نمونه ی بزرگی چون حسین علیه السلام را به جهان عرضه کرده ای، ای آنکه برای اتمام حجت به کافران وجودت… سیاهی ها و تباهی ها را به آتش وجود حسین ها روشن نموده ای، ای آنکه راه پرافتخار شهادت را، برای آخرین راه حل انسانها باز کرده ای، ای خدا، ای معشوق من، ای ایده آل آرزوهای مردم عارف، به من توفیق ده تا مثل مخلصان و شیفتگان ، در راهت بسوزم و ازین خاکستر مادی آزاد گردم. ای حسین علیه السلام، من برای زنده ماندن تلاش نمی کنم و از مرگ نمی هراسم ، بلکه به شهادت دل بسته ام و از همه چیز دست شسته ام ، ولی نمی توانم بپذیرم که ارزشهای الهی و حتی قداست انقلاب بازیچه دست سیاستمداران و تجار ماده پرست شده است.
قبول شهادت مرا آزاد کرده است، من آزادی خود را به هیچ چیز حتی به حیات خود نمی فروشم.
خدایا ابراهیم را گفتی که عزیز ترین فرزندش را قربانی کند، و او اسماعیل را مهیای قربانی کرد…
هنگامی که پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد، ندا آمد دست نگه دار . ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود که قربانی شود، زمان زیادی گذشت تا قربانی کاملی که عزیزترین فرزندان آدم بود، به درجه ارزش قربانی شدن رسید، و در همان راه خدا قربانی شد و او حسین بود. خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه به سوی قرارگاه عشق حرکت کردم… اما تو می خواستی که این قربانی هر چه باشکوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندم را و عزیزترین کسانم را به قربانی پذیرفتی… و مرا در آتش اشتیاق منتظر گذاشتی…”
” خدایا تو را شکر می کنم که شیعیان را با اسلحه شهادت مجهز کردی که علیه طاغوتها وستمگران و تجاوزگران قیام کنند و با خون سرخ خود ، ذلت هزار ساله را از دامن تشیع پاک کنند و ارزش و اهمیت شهادت را در معرکه حیات بفهمند و با ایمان خدایی و اراده آهنین، خود را از لجنزار اسارت جسدی و روحی نجات بخشند. علی وار زندگی کنند و در راه سرخ حسین علیه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستین تشیع را که قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره کسب کنند.”
” خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم.”
” فقر و بی چیزی بزرگترین ثروتی بود که خدای بزرگ به من ارزانی داشت. همت و اراده مرا آنقدر بلند کرد که زمین و آسمان ها نیز در نظرم ناچیز شدند. هنگامی که شهیدی خون پاکش را در اختیارم می گذارد و فقر اجازه نمی دهد که یتیمانش را نگبهانی کنم. هنگامی که مجروحی در آخرین لحظات حیات به من نگاه می کند و با نگاه خود از من تقاضای کمک دارد ، من می سوزم، آب می شوم و قدرت ندارم کمکش کنم. هنگامی که در سنگر خونین ترین قتالها و جنگ آوری، از گرسنگی شکمش خشک شده و نمی تواند آب را از گلو فرو بدهد من که اینها را می بینم و صبر می کنم دیگر ترس و وحشتی از فقر ندارم. این قفس آهنین را شکسته ام و آنقدر احساس بی نیازی می کنم که زیر سخت ترین ضربه ها و کوبنده ترین هجوم ها از هیچ کس تقاضای کمک نمی کنم. “
” من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم ، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات دردآلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم برای آنست که دوران خطر سپری شده است و امتحان به سر آمده و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است.”
” خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسرنمودی، همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده تو است، من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم.
خدایا هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث محو می شد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من در میان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپدید می شد… تو ای خدای من، ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی و بر قلب خفته ام نورمی تافتی و به استغاثه من لبیک می گفتی. تو ای خدای من، در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی. در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی… خدایا تو را شکر می کنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچکس و از هیچ چیز انتظاری نداشته باشم.
خدایا عذر می خواهم از اینکه در مقابل تو می ایستم و از خود سخن می گویم و خود را چیزی به حساب می آورم که تو را شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد! خدایا آنچه می گویم از قلبم می جوشد و از روحم لبریز می شود. خدایا دل شکسته ام، زجر کشیده ام، ظلم زده ام، از همه چیز ناامید و از بازی سرنوشت مأیوسم، در مقابل آینده ای تیره و مبهم و تاریک فرو رفته ام، تنها ترا می شناسم ، تنها به سوی تو می آیم، تنها با تو راز و نیاز می کنم.
” هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم… تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم… خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم.”
الهی
الهی! اگر طاعت بسی ندارم در هر جهان جز تو کسی ندارم.
الهی! تو دوستان را به دشمنانت مینمایی،درویشان را غم و اندوه دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، مجلسش روضه رضوان کنی،
الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست، دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
الهی! دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.
الهی! خود را از همه به تو وابستم، اگر بداری تو را پرستم و اگر نداری خود پرستم نومید مساز بگیر دستم.
الهی! ای دورنظر و ای نیکو حضر و ای نیکوکار نیک منظر، ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سرگشته، ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده هر آواره، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده. دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.
الهی! کار آن دارد که با تو کاری دارد. یار آن که دارد چون تو یاری دارد. او که در هر دو جهان تو را دارد هرگز کی تو را بگذارد.
الهی! در سر گریستنی دارم دراز. ندانم از حسرت گریم یا از ناز.
الهی! یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو میان سر وجان.
الهی! یکتای بیهمتایی، قیوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی، اصل هر دوایی، داروی دلهایی،بتو رسد ملک خدایی.
الهی! نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.
الهی! ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی.
الهی! ای خالق بیمدد و ای واحد بیعدد، ای اول بیهدایت و ای آخر بینهایت. ای ظاهر بیصورت و ای باطن بیسیرت، ای حی بیذلت ای بخشنده بیمنت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها، ای رساننده گامها، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیبهای ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.
الهی! ای کامکاری که دل دوستان در کنف توحید توست و ای که جان بندگان در صف تقدیر تو است، ای قهاری که کس را به تو حیلت نیست، ای جباری که گردن کشان را با تو روی مقاومت نیست، ای کریمی که بندگان را غیر از تو دست آویز نیست. نگاه دار تا پریشان نشویم و در راه آر تا سرگردان نشویم.
مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری و الهی نامه آیةالله حسنزاده آملی؛ بااندكی تصرف
حدیث دلداری
امام سجاد (علیه السلام ) فرمود :سه خصلت است که در هر مومنی باشد، در پناه خدا قرار گیرد و خداوند در روز قیامت او را در سایه ی عرش خود درآورد و از وحشت آن بزرگترین روز در امانش دارد :کسی که با مردم آن گونه رفتار کند که از آنان می خواهد با او چنان رفتار کنند. و مردی که هیچ دستی و پایی پیش ننهد مگر آنکه بداند در طاعت خدا پیش می نهد .و مردی که از برادرش عیبی نگیرد تا آنکه خودش آن عیب را واگذارد.
منبع : تحف العقول204
عشق امام سجاد(علیه السلام ) به عبادت
داستان عشق امام سجاد (ع) به نماز عجیب است. جابر بن عبدالله انصاری می گوید: حضرت سکینه در پی من فرستاد که با تو کار دارم. دختر حضرت سیدالشهدا (ع) هفتاد و سه سال در دنیا زندگی کرد و ریشه کن شدن بنی امیه را با چشم خودش دید. خیلی ها را هم تربیت کرد. او شخصیت فوق العاده ای بود. حضرت سید الشهدا (ع)، این تعبیر را درباره ایشان داشته اند که او «خیرةالنساء» یعنی نیکوترین بانوان است. جابر می گوید: در اتاقی که حضرت سکینه نشسته بود پرده ضخیمی کشیده بودند و مرا به آن اتاق راهنمایی کردند. سکینه کبری با صدای محزون گفت: ای جابر سالی دو بار پینه پیشانی برادرم علی بن الحسین (ع) بر اثر کثرت سجده قیچی می شود و زانوهایش هم همینطور پینه بسته است. خدمت ایشان برس و ببین می توانی خواهش کنی که عبادتش را کم کند. جابر می گوید: چشم، همین امروز می روم. جابر سپس به خانه امام زین العابدین (ع) میرود و عرض میکند: ای آقا آیا می شود از عبادتتان کم کنید؟ امام به خدمتکار خانه میفرماید: کتاب روی طاقچه را برایم بیاور. خدمتکار آن را نزد امام میآورد. امام (ع) میفرماید: ای جابر عبادات پدرم علی (ع) در این کتاب است، آن ها را بخوان و اگر آن عبادات را ببینی دیگر به من نمی گویی که عبادتت را کم کن.
ببین پدرم چقدر عبادت می کرده و اصلا نماز علی را چه کسی میتواند بخواند و روزه علی را چه کسی میتواند بگیرد!
راوی می گوید: امام زین العابدین (ع) هر روز صبح صورت بر روی خاک می گذاشت و هزار بار می گفت: «لااله الاالله حقا حقا، لااله الاالله ایماناً و تصدیقا، لااله الاالله عبودیتاً و رقا». یعنی به خدا عرض میکرد که بند عشق تو را به گردنم انداخته ام و چیز دیگری نمی خواهم. من در بندگی محض هستم و همین برایم رحمت و نور است، چرا که رحمت از عبادت تجلی می کند. شما هم الان باید خودتان را به او وصل کنید تا با نور او منور میشوید و با رَوح او روح و معنا بیابید. شما کلمة الله هستید و کلمة الله باید معنای خدا را بدهد. شما هنگامی معنای خدا را می دهید که چشمتان، گوشتان، دستتان، زبانتان، قدمتان، شکمتان، شهوتتان و همه زندگیتان هماهنگ با برنامه های الهی باشد. در مسئله رحمت نیز می گوید: همه چیز به شما عنایت کردم. در مورد غفران هم می گوید: خیلی از چیزها را به شما عنایت کردم اما شما تکبر کردید و نگرفتید، حالا هم دیر نشده است برگردید تا دوباره به شما بدهم.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر استاد حسین انصاریان
ادب در سیره حضرت عباس علیه السلام
چشمههای جوشان ادب حضرت عباس(علیهالسلام)
يكي از فضايل والاي انساني و اسلامي، رعايت ادب است. ادب در برابر بزرگان و مقدسات و در همه موارد زندگي، زينت اخلاق بوده و از عوامل و اركان مهم شخصيت معنوي انسان است.
اميرمومنان علي عليهالسلام ضمن سفارش به فرزندش امام حسن عليهالسلام در فراگيري ادب ، فرمود: يا بني ! الادب لقاح العقل ، و ذكا القلب و عنوان الفضل ؛ پسرم ادب ، مايه بارور شدن عقل و بيداري قلب و سرلوحه فضل و بزرگواري است.
نيز فرمود: من اخر عدم ادبه ، لم يقدمه كثافه حسبه؛ كسي كه بي ادبي ، او را عقب انداخت ، عظمت و كثرت فاميل، او را به جلو نخواهد انداخت(1) نيز فرمود: لا ميراث كالادب؛ هيچ ارثي ارزشمندتر از ادب نيست(2)
بر همين اساس حضرت علي عليهالسلام فرزندانش را بخوبي تربيت كرد، و آنها از باادبترين افراد جامعه خود بودند. حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام از همين مكتب درخشان، درس ادب آموخته بود، كه از ويژگيهاي زندگي سراسر درخشان وي ادب او در همه دورانهاي زندگيش از كودكي تا آخر عمر بود. در اين زمينه نظر شما را به چند نمونه زير جلب مي كنيم :
1. روايت شده: حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام بدون اجازه در كنار امام حسين عليهالسلام نمي نشست، و اگر پس از اجازه مي نشست، مانند عبد خاضع دو زانو در برابر مولايش مي نشست.(3)
2. روايت شده: در طول 34 سال عمر حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام آن بزرگوار هرگز به برادرش امام حسين عليهالسلام برادر خطاب نكرد، بلكه با تعبيراتي مانند سيدي، مولاي، يابن رسول الله، آقاي من ، سرور من ، اي پسر رسول خدا، آن حضرت را صدا مي زد، جز در آخرين ساعت عمر، در آستانه شهادت ، كه صدا زد: (برادر، برادرت را درياب !) اين تعبير نيز يك نوع ادب بود، زيرا بيانگر آن بود كه برادرت رسم برادري را با بهترين وجه ادا كرد، اكنون تو نيز اي برادر، با مهر برادري به من بنگر! در كتاب مستطرف الاحاديث آمده است : روزي امام حسين عليهالسلام در مسجد آب خواست. حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام كه در آن هنگام كودك بود، بي آنكه به كسي بگويد باشتاب از مسجد بيرون آمد. پس از چند لحظه ديدند، ظرفي را پر از آب كرده و با احترام خاصي ظرف آب را به برادرش امام حسين عليهالسلام تقديم مي كند. روز ديگر، خوشه انگوري را به او دادند. او با اينكه كودك بود، با شتاب از خانه بيرون آمد، پرسيدند: كجا مي روي ؟ فرمود:(مي خواهم اين انگور را براي مولايم حسين عليهالسلام ببرم )(4)
در همان خردسالي حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام حضرت امام علي عليهالسلام توجه خاصي به ادب وي داشت و او را به تلاشها و كارهاي مهم و سخت مانند كشاورزي، تقويت روح و جسم، تيراندازي و شمشير زني و ساير فضايل اخلاقي، تعليم و عادت داده بود. حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام گاهي در كنار پدر مشغول كشاورزي و باغداري و نخلستانها بود و زماني احاديث و برنامه هاي اسلام را در مسجد به ديگران مي آموخت و به تهيدستان و بينوايان كمك مي كرد. او به برادران و خواهرانش احترام شايان مي نمود و دوش به دوش آنان در بالا بردن سطح فرهنگ مردم مي كوشيد و در يك كلام، بازوي پرتوان پدر و چشم نافذ اسلام و مطيع برادرانش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بود. سخن حضرت علي عليهالسلام در زبان، سيماي حضرت امام حسن عليهالسلام در چهره، و خون حضرت امام حسين عليهالسلام را در رگها داشت .(5)
پي نوشت ها:
1.غرر الحكم : كلمه 513
2.نهج البلاغه : حكمت 51
3.معالي السبطين : ج 1، ص 443
4. شخصيت ابوالفضل العباس عليه السلام از: عطايي خراساني ، ص 116 - 117
5.اقتباس از پرچمدار نينوا، تحليلي از زندگاني حضرت عباس عليهالسلام ، اثر دانشمند محترم نويسنده درد آشنا و دلسوز، مروج مكتب قرآن و اهل بيت عليهم السلام آقاي حاج شيخ محمد محمدي اشتهاردي .
نمی از یمی ...
تاویل و تفسیر آیات الهی در مورد حضرت امام حسین (علیه السلام ):
بسیاری از آیات الهی که برخی رقم آن را 128 آیه و برخی دیگر تا 250 آیه ذکر کرده اند به اطلاق و عموم و یا به طور خاص، بر امام حسین علیه السلام تطبیق شده و یا یکی از افراد مورد نظر در آیه امام حسین علیه السلام بوده اند. مواردی مثل آیه مباهله (72) ، آیه تطهیر (73) ، آیه ذوالقربی (74) ، آیه اطعام (75) و آیات سوره فجر که سوره فجر را سوره آن حضرت نامیده اند.
امام صادق علیه السلام ضمن بیان این معنی، حضرت را صاحب «نفس مطمئنه » معرفی کرده و می فرمایند: «اقرؤوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی علیه السلام وارغبوا فیها رحمکم الله تعالی; سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید که سوره حسین بن علی است و در آن راغب باشید. خداوند متعال شما را مورد رحمت خود قرار دهد.»
ابو اسامه که در مجلس حاضر بود، گفت: چگونه این سوره مخصوص حسین علیه السلام گردید؟ امام علیه السلام فرمود: «الا تسمع الی قوله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنة…» انما یعنی الحسین علیه السلام فهو ذوالنفس المطمئنة الراضیة و اصحابه من آل محمد صلی الله علیه و آله هم الراضون عن الله یوم القیمة و هو راض عنهم (76) ; آیا این سخن خداوند متعال را نمی شنوی که [می گوید]: «یا ایتها النفس المطمئنة » ، همانا حسین را قصد می کند که دارای نفس مطمئنه و راضی است و اصحاب او از آل محمد در روز قیامت از خداوند راضیند و خداوند نیز از آنان راضی است.»
ماه شعبان در کلام مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی
ماه شریف شعبان برای سالك الی الله بسیار با ارزش است. یكی از شبهای قدر در این ماه می باشد و كسی در آن متولد شده كه خداوند بواسطه او وعده پیروزی به تمامی دوستان، پیامبران و بر گزیدگانش - از زمانی كه پدر ما حضرت آدم )علی نبینا و آله وعلیه السلام) در زمین ساكن شده - داده است. و وعده داده، بوسیله او بعد از پر شدن زمین از ظلم جور، آن را پر از قسط و عدل نماید. از مقام آن همین بس كه ماه رسول خدا صلوات الله علیه بوده و حضرتش صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: “شعبان ماه من است، خداوند كسی را كه مرا در ماهم یاری كند، بیامرزد.”
كسی كه از این دعوت بزرگ آگاه شود، باید بكوشد كه از دعوت شدگان این دعوت گردد. این جانشین و برادر او امیرالمؤمنین علیه السلام است كه می فرماید: “از زمانی كه ندای منادی رسول خدا صلوات الله علیه را كه برای روزه این ماه ندا می كرد شنیدم، هیچگاه روزه این ماه را از دست نداده و در تمام عمرم آن را از دست نخواهم داد؛ اگر خدا بخواهد.” این درباره روزه این ماه بود؛ و می توان كمك به آن حضرت صلوات الله علیه را از جهات دیگر مانند نماز، صدقه، مناجات و تمام كارهای خیر با روزه این ماه مقایسه نمود.
مناجات شعبانیه:
این مناجات، مناجات معروفی است و اهلش به خاطر آن با ماه شعبان مانوس شده و به همین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند….
تمام كلام این كه این مناجات، از اعمال مهم این ماه است؛ و نه تنها ماه، كه سالك نباید بعضی از فرازهای آن را در طول سال ترك كند و در قنوتها و سایر حالهای عالی خود، خیلی با آن مناجات نماید و وقتی كه می گوید: “و دیدگان قلبهای ما را با نور نگاه آن به حضرتت روشن بفرما تا آنگاه كه چشمهای دل پرده ها و مانعهای نوری را پاره كرده و به معدن بزرگی برسد و روح های ما به عزت پاكیت وصل شود.” از گفته خود غافل نباشد. و تامل كند، آیا قلب او چشم دیدن نور را دارد؟…
به هر حال این مناجات بزرگی است و یكی از ارمغان های آل محمد صلوات الله علیه می باشد كه بزرگی آن را كسی كه قلب سالم و گوش شنوایی داشته باشد ، درك می كند. و اهل غفلت از درك فواید و نورهای آن بی بهره اند…