مدرسه علمیه حضرت زهرا(س) دورود

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بیماری و سواس و راههای درمان آن

07 شهریور 1395 توسط لیریائی

 

یکی از بیماری های روانی که اندیشه جامعه امروزی ما را سخت درگیر خود کرده است،بیماری روانی وسواس می باشد.

امروزه،افراد زیادی با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند و نه تنها با خود،بلکه با اطرافیان خود نیز درگیری هایی پیدا کرده اند. شخص وسواس،همیشه خود را از دیگران برتر،بهتر و پاکیزه تر می بیند و همین،موجب دلگیری و رنجش اطرافیان می شود. وسواس انواع گوناگونی دارد:وسواس فکری،اخلاقی و عملی و باید بدانیم،همان طور که شستشوهای بیش از اندازه،پیامدهای تلخ و ناگواری را به دنبال دارد،وسواس فکری هم با پریشان فکری ها و ناآرامی هایی که زائیده پندارهای غلط شخص بد فکر می باشد،در نشست و برخاست ها و روابط اجتماعی،موجب اختلاف های دامنه داری می شود که همه را در آتش سوزان خود می سوزاند و خاکستر می کند.

عوامل و ریشه های بیماری وسواس،عبارتند از:

1.اختلالات روانی
متاسفانه، وجود یک سلسله آشفتگی های روانی باعث می شود که شخص دچار شک شود و پیوسته جان و روح خود را،در معرض نا آرامی و نگرانی قرار دهد که ما در رویارویی با این افراد،به روشنی،این نگرانی را در چشمان و رفتارشان می بینیم!

2.نداشتن شناخت و آگاهی
نا آگاهی در زمینه احکام دینی و عبادت ها موجب بروز این بیماری می شود،حال آنکه دین اسلام سفارش کرده است که از به رنج انداختن خود بپرهیزیم.

3. وسوسه های شیطانی
بزرگ ترین ریشه وسواس،همین تلقین های شیطانی است.خداوند،در کتاب آسمانی خویش می فرماید:بگو از شر شیطان وسوسه گر به خداوند آدمیان پناه می برم!

از این رو،جلوگیری از نفوذ شیطان در کارهای روزمره و به ویژه در هنگام عبادت (نماز، روزه، اعمال حج و…) که حساس ترین لحظه حضور شیطان برای جدایی انداختن میان عابد و معبود می باشد، بسیار ضروری است.و در این صورت است که،شیطان به ناتوانی خود پی می برد.

4. عامل وراثت
همانطور که فرزندان ویژگی های ظاهری مانند:قد و شکل و… را از راه ژنتیک دریافت می کنند،از نظر روانی نیز،از پدر و مادر ارث می برند که با روش های درست تربیتی و چیرگی بر اراده می توان،تا اندازه زیادی،به برطرف ساختن این کمبود پرداخت.

5. بحرانهای دوران نوجوانی
در این دوران نیز،به دلیل دگرگونی های بسیار،برای نوجوان دغدغه ها و آشفتگی های روحی و روانی زیادی وجود دارد که به طور طبیعی،بر فکر و روان او تاثیر می گذارد و به شکل بیماری وسواس نمود می یابد.

6. روش های تربیتی نامطلوب
بیشتر وقت ها،پدر و مادر در تربیت فرزندان خود دچار زیاده روی و یا کوتاهی می شوند.بی توجهی در دوران کودکی،وجود ضربه ها و استرس های روحی ناشی از درگیری های خانوادگی وجدایی پدر و مادر باعث می شود که فرزندان در دوران نوجوانی و جوانی برای ابراز شخصیت و جلب توجه،به این شکل خود را مطرح کنند!

پیامدهای بیماری وسواس
در میان زیان های ناشی از این بیماری،می توان به زیان های فردی،اجتماعی،اقتصادی و اعتقادی اشاره کرد.

الف:زیان های فردی
1. خارج شدن از محور طاعت و خلوص نیت،به خاطر از دست دادن حالت بندگی.

2.به هدر دادن وقت پر ارزشی که می تواند در راستای کارهای بهتر و مفیدتری استفاده شود.

3.بی محتوا شدن عبادت و از دست رفتن هدف اصلی عبادت که فروتنی در برابر پروردگار می باشد،چنان که گاهی توجه بیش از اندازه،به تلفظ و قرائت در نماز،از حضور قلب و رکن اصلی نماز می کاهد.

4. بدعت گذاری در دین؛ شخص وسواس،به دلیل نداشتن تمرکز فکری،چیز تازه ای را اضافه یا کم می کند.

امام باقر(ع) در این باره می فرمایند:«کل بدعة ضلالة،وکل ضلالة سبیلها الی النار؛هر بدعتی،گونه ای گمراهی خواهد بود و هر گمراهی هم،راهی به سوی آتش جهنم خواهد بود».

5. آخرین ضرر فردی این بیماری،گاهی،باطل شدن عبادت می باشد.

ب: زیانهای اجتماعی
1. گوشه گیری و انزوا طلبی،به خاطر ارتباط نداشتن با دیگران و بدبینی و بد گمانی نسبت به افراد.

2. آزار اطرافیان،به دلیل وقت گذرانی بیهوده و در نتیجه،معطل کردن دیگران.

امام صادق(ع)می فرماید:روز قیامت،آنگاه که کسانی که بندگان خدا را به زحمت انداخته اند،فرا خوانده می شوند،گروهی حرکت می کنند که در چهره آنان گوشتی وجود ندارد،آن وقت گفته می شود:هؤلاء الذین آذوا المؤمنین؛اینها افرادی هستند که در دنیا موحبات آزار اهل ایمان را فراهم کرده اند.

3. زمینه گناه سازی:بدین معنی که شخص وسواس،به دلیل بد گمانی و حساسیت های نابجای سایرین،گاهی خیلی راحت،به آنها تهمت می زند و دروغ می گوید،در حالی که خداوند در کتاب آسمانی خویش می فرماید:یا ایها الّذین آمنوا اجتنبوا کثیرا مّن الظن انّ بعض الظن اثم؛ای اهل ایمان،از بسیاری گمان بردنها خودداری کنید؛زیرا برخی از گمان بردنها،گناه می باشد.(سوره حجرات،ایه 12)

4. بد جلوه دادن چهره دین

5. ایجاد اختلافات خانوادگی

راههای درمان بیماری وسواس
همان گونه که برای بیماری های دیگر راه چاره و درمان وجود دارد،معالجه بیماری وسواس نیز دو مرحله دارد:

1. مطالعه و بررسی در دستورات دین

2.به کار بردن شیوه های درمان وسواس.

الف: مطالعه در احکام و برنامه های دینی
1. در مورد پاکی
آنچه در مورد «طهارت و نجاست» باید بدانیم،این است که بیشتر فقیهان، چیزهای نجس را در 11 مورد دانسته و غیر از این،همه چیز پاک است،مگر این که به نجس بودن آن یقین شود که در سه حالت،می توان اطمینان پیدا کرد که چیزی نجس است:1. خود انسان یقین پیدا کند،2. کسی که چیزی را در اختیار دارد،مانند همسر و کارمند بگویند،این جسم نجس است،3. دو مرد عادل گواهی بدهند که آن چیز نجس است.

2. در مورد وضو و غسل
به همان اندازه که وضو و غسل را باید با دقت انجام دهیم،همانطور هم باید از ریختن آب زیاد خودداری کنیم و همچنین؛اگر چنانچه آبی در اختیار نبود،می توان از خاک به جای آب استفاده کرد و تیمم کرده قرآن می فرماید:فلم تجدوا ماء، فتیمموا صعیدا طیبا؛اگر آبی نیافتید،که با آن وضو بگیرید یا غسل کنید،پس تیمم کنید.(سوره مائده،ایه 6)

3. در مورد نماز خواندن
وسواس و دقت بیش از اندازه در نماز،گاهی موجب باطل شدن نماز می شود.در عین حال،به منظور جلوگیری از شک زیاد،رفتن به نماز جماعت در مساجد روش پسندیده ای است؛زیرا از جمله مواردی که می توان به شک بی اعتنا بود،شک امام و مأموم می باشد.به این ترتیب شک های بعد از سلام،بعد از وقت،کثیر الشک و شک در نمازهای مستحبی موجب باطل شدن نماز نمی شود.

4. در مورد روزه
با توجه به ایه:فمن کان منکم مریضاً أو علی سفر فعدّة من ایام اخر و علی الّذین یطیقونه فدیة طعام مسکین…؛در روز گرفتن برای افراد بیمار،مسافر،مردان پیرو زنان باردار و شیرده و غیره ارفاق در نظر گرفته شده است و نیازی به مشقت انداختن خود نمی باشد.(سوره بقره،ایه 184)

در ادامه همین بحث، در مورد جهاد برای افراد ناتوان نیز معافیت قرار داده شده و دین ما هرگز ما را به سختی نینداخته است.

ب:راههای درمان وسواس
1. توجه به عاقبت وسواس؛2. مراجعه به پزشک و یا مشاورین اجتماعی؛ 3. برنامه غذایی مناسب.

الف:در این مورد،خوردن «انار» و نیز تصفیه خون از وسواس جلوگیری می کند.

پیامبر اکرم(ص) می فرماید:«هر کس انار بخورد،قلب او نورانی می گردد و وسوسه، تا چهل روز از او برطرف می شود».

ب: آب نیسان رومی که مدت آن از 23 فروردین تا 30 روز بعد می باشد.

با توجه به فرموده پیامبر(ص) داروی همه دردها،همین آب نیسان معرفی شده است.

4. مسواک زدن و استفاده از «سدر» و خضاب؛5. عبادت و توسل؛6. تلقین به نفس؛7. توجه به موازین اسلامی و شرعی.

تفاوت و سواس و احتیاط
در این بخش،لازم به یادآوری است که بگوئیم:میان وسواس و احتیاط کاری تفاوت هایی وجود دارد. چنانچه در احادیث،احتیاط،راه نجات معرفی شده است و عملی پسندیده می باشد.

مرحوم «محمد حسن نجفی» صاحب کتاب ارزشمند «جواهر الکلام» می نویسند:اگر احتیاط سبب وسواس شود،ممنوع و حرام است.

در پایان امید آن داریم که خداوند ما را از وسوسه های شیطانی دور بدارد.و در این راستا،به این نکته توجه می کنیم که:ان الظّن لا یغنی من الحق شیئ .(سوره یونس،ایه 36)

ظن و گمان انسان را بحق نمی رساند و آنچه موجب اعتبار است،علم و یقین می باشد.

منبع:hawzah.net

 

 نظر دهید »

راههای رسیدن به موفقیت :

06 شهریور 1395 توسط لیریائی

 

بزرگترین مسئله که اکثر ما گرفتارش هستیم این است که در وجودمان آتش عشق و علاقه شعله ور نیست  چرا که هیچ چیز مانع موفقیت یک انسان مشتاق و علاقمند نیست .
اگر بتوانید ایمان بیاورید همه چیزبرایتان ممکن می شود، راههای رسیدن به موفقیت فراوان است که به مواردی از آن اشاره می شود :
۱) تفکر مثبت داشته باشید ، « دکترنورمن پیل » می گوید : افکار خوب و مثبت همچون تابش نور خورشید بر اتاقی تاریک است که همه جا را روشن می کند .
۲) باور و ایمان داشته باشید ، همیشه آن چیزی اتفاق می افتد که شما واقعاً باورش دارید . این یک حقیقت است . پس باید باورهای محدود کننده ای که مانع موفقیت شما هستند را شناسایی کنید و آنها را از بین ببرید .
۳) هر روز منتظر اتفاق خوبی باشـید ، اگر انتـظار وقـوع چـیزی را داشته باشـید آن چـیـز به وقـوع می پیوندد .
۴) افکارتان را کنترل کنید ، موفقیت ازطریق کنترل کامل افکار ، اعمال به وجود می آید .
۵) تلاش و پشتکار داشته باشید ، همۀ موفقیتها و رؤیاهای ما در گرو سخت کوشی است هر چه بیشتر تلاش کنیم موفقیت بیشتری کسب خواهیم کرد .
۶) صبور باشید ، ما همواره دوست داریم هر چه زودتر به ارزو هایمان برسیم ، به همین دلیل است که در زندگی مان بی قراریم .
۷) به دیگران کمک کنید . شما تنها در صورتی حقیقتاً خوشبخت و موفق خواهید بود که احساس کنید به دلیل خدمت به دیگران انسان با ارزشی هستید .
۸) ذهن خود را از تردید و ترس رها کنید و تصور کنید هیچ محدودیتی ندارید .
۹) به بهترین چیزها فکر کنید .
۱۰ ) تصویر آن چه را می خواهید در زندگی بیرونیتان داشته باشید ، بسازید .
۱۱) شور و شوق داشته باشید ، « فرانک بتگر » نویسندۀ کتاب چگونه در فروش از ناکامی به کامیابی رسیدم می گوید : شخص قادر است هر وقت بخواهد سرنوشت خود را عوض کند و آن موقعی است که تصمیم بگیرد و در کار خود شوق و حرارت به خرج بدهد .
۱۲) از خودتان تصویر خوبی در ذهن داشته باشید .
۱۳) از اشتباهات گذشتۀ خود پند بگیرید و پیش بروید .
۱۴) به خودتان اطمینان داشته باشید ، آنگاه خود را دوست خواهید داشت .
۱۵) مسئولیت کامل زندگی و آنچه را برایتان پیش می آید به عهده بگیرید .
۱۶) همواره ببخشید و فراموش کنید ، اما بگیرید و به خاطر بسپارید .
۱۷) با افراد موفق ارتباط برقرار کنید .
۱۸) هدف خود را از نظر دور نکنید و همیشه آن را جلوی چشم داشته باشید .
۱۹) در زمان حال زندگی کنید ، هر روز به خاطر همان روز زندگی کنید .
۲۰) در هر کار فقط برای همان کار فعالیت کنید .
۲۱) با افراد باانگیزه و با روحیه همنشینی کنید .
۲۲) در کارهای اجتماعی مشارکت داشته باشید .
۲۳) همیشه به دنبال ایدۀ بزرگی باشید ، که زندگی تان را تغییر خواهد داد .
۲۴) شهامت داشته باشید : همان شوید که می خواهید تنها در این صورت است که می توانید .
۲۵) استقامت داشته باشید
نکته آخر :  شکرگزار باشیم : وقتی شکر می کنیم روح عالم در ما ایجاد انرژی می کند و آن انرژی موهبت های بعدی را به طرف ما جذب می کند .

منبع : تبیان زنجان

 

 1 نظر

دل گفت....

04 شهریور 1395 توسط لیریائی

 نظر دهید »

روش خلاصه نویسی

03 شهریور 1395 توسط لیریائی

*بسم الله الرحمن الرحیم*

فواید و ضرورت خلاصه نویسی

« خلاصه نویسی » نوعی مهارت نگارشی محسوب می‌شود و آشنایی با آن در کارهای قلمی و پژوهشی و گزارش نویسی مفید و کارساز است.

با توجه به محدودیت فرصت و زمان و نیز فراوانی آثار و نوشته‌ها، « چکیده نویسی »‌ ضرورت پیدا می‌کند. گاهی از مطالب برای خودمان خلاصه برداری می‌کنیم،‌ گاهی برای دیگری. در صورت اول، برای بهره برداری خودمان است،‌در صورت دوم برای فایده رسانی به دیگران.

در تاریخ تألیف و نگارش نیز، بخش بزرگ کتاب‌ها، خلاصه شده کتاب‌های دیگری است که در زمینه تاریخ، ادبیات و علوم گوناگون است. این‎گونه کتب، با عنوان‎هایی هم چون: خلاصه، وجیزه، منتخب، گلچین، گزیده، مختار، مهذّب، چکیده، تلخیص و … است که توسط خود مؤلف یا دیگری صورت گرفته و می‌گیرد. خلاصه کردن متون مفصل و کتاب‌های عظیم و ارزشمند،‌ یکی از گام‌های مثبتی است که می‌تواند نسل کم حوصله امروز را هم با فرهنگ و ادب گذشته مرتبط سازد، ‌و هم بهره اخلاقی کتاب‌های خوب ولی مفصل را که در دسترس امروزیان نیست، به خوانندگان برساند.

ما همیشه نمی‌توانیم همه کتاب‌ها را همراه داشته باشیم. همیشه هم مجال شرح و بسط مطالب را برای دیگران نیست. پس باید به هنر « خلاصه نویسی » مجهز بود تا از زمان و نیز از امکانات چاپ و تکثیر و یادداشت، بیشترین استفاده را کرد.

گاهی نیاز می‌شود که از یک سخنرانی یا کتاب و مقاله، خلاصه‌ای تهیه شود، یا گزارشی فشرده از یک حادثه، یا صورت جلسه‌ای خلاصه از یک جلسه، سمینار، برنامه و … تهیه گردد.

گاهی در نقد یک اثر ادبی یا محتوای یک کتاب و مقاله و فیلم، نیاز است که فشرده‌ای از آن بیان شود. در معرفی‌های اجمالی از یک کتاب نیز خلاصه نویسی جایگاه خود را دارد.

نیز گاهی در دوره‌های آموزشی و در کلاس‌ها، لازم است از مطالب خلاصه برداری شود، یا در متون آموزشی، خلاصه‌ای از هر بخش یا بحث در پایان آورده شود.

گاهی هم برای شرکت در یک مسابقه، لازم می‌شود کتاب یا مقاله یا داستانی خلاصه شود.

برای تهیه جزواتی فشرده و کم حجم برای امتحان از برخی دروس و متون هم، نیازمند به چکیده نویسی هستیم.

گاهی هم به صورت شفاهی، لازم است گزارشی کوتاه و توضیحی خلاصه درباره موضوعی داشته باشیم.

مجموع این گونه نیازها، ایجاب می‌کند که با « روش خلاصه نویسی » آشنا شویم. از این رو در این بخش، به بیان نکاتی در این موضوع می‌پردازیم.

ناگفته نماند که « خلاصه نویسی »، از جهاتی برای خود انسان مفید است و فوایدی از این قبیل دارد:

1. بهره گیری از یادداشت‌های خلاصه، در مراحل بعد، به وسیله مراجعه مجدد به آن‌ها

2. تمرینی برای کار قلمی و رشد نیروی نویسندگی انسان

3. تقویت بینش و رشد فکری انسان در سایه این گزینش و تلخیص

4. تسهیل برخورداری از محتویات کتب و مقالات، در حجمی اندک

5. ایجاد انگیزه در دانش آموزان برای مطالعه

6. کمک به در خاطر سپردن مطالب و از یاد نرفتن آن‌ها

7. کمک به تمرکز فکر هنگام خواندن کتاب و مقاله.

با توجه به این‎که در خلاصه نویسی، باید به « کاهش حجم نوشته » پرداخت، بی آن‎که هدف نویسنده و گوینده و پیام اصلی نوشته و سخن از بین برود، ضروری است که مهارت لازم در این امر کسب شود. این مهارت هم جز با تمرین زیاد، و نیز کار زیر نظر مربی و استاد، کمتر به دست می‌آید.

تفاوت خلاصه نویسی با گزیده، گلچین و یادداشت برداری این است که در یادداشت برداری و گزیده نویسی، نکات مورد نظر و مورد علاقه شخص از جاهای مختلف نوشته می‌شود و چه بسا انسجام و پیوستگی میان گزیده‌ها وجود نداشته باشد؛ ولی در خلاصه نویسی، ‌عنایت روی یک کتاب یا مقاله یا متنِ خاصّی است که چکیده همه آن آورده می‌شود؛ نه آن‎که از هر بوستانی گلی چیده شود. خلاصه نویسی شبیه زیراکس یا عکس گرفتن از هر متن یا تصویری در مقیاسی کوچک‌تر است.

مراحل اجرایی کار

بسیار اتفاق می‌افتد که در خلاصه نویسی، انسان فکر می‌کند همه این مطالب، خوب و لازم است و در تلخیص، آن‎ها را می‌آورد. در نهایت می‌بیند که خلاصه، چیزی از اصل مطلب کم نیست. این یا به عدم مهارت در خلاصه نویسی برمی‌گردد، یا به عدم آگاهی اجمالی از محتوای آن‎چه تلخیص می‌شود، یا عدم دقت شخص در تفکیک مطالب مهم از کم اهمیت.

از این رو در امر خلاصه نویسی، مراحل زیر پیشنهاد می‌شود:

1. مطالعه یا مرور اجمالی، پیش از اقدام به تلخیص

2. مشخص ساختن میزان و درصد تلخیصی که باید انجام شود

3. مشخص کردن موارد و مطالب اصلی و فرعی،‌ هنگام مطالعه

4. حذف مطالب غیر عمده و باقی گذاشتن نکات اصلی

5. حفظ امانت و اصالت در عبارات و محتوا

پیش از اقدام به تلخیص،‌ خوب است ابتدا یک دور، کتاب یا مقاله را بخوانیم،‌ یا یک بار نوار را گوش دهیم یا فیلم را نگاه کنیم، تا نسبت به محتوا اِشراف و احاطه پیدا کنیم و بهتر بتوانیم موارد عمده و غیر عمده و اصلی و حاشیه‌ای را از هم تفکیک کنیم. البته این در مواردی است که متن مورد تلخیص در اختیار ما باشد. والاّ در خلاصه نویسی از مباحثِ یک کلاس یا جلسه یا سخنرانی در حال ایراد، این شیوه قابل اجرا نیست.

هنگام مرور مقدماتی، می‌توان فصل‌های اصلی و فرعی و مطالب عمده را از حواشی و زواید، جدا کرد و علامت گذاشت تا تلخیص، آسان‌تر شود.

میزان تلخیص نیز باید از آغاز، معلوم باشد. فرضاً یک کتاب سیصد صفحه‌ای را اگر قرار باشد در حد نصف، یا یک چهارم یا یک دهم خلاصه کنیم، در هر یک، میزان حذف مطالب و باقی گذاشتن مطالب دیگر، به نسبت آن معیار، متفاوت خواهد بود. حتی اگر بنا باشد همان کتاب را در دو صفحه خلاصه کنیم، شیوه‌ای دیگر باید برگزینیم و مطالب بیشتری را جزو « حذفیات » قرار دهیم.

در انواع مختلف تلخیص و با هدف‌های گوناگون، مطالب گاهی لازم است آورده شود یا حذف گردد؛ بسته به این است که با چه هدفی کار تلخیص انجام می‌گیرد.

گاهی کتاب مفصّلی برای استفاده عموم، خلاصه می‌شود،

گاهی چکیده‌ یک کتاب، به نحوی ارائه می‌شود تا شوق مراجعه به اصل کتاب ایجاد شود،

گاهی عصاره مطالب مفید یک کتاب، بدون رعایت انسجام و پیوستگی مطالب فراهم می‌گردد،

گاهی فهرستی از مباحث یک کتاب یا بحث تدوین می‌شود،

گاهی دیدگاه‌های علمی یک کتاب استخراج می‌گردد،

گاهی هم محتوای یک کتاب، به صورت نمودار، جدول و اطلاعات آماری و دسته بندی شده خلاصه می‌شود. این شیوه‌ها و هدف‌ها، که به عنوانِ تلخیص تفصیلی، ارجاعی، آزاد، فهرستی، موضوعی، علمی، و نموداری مطرح است،‌ هر یک ویژگی خاص خود را دارد و در عمل، متفاوت با دیگری است.[1] چکیده تمام نما، توصیفی، راهنما، موضوعی و … از جمله انواع خلاصه نویسی است. مجموعه تحقیقات اجتماعی و اطلاعات آماری مفصّلی را گاهی به صورت جدول و نمودار ترسیم می‌کنند. این نیز نوعی از خلاصه نویسی است.

نکات و مباحث غیر اصلی

در هر نوشته‌ای یا سخنرانی یا درس، یک سری حرف‌ها اصلی و عمده است و گوینده و نویسنده یا مدرس، به قصد بیان و القای آن‌ها به کار سخن و قلم پرداخته است،‌ یک سری هم مطالبی است که در توضیح،‌ تشریح و تأکید نسبت به آن مطالب اصلی بیان می‌شود، که به این‌ها نکات غیر عمده گفته می‌شود.

اجمالی از مطالبِ غیر اصلی را می‌توان چنین برشمرد:

1. توضیحات برای روشن کردن مسأله اصلی

2. نمونه‌های تاریخی و شاهد مثال‌ها

3. مطالبِ حاشیه‌ای و غیر مرتبط با موضوع

4. لفاظی‌ها و عبارت پردازی‌های غیر دخیل در مطلب اصلی

5. موارد تکرار شدن مطلب

6. عبارات و جملات مترادف و هم مضمون

7. جملات معترضه و اشارات تفسیری و توضیحی که آوردنش ملال آور است.

اگر از یک نوشته یا سخن، محورهای فوق را جدا کنیم، آن‌چه می‌ماند، جوهره اصلی مطلب است که قابل درج در خلاصه است. البته تشخیص این که این موضوع، اصلی است یا حاشیه، بحثِ عمده است یا توضیح، ‌احتیاج به دقت بیشتری دارد. اگر یک متن، چه داستان یا غیر داستان، چند بار مطالعه شود، امکان تلخیص دقیق، بیشتر خواهد بود.

می‌توان هر بند یا پاراگراف را در یک جمله خلاصه کرد. مجموعه این جملات، خود به خود چکیده مطلب اصلی خواهد بود؛ البته با رعایت نکات دیگری که یاد شده است.

تفاوت تلخیص با بازنویسی و بازآفرینی

بازنویسی، برگردان متون کهن (شعر یا نثر) به نثر و عبارت است؛ بی آن‌که مفهوم و محتوا دگرگون شود. در باز آفرینی، محتوا و سوژه کهن، تبدیل به اثر جدیدی می‌شود که با اصل متفاوت است. بازنویسی مثل تعمیرات اساسی یک خانه است، اما باز آفرینی، کوبیدن بنا و از نو ساختن است که چه بسا نقشه ساختمان و کیفیت چهار چوب اولیه هم به هم می‌خورد.

 

در باز نویسی، مضمون متن قدیم حفظ می‌شود، تغییرات در جا به جایی حوادث و الفاظ و ترکیب‌ها انجام می‌گیرد. اصول زبان فارسی حفظ می‌گردد و از شکسته نویسی پرهیز می‌شود. توجه به سن و سطح فکر مخاطب، جهت درک و لذت بردن ضروری است. باید چیزی را باز نویسی کرد که از نظر پیام و محتوا، ارزش داشته باشد.

باز نویسی گاهی از نثر به نثر است. گاهی از شعر به شعر، از نظم به نثر و از نثر به نظم.

در خلاصه نویسی، نه پیام عوض می‌شود، نه قالب و محتوا و نه بهتر ساختن سبک نگارش؛ بر خلاف باز نویسی که اغلب یا به خاطر ضعف قلمی اثر نخستین است، یا نامناسب بودن آن با شیوه امروزی.

خلاصه نویسی اغلب برای استفاده بهتر از فرصت و زمان است، اما در باز نویسی هدف مهم‌تر ارائه اثری متناسب با نیاز و ضرورت‌های جدید فرهنگی و ادبی است.

عبارت اصلی یا نقل به معنی؟

در این‌که خلاصه نویسی را باید با استفاده از قلم و جمله پردازی خودمان بنویسیم یا با حفظ عباراتِ اصلی، موارد مختلف است.

گاهی روی الفاظ متن اصلی، عنایت و تأکید خاصّی است که دخل و تصرف در عبارات، مسأله ساز و گاهی تحریف می‌شود. آن‌جا باید تلخیص را با بهره گیری از عین عبارات اصلی انجام داد. مثل این‌که وصیت نامه امام امت(ره) یا احکام فقهی رساله، یا دیدگاه شیخ صدوق درباره عصمت انبیا و نظر شهید مطهری درباره تحریف نشدن قرآن، یا قانون کیفر مجرمین و … را اگر بخواهیم تلخیص کنیم، با استفاده از عباراتِ اصلی و حذف بخش‌های کم اهمیت‌تر یا غیر لازم،‌ اقدام می‌کنیم، تا اشکالی پیش نیاید.

اما اگر یک داستان یا حادثه تاریخی، یا گفت و گوها و مذاکرات یک جلسه، یا گزارشی از روزنامه، یا درس معلم را بخواهیم خلاصه نویسی کنیم، ضرورتی ندارد که حتماً از عبارات اصلی استفاده کنیم، می‌توانیم مفهوم را گرفته، با تعابیر و جمله بندی خودمان بنویسیم. هم‌چنین می‌توانیم همه متن را به دقت بخوانیم، سپس آن را کنار گذاشته، خلاصه آن را به قلم خودمان بنویسیم.

در هر حال، نکته‌ای که نباید فراموش کرد این است:

در خلاصه نویسی، « هدف و پیام » اصلی نویسنده، نباید مورد تحریف یا تغییر قرار گیرد، و این دو چیز می‌طلبد:

الف. تعهد؛ ب. مهارت.

اگر تعهد نباشد، سخنان یا نوشته دیگران گاهی مغرضانه تلخیص می‌شود و « خلاصه »، چیزی از آب در می‌آید که مغایر با مقصود صاحب سخن است.

و اگر مهارت نباشد، محتوای اصلی نوشته و کلام، خدشه دار می‌شود و چه بسا مطالب عمده و اساسی از قلم می‌افتد و آن‎چه قابل حذف بوده، به عنوان مطالب اصلی باقی می‌ماند.

هم « حفظ امانت » لازم است،

هم « حفظ اصالت »؛ که اولی به تعهد خلاصه نویسی مربوط می‌شود، دومی به دقت و توانایی و مهارت او.

گاهی کتابی را که در دست مطالعه دارید، پس از خواندن هر صفحه یا هر پاراگراف، سعی کنید خلاصه آن را در یک سطر یا در جمله‌ای فشرده بنویسید. این قدرت تلخیص شما را می‌افزاید. یا برخی داستان‌های منظوم را در دیوان‌ها بخوانید و خلاصه‌اش را در چند سطر بنویسید یا خبری را که به تفصیل در روزنامه خوانده‌اید، به صورتِ « خلاصه خبر » در آورید.

چند نکته لازم

1. در تلخیص یک متن یا بحث منسجم، سعی شود انسجام و پیوستگی مطالب، در « خلاصه » هم حفظ شود.

2. جملات کوتاه و کلمات ساده، به کار گرفته شود.

3. متن مورد تلخیص، در جزوه « خلاصه » معرفی شود: یعنی نام نویسنده، ناشر، میزان صفحات، درصد تلخیص، خلاصه نویس، تاریخ تلخیص و مشخصات دیگر نوشته اصلی یا نوار و سخنرانی و جلسه و سمینار و درسی که به صورت خلاصه در آمده است، نقل شود.

4. نکات دستوری و نیز هماهنگی و یک نواختی زمان افعال و سبک و سیاق نوشته رعایت گردد.

5. سلیقه و نظم در نگارش خلاصه، صفحه آرایی و فصل بندی نیز از یاد نرود.

6. در خلاصه، مطالبی آورده نشود که در متن اصلی نیست.

جواد محدثی، روش‌ها، ص 33.

*بسم الله الرحمن الرحیم*

فواید و ضرورت خلاصه نویسی

« خلاصه نویسی » نوعی مهارت نگارشی محسوب می‌شود و آشنایی با آن در کارهای قلمی و پژوهشی و گزارش نویسی مفید و کارساز است.

با توجه به محدودیت فرصت و زمان و نیز فراوانی آثار و نوشته‌ها، « چکیده نویسی »‌ ضرورت پیدا می‌کند. گاهی از مطالب برای خودمان خلاصه برداری می‌کنیم،‌ گاهی برای دیگری. در صورت اول، برای بهره برداری خودمان است،‌در صورت دوم برای فایده رسانی به دیگران.

در تاریخ تألیف و نگارش نیز، بخش بزرگ کتاب‌ها، خلاصه شده کتاب‌های دیگری است که در زمینه تاریخ، ادبیات و علوم گوناگون است. این‎گونه کتب، با عنوان‎هایی هم چون: خلاصه، وجیزه، منتخب، گلچین، گزیده، مختار، مهذّب، چکیده، تلخیص و … است که توسط خود مؤلف یا دیگری صورت گرفته و می‌گیرد. خلاصه کردن متون مفصل و کتاب‌های عظیم و ارزشمند،‌ یکی از گام‌های مثبتی است که می‌تواند نسل کم حوصله امروز را هم با فرهنگ و ادب گذشته مرتبط سازد، ‌و هم بهره اخلاقی کتاب‌های خوب ولی مفصل را که در دسترس امروزیان نیست، به خوانندگان برساند.

ما همیشه نمی‌توانیم همه کتاب‌ها را همراه داشته باشیم. همیشه هم مجال شرح و بسط مطالب را برای دیگران نیست. پس باید به هنر « خلاصه نویسی » مجهز بود تا از زمان و نیز از امکانات چاپ و تکثیر و یادداشت، بیشترین استفاده را کرد.

گاهی نیاز می‌شود که از یک سخنرانی یا کتاب و مقاله، خلاصه‌ای تهیه شود، یا گزارشی فشرده از یک حادثه، یا صورت جلسه‌ای خلاصه از یک جلسه، سمینار، برنامه و … تهیه گردد.

گاهی در نقد یک اثر ادبی یا محتوای یک کتاب و مقاله و فیلم، نیاز است که فشرده‌ای از آن بیان شود. در معرفی‌های اجمالی از یک کتاب نیز خلاصه نویسی جایگاه خود را دارد.

نیز گاهی در دوره‌های آموزشی و در کلاس‌ها، لازم است از مطالب خلاصه برداری شود، یا در متون آموزشی، خلاصه‌ای از هر بخش یا بحث در پایان آورده شود.

گاهی هم برای شرکت در یک مسابقه، لازم می‌شود کتاب یا مقاله یا داستانی خلاصه شود.

برای تهیه جزواتی فشرده و کم حجم برای امتحان از برخی دروس و متون هم، نیازمند به چکیده نویسی هستیم.

گاهی هم به صورت شفاهی، لازم است گزارشی کوتاه و توضیحی خلاصه درباره موضوعی داشته باشیم.

مجموع این گونه نیازها، ایجاب می‌کند که با « روش خلاصه نویسی » آشنا شویم. از این رو در این بخش، به بیان نکاتی در این موضوع می‌پردازیم.

ناگفته نماند که « خلاصه نویسی »، از جهاتی برای خود انسان مفید است و فوایدی از این قبیل دارد:

1. بهره گیری از یادداشت‌های خلاصه، در مراحل بعد، به وسیله مراجعه مجدد به آن‌ها

2. تمرینی برای کار قلمی و رشد نیروی نویسندگی انسان

3. تقویت بینش و رشد فکری انسان در سایه این گزینش و تلخیص

4. تسهیل برخورداری از محتویات کتب و مقالات، در حجمی اندک

5. ایجاد انگیزه در دانش آموزان برای مطالعه

6. کمک به در خاطر سپردن مطالب و از یاد نرفتن آن‌ها

7. کمک به تمرکز فکر هنگام خواندن کتاب و مقاله.

با توجه به این‎که در خلاصه نویسی، باید به « کاهش حجم نوشته » پرداخت، بی آن‎که هدف نویسنده و گوینده و پیام اصلی نوشته و سخن از بین برود، ضروری است که مهارت لازم در این امر کسب شود. این مهارت هم جز با تمرین زیاد، و نیز کار زیر نظر مربی و استاد، کمتر به دست می‌آید.

تفاوت خلاصه نویسی با گزیده، گلچین و یادداشت برداری این است که در یادداشت برداری و گزیده نویسی، نکات مورد نظر و مورد علاقه شخص از جاهای مختلف نوشته می‌شود و چه بسا انسجام و پیوستگی میان گزیده‌ها وجود نداشته باشد؛ ولی در خلاصه نویسی، ‌عنایت روی یک کتاب یا مقاله یا متنِ خاصّی است که چکیده همه آن آورده می‌شود؛ نه آن‎که از هر بوستانی گلی چیده شود. خلاصه نویسی شبیه زیراکس یا عکس گرفتن از هر متن یا تصویری در مقیاسی کوچک‌تر است.

مراحل اجرایی کار

بسیار اتفاق می‌افتد که در خلاصه نویسی، انسان فکر می‌کند همه این مطالب، خوب و لازم است و در تلخیص، آن‎ها را می‌آورد. در نهایت می‌بیند که خلاصه، چیزی از اصل مطلب کم نیست. این یا به عدم مهارت در خلاصه نویسی برمی‌گردد، یا به عدم آگاهی اجمالی از محتوای آن‎چه تلخیص می‌شود، یا عدم دقت شخص در تفکیک مطالب مهم از کم اهمیت.

از این رو در امر خلاصه نویسی، مراحل زیر پیشنهاد می‌شود:

1. مطالعه یا مرور اجمالی، پیش از اقدام به تلخیص

2. مشخص ساختن میزان و درصد تلخیصی که باید انجام شود

3. مشخص کردن موارد و مطالب اصلی و فرعی،‌ هنگام مطالعه

4. حذف مطالب غیر عمده و باقی گذاشتن نکات اصلی

5. حفظ امانت و اصالت در عبارات و محتوا

پیش از اقدام به تلخیص،‌ خوب است ابتدا یک دور، کتاب یا مقاله را بخوانیم،‌ یا یک بار نوار را گوش دهیم یا فیلم را نگاه کنیم، تا نسبت به محتوا اِشراف و احاطه پیدا کنیم و بهتر بتوانیم موارد عمده و غیر عمده و اصلی و حاشیه‌ای را از هم تفکیک کنیم. البته این در مواردی است که متن مورد تلخیص در اختیار ما باشد. والاّ در خلاصه نویسی از مباحثِ یک کلاس یا جلسه یا سخنرانی در حال ایراد، این شیوه قابل اجرا نیست.

هنگام مرور مقدماتی، می‌توان فصل‌های اصلی و فرعی و مطالب عمده را از حواشی و زواید، جدا کرد و علامت گذاشت تا تلخیص، آسان‌تر شود.

میزان تلخیص نیز باید از آغاز، معلوم باشد. فرضاً یک کتاب سیصد صفحه‌ای را اگر قرار باشد در حد نصف، یا یک چهارم یا یک دهم خلاصه کنیم، در هر یک، میزان حذف مطالب و باقی گذاشتن مطالب دیگر، به نسبت آن معیار، متفاوت خواهد بود. حتی اگر بنا باشد همان کتاب را در دو صفحه خلاصه کنیم، شیوه‌ای دیگر باید برگزینیم و مطالب بیشتری را جزو « حذفیات » قرار دهیم.

در انواع مختلف تلخیص و با هدف‌های گوناگون، مطالب گاهی لازم است آورده شود یا حذف گردد؛ بسته به این است که با چه هدفی کار تلخیص انجام می‌گیرد.

گاهی کتاب مفصّلی برای استفاده عموم، خلاصه می‌شود،

گاهی چکیده‌ یک کتاب، به نحوی ارائه می‌شود تا شوق مراجعه به اصل کتاب ایجاد شود،

گاهی عصاره مطالب مفید یک کتاب، بدون رعایت انسجام و پیوستگی مطالب فراهم می‌گردد،

گاهی فهرستی از مباحث یک کتاب یا بحث تدوین می‌شود،

گاهی دیدگاه‌های علمی یک کتاب استخراج می‌گردد،

گاهی هم محتوای یک کتاب، به صورت نمودار، جدول و اطلاعات آماری و دسته بندی شده خلاصه می‌شود. این شیوه‌ها و هدف‌ها، که به عنوانِ تلخیص تفصیلی، ارجاعی، آزاد، فهرستی، موضوعی، علمی، و نموداری مطرح است،‌ هر یک ویژگی خاص خود را دارد و در عمل، متفاوت با دیگری است.[1] چکیده تمام نما، توصیفی، راهنما، موضوعی و … از جمله انواع خلاصه نویسی است. مجموعه تحقیقات اجتماعی و اطلاعات آماری مفصّلی را گاهی به صورت جدول و نمودار ترسیم می‌کنند. این نیز نوعی از خلاصه نویسی است.

نکات و مباحث غیر اصلی

در هر نوشته‌ای یا سخنرانی یا درس، یک سری حرف‌ها اصلی و عمده است و گوینده و نویسنده یا مدرس، به قصد بیان و القای آن‌ها به کار سخن و قلم پرداخته است،‌ یک سری هم مطالبی است که در توضیح،‌ تشریح و تأکید نسبت به آن مطالب اصلی بیان می‌شود، که به این‌ها نکات غیر عمده گفته می‌شود.

اجمالی از مطالبِ غیر اصلی را می‌توان چنین برشمرد:

1. توضیحات برای روشن کردن مسأله اصلی

2. نمونه‌های تاریخی و شاهد مثال‌ها

3. مطالبِ حاشیه‌ای و غیر مرتبط با موضوع

4. لفاظی‌ها و عبارت پردازی‌های غیر دخیل در مطلب اصلی

5. موارد تکرار شدن مطلب

6. عبارات و جملات مترادف و هم مضمون

7. جملات معترضه و اشارات تفسیری و توضیحی که آوردنش ملال آور است.

اگر از یک نوشته یا سخن، محورهای فوق را جدا کنیم، آن‌چه می‌ماند، جوهره اصلی مطلب است که قابل درج در خلاصه است. البته تشخیص این که این موضوع، اصلی است یا حاشیه، بحثِ عمده است یا توضیح، ‌احتیاج به دقت بیشتری دارد. اگر یک متن، چه داستان یا غیر داستان، چند بار مطالعه شود، امکان تلخیص دقیق، بیشتر خواهد بود.

می‌توان هر بند یا پاراگراف را در یک جمله خلاصه کرد. مجموعه این جملات، خود به خود چکیده مطلب اصلی خواهد بود؛ البته با رعایت نکات دیگری که یاد شده است.

تفاوت تلخیص با بازنویسی و بازآفرینی

بازنویسی، برگردان متون کهن (شعر یا نثر) به نثر و عبارت است؛ بی آن‌که مفهوم و محتوا دگرگون شود. در باز آفرینی، محتوا و سوژه کهن، تبدیل به اثر جدیدی می‌شود که با اصل متفاوت است. بازنویسی مثل تعمیرات اساسی یک خانه است، اما باز آفرینی، کوبیدن بنا و از نو ساختن است که چه بسا نقشه ساختمان و کیفیت چهار چوب اولیه هم به هم می‌خورد.

 

در باز نویسی، مضمون متن قدیم حفظ می‌شود، تغییرات در جا به جایی حوادث و الفاظ و ترکیب‌ها انجام می‌گیرد. اصول زبان فارسی حفظ می‌گردد و از شکسته نویسی پرهیز می‌شود. توجه به سن و سطح فکر مخاطب، جهت درک و لذت بردن ضروری است. باید چیزی را باز نویسی کرد که از نظر پیام و محتوا، ارزش داشته باشد.

باز نویسی گاهی از نثر به نثر است. گاهی از شعر به شعر، از نظم به نثر و از نثر به نظم.

در خلاصه نویسی، نه پیام عوض می‌شود، نه قالب و محتوا و نه بهتر ساختن سبک نگارش؛ بر خلاف باز نویسی که اغلب یا به خاطر ضعف قلمی اثر نخستین است، یا نامناسب بودن آن با شیوه امروزی.

خلاصه نویسی اغلب برای استفاده بهتر از فرصت و زمان است، اما در باز نویسی هدف مهم‌تر ارائه اثری متناسب با نیاز و ضرورت‌های جدید فرهنگی و ادبی است.

عبارت اصلی یا نقل به معنی؟

در این‌که خلاصه نویسی را باید با استفاده از قلم و جمله پردازی خودمان بنویسیم یا با حفظ عباراتِ اصلی، موارد مختلف است.

گاهی روی الفاظ متن اصلی، عنایت و تأکید خاصّی است که دخل و تصرف در عبارات، مسأله ساز و گاهی تحریف می‌شود. آن‌جا باید تلخیص را با بهره گیری از عین عبارات اصلی انجام داد. مثل این‌که وصیت نامه امام امت(ره) یا احکام فقهی رساله، یا دیدگاه شیخ صدوق درباره عصمت انبیا و نظر شهید مطهری درباره تحریف نشدن قرآن، یا قانون کیفر مجرمین و … را اگر بخواهیم تلخیص کنیم، با استفاده از عباراتِ اصلی و حذف بخش‌های کم اهمیت‌تر یا غیر لازم،‌ اقدام می‌کنیم، تا اشکالی پیش نیاید.

اما اگر یک داستان یا حادثه تاریخی، یا گفت و گوها و مذاکرات یک جلسه، یا گزارشی از روزنامه، یا درس معلم را بخواهیم خلاصه نویسی کنیم، ضرورتی ندارد که حتماً از عبارات اصلی استفاده کنیم، می‌توانیم مفهوم را گرفته، با تعابیر و جمله بندی خودمان بنویسیم. هم‌چنین می‌توانیم همه متن را به دقت بخوانیم، سپس آن را کنار گذاشته، خلاصه آن را به قلم خودمان بنویسیم.

در هر حال، نکته‌ای که نباید فراموش کرد این است:

در خلاصه نویسی، « هدف و پیام » اصلی نویسنده، نباید مورد تحریف یا تغییر قرار گیرد، و این دو چیز می‌طلبد:

الف. تعهد؛ ب. مهارت.

اگر تعهد نباشد، سخنان یا نوشته دیگران گاهی مغرضانه تلخیص می‌شود و « خلاصه »، چیزی از آب در می‌آید که مغایر با مقصود صاحب سخن است.

و اگر مهارت نباشد، محتوای اصلی نوشته و کلام، خدشه دار می‌شود و چه بسا مطالب عمده و اساسی از قلم می‌افتد و آن‎چه قابل حذف بوده، به عنوان مطالب اصلی باقی می‌ماند.

هم « حفظ امانت » لازم است،

هم « حفظ اصالت »؛ که اولی به تعهد خلاصه نویسی مربوط می‌شود، دومی به دقت و توانایی و مهارت او.

گاهی کتابی را که در دست مطالعه دارید، پس از خواندن هر صفحه یا هر پاراگراف، سعی کنید خلاصه آن را در یک سطر یا در جمله‌ای فشرده بنویسید. این قدرت تلخیص شما را می‌افزاید. یا برخی داستان‌های منظوم را در دیوان‌ها بخوانید و خلاصه‌اش را در چند سطر بنویسید یا خبری را که به تفصیل در روزنامه خوانده‌اید، به صورتِ « خلاصه خبر » در آورید.

چند نکته لازم

1. در تلخیص یک متن یا بحث منسجم، سعی شود انسجام و پیوستگی مطالب، در « خلاصه » هم حفظ شود.

2. جملات کوتاه و کلمات ساده، به کار گرفته شود.

3. متن مورد تلخیص، در جزوه « خلاصه » معرفی شود: یعنی نام نویسنده، ناشر، میزان صفحات، درصد تلخیص، خلاصه نویس، تاریخ تلخیص و مشخصات دیگر نوشته اصلی یا نوار و سخنرانی و جلسه و سمینار و درسی که به صورت خلاصه در آمده است، نقل شود.

4. نکات دستوری و نیز هماهنگی و یک نواختی زمان افعال و سبک و سیاق نوشته رعایت گردد.

5. سلیقه و نظم در نگارش خلاصه، صفحه آرایی و فصل بندی نیز از یاد نرود.

6. در خلاصه، مطالبی آورده نشود که در متن اصلی نیست.

جواد محدثی، روش‌ها، ص 33.

*بسم الله الرحمن الرحیم*

فواید و ضرورت خلاصه نویسی

« خلاصه نویسی » نوعی مهارت نگارشی محسوب می‌شود و آشنایی با آن در کارهای قلمی و پژوهشی و گزارش نویسی مفید و کارساز است.

با توجه به محدودیت فرصت و زمان و نیز فراوانی آثار و نوشته‌ها، « چکیده نویسی »‌ ضرورت پیدا می‌کند. گاهی از مطالب برای خودمان خلاصه برداری می‌کنیم،‌ گاهی برای دیگری. در صورت اول، برای بهره برداری خودمان است،‌در صورت دوم برای فایده رسانی به دیگران.

در تاریخ تألیف و نگارش نیز، بخش بزرگ کتاب‌ها، خلاصه شده کتاب‌های دیگری است که در زمینه تاریخ، ادبیات و علوم گوناگون است. این‎گونه کتب، با عنوان‎هایی هم چون: خلاصه، وجیزه، منتخب، گلچین، گزیده، مختار، مهذّب، چکیده، تلخیص و … است که توسط خود مؤلف یا دیگری صورت گرفته و می‌گیرد. خلاصه کردن متون مفصل و کتاب‌های عظیم و ارزشمند،‌ یکی از گام‌های مثبتی است که می‌تواند نسل کم حوصله امروز را هم با فرهنگ و ادب گذشته مرتبط سازد، ‌و هم بهره اخلاقی کتاب‌های خوب ولی مفصل را که در دسترس امروزیان نیست، به خوانندگان برساند.

ما همیشه نمی‌توانیم همه کتاب‌ها را همراه داشته باشیم. همیشه هم مجال شرح و بسط مطالب را برای دیگران نیست. پس باید به هنر « خلاصه نویسی » مجهز بود تا از زمان و نیز از امکانات چاپ و تکثیر و یادداشت، بیشترین استفاده را کرد.

گاهی نیاز می‌شود که از یک سخنرانی یا کتاب و مقاله، خلاصه‌ای تهیه شود، یا گزارشی فشرده از یک حادثه، یا صورت جلسه‌ای خلاصه از یک جلسه، سمینار، برنامه و … تهیه گردد.

گاهی در نقد یک اثر ادبی یا محتوای یک کتاب و مقاله و فیلم، نیاز است که فشرده‌ای از آن بیان شود. در معرفی‌های اجمالی از یک کتاب نیز خلاصه نویسی جایگاه خود را دارد.

نیز گاهی در دوره‌های آموزشی و در کلاس‌ها، لازم است از مطالب خلاصه برداری شود، یا در متون آموزشی، خلاصه‌ای از هر بخش یا بحث در پایان آورده شود.

گاهی هم برای شرکت در یک مسابقه، لازم می‌شود کتاب یا مقاله یا داستانی خلاصه شود.

برای تهیه جزواتی فشرده و کم حجم برای امتحان از برخی دروس و متون هم، نیازمند به چکیده نویسی هستیم.

گاهی هم به صورت شفاهی، لازم است گزارشی کوتاه و توضیحی خلاصه درباره موضوعی داشته باشیم.

مجموع این گونه نیازها، ایجاب می‌کند که با « روش خلاصه نویسی » آشنا شویم. از این رو در این بخش، به بیان نکاتی در این موضوع می‌پردازیم.

ناگفته نماند که « خلاصه نویسی »، از جهاتی برای خود انسان مفید است و فوایدی از این قبیل دارد:

1. بهره گیری از یادداشت‌های خلاصه، در مراحل بعد، به وسیله مراجعه مجدد به آن‌ها

2. تمرینی برای کار قلمی و رشد نیروی نویسندگی انسان

3. تقویت بینش و رشد فکری انسان در سایه این گزینش و تلخیص

4. تسهیل برخورداری از محتویات کتب و مقالات، در حجمی اندک

5. ایجاد انگیزه در دانش آموزان برای مطالعه

6. کمک به در خاطر سپردن مطالب و از یاد نرفتن آن‌ها

7. کمک به تمرکز فکر هنگام خواندن کتاب و مقاله.

با توجه به این‎که در خلاصه نویسی، باید به « کاهش حجم نوشته » پرداخت، بی آن‎که هدف نویسنده و گوینده و پیام اصلی نوشته و سخن از بین برود، ضروری است که مهارت لازم در این امر کسب شود. این مهارت هم جز با تمرین زیاد، و نیز کار زیر نظر مربی و استاد، کمتر به دست می‌آید.

تفاوت خلاصه نویسی با گزیده، گلچین و یادداشت برداری این است که در یادداشت برداری و گزیده نویسی، نکات مورد نظر و مورد علاقه شخص از جاهای مختلف نوشته می‌شود و چه بسا انسجام و پیوستگی میان گزیده‌ها وجود نداشته باشد؛ ولی در خلاصه نویسی، ‌عنایت روی یک کتاب یا مقاله یا متنِ خاصّی است که چکیده همه آن آورده می‌شود؛ نه آن‎که از هر بوستانی گلی چیده شود. خلاصه نویسی شبیه زیراکس یا عکس گرفتن از هر متن یا تصویری در مقیاسی کوچک‌تر است.

مراحل اجرایی کار

بسیار اتفاق می‌افتد که در خلاصه نویسی، انسان فکر می‌کند همه این مطالب، خوب و لازم است و در تلخیص، آن‎ها را می‌آورد. در نهایت می‌بیند که خلاصه، چیزی از اصل مطلب کم نیست. این یا به عدم مهارت در خلاصه نویسی برمی‌گردد، یا به عدم آگاهی اجمالی از محتوای آن‎چه تلخیص می‌شود، یا عدم دقت شخص در تفکیک مطالب مهم از کم اهمیت.

از این رو در امر خلاصه نویسی، مراحل زیر پیشنهاد می‌شود:

1. مطالعه یا مرور اجمالی، پیش از اقدام به تلخیص

2. مشخص ساختن میزان و درصد تلخیصی که باید انجام شود

3. مشخص کردن موارد و مطالب اصلی و فرعی،‌ هنگام مطالعه

4. حذف مطالب غیر عمده و باقی گذاشتن نکات اصلی

5. حفظ امانت و اصالت در عبارات و محتوا

پیش از اقدام به تلخیص،‌ خوب است ابتدا یک دور، کتاب یا مقاله را بخوانیم،‌ یا یک بار نوار را گوش دهیم یا فیلم را نگاه کنیم، تا نسبت به محتوا اِشراف و احاطه پیدا کنیم و بهتر بتوانیم موارد عمده و غیر عمده و اصلی و حاشیه‌ای را از هم تفکیک کنیم. البته این در مواردی است که متن مورد تلخیص در اختیار ما باشد. والاّ در خلاصه نویسی از مباحثِ یک کلاس یا جلسه یا سخنرانی در حال ایراد، این شیوه قابل اجرا نیست.

هنگام مرور مقدماتی، می‌توان فصل‌های اصلی و فرعی و مطالب عمده را از حواشی و زواید، جدا کرد و علامت گذاشت تا تلخیص، آسان‌تر شود.

میزان تلخیص نیز باید از آغاز، معلوم باشد. فرضاً یک کتاب سیصد صفحه‌ای را اگر قرار باشد در حد نصف، یا یک چهارم یا یک دهم خلاصه کنیم، در هر یک، میزان حذف مطالب و باقی گذاشتن مطالب دیگر، به نسبت آن معیار، متفاوت خواهد بود. حتی اگر بنا باشد همان کتاب را در دو صفحه خلاصه کنیم، شیوه‌ای دیگر باید برگزینیم و مطالب بیشتری را جزو « حذفیات » قرار دهیم.

در انواع مختلف تلخیص و با هدف‌های گوناگون، مطالب گاهی لازم است آورده شود یا حذف گردد؛ بسته به این است که با چه هدفی کار تلخیص انجام می‌گیرد.

گاهی کتاب مفصّلی برای استفاده عموم، خلاصه می‌شود،

گاهی چکیده‌ یک کتاب، به نحوی ارائه می‌شود تا شوق مراجعه به اصل کتاب ایجاد شود،

گاهی عصاره مطالب مفید یک کتاب، بدون رعایت انسجام و پیوستگی مطالب فراهم می‌گردد،

گاهی فهرستی از مباحث یک کتاب یا بحث تدوین می‌شود،

گاهی دیدگاه‌های علمی یک کتاب استخراج می‌گردد،

گاهی هم محتوای یک کتاب، به صورت نمودار، جدول و اطلاعات آماری و دسته بندی شده خلاصه می‌شود. این شیوه‌ها و هدف‌ها، که به عنوانِ تلخیص تفصیلی، ارجاعی، آزاد، فهرستی، موضوعی، علمی، و نموداری مطرح است،‌ هر یک ویژگی خاص خود را دارد و در عمل، متفاوت با دیگری است.[1] چکیده تمام نما، توصیفی، راهنما، موضوعی و … از جمله انواع خلاصه نویسی است. مجموعه تحقیقات اجتماعی و اطلاعات آماری مفصّلی را گاهی به صورت جدول و نمودار ترسیم می‌کنند. این نیز نوعی از خلاصه نویسی است.

نکات و مباحث غیر اصلی

در هر نوشته‌ای یا سخنرانی یا درس، یک سری حرف‌ها اصلی و عمده است و گوینده و نویسنده یا مدرس، به قصد بیان و القای آن‌ها به کار سخن و قلم پرداخته است،‌ یک سری هم مطالبی است که در توضیح،‌ تشریح و تأکید نسبت به آن مطالب اصلی بیان می‌شود، که به این‌ها نکات غیر عمده گفته می‌شود.

اجمالی از مطالبِ غیر اصلی را می‌توان چنین برشمرد:

1. توضیحات برای روشن کردن مسأله اصلی

2. نمونه‌های تاریخی و شاهد مثال‌ها

3. مطالبِ حاشیه‌ای و غیر مرتبط با موضوع

4. لفاظی‌ها و عبارت پردازی‌های غیر دخیل در مطلب اصلی

5. موارد تکرار شدن مطلب

6. عبارات و جملات مترادف و هم مضمون

7. جملات معترضه و اشارات تفسیری و توضیحی که آوردنش ملال آور است.

اگر از یک نوشته یا سخن، محورهای فوق را جدا کنیم، آن‌چه می‌ماند، جوهره اصلی مطلب است که قابل درج در خلاصه است. البته تشخیص این که این موضوع، اصلی است یا حاشیه، بحثِ عمده است یا توضیح، ‌احتیاج به دقت بیشتری دارد. اگر یک متن، چه داستان یا غیر داستان، چند بار مطالعه شود، امکان تلخیص دقیق، بیشتر خواهد بود.

می‌توان هر بند یا پاراگراف را در یک جمله خلاصه کرد. مجموعه این جملات، خود به خود چکیده مطلب اصلی خواهد بود؛ البته با رعایت نکات دیگری که یاد شده است.

تفاوت تلخیص با بازنویسی و بازآفرینی

بازنویسی، برگردان متون کهن (شعر یا نثر) به نثر و عبارت است؛ بی آن‌که مفهوم و محتوا دگرگون شود. در باز آفرینی، محتوا و سوژه کهن، تبدیل به اثر جدیدی می‌شود که با اصل متفاوت است. بازنویسی مثل تعمیرات اساسی یک خانه است، اما باز آفرینی، کوبیدن بنا و از نو ساختن است که چه بسا نقشه ساختمان و کیفیت چهار چوب اولیه هم به هم می‌خورد.

 

در باز نویسی، مضمون متن قدیم حفظ می‌شود، تغییرات در جا به جایی حوادث و الفاظ و ترکیب‌ها انجام می‌گیرد. اصول زبان فارسی حفظ می‌گردد و از شکسته نویسی پرهیز می‌شود. توجه به سن و سطح فکر مخاطب، جهت درک و لذت بردن ضروری است. باید چیزی را باز نویسی کرد که از نظر پیام و محتوا، ارزش داشته باشد.

باز نویسی گاهی از نثر به نثر است. گاهی از شعر به شعر، از نظم به نثر و از نثر به نظم.

در خلاصه نویسی، نه پیام عوض می‌شود، نه قالب و محتوا و نه بهتر ساختن سبک نگارش؛ بر خلاف باز نویسی که اغلب یا به خاطر ضعف قلمی اثر نخستین است، یا نامناسب بودن آن با شیوه امروزی.

خلاصه نویسی اغلب برای استفاده بهتر از فرصت و زمان است، اما در باز نویسی هدف مهم‌تر ارائه اثری متناسب با نیاز و ضرورت‌های جدید فرهنگی و ادبی است.

عبارت اصلی یا نقل به معنی؟

در این‌که خلاصه نویسی را باید با استفاده از قلم و جمله پردازی خودمان بنویسیم یا با حفظ عباراتِ اصلی، موارد مختلف است.

گاهی روی الفاظ متن اصلی، عنایت و تأکید خاصّی است که دخل و تصرف در عبارات، مسأله ساز و گاهی تحریف می‌شود. آن‌جا باید تلخیص را با بهره گیری از عین عبارات اصلی انجام داد. مثل این‌که وصیت نامه امام امت(ره) یا احکام فقهی رساله، یا دیدگاه شیخ صدوق درباره عصمت انبیا و نظر شهید مطهری درباره تحریف نشدن قرآن، یا قانون کیفر مجرمین و … را اگر بخواهیم تلخیص کنیم، با استفاده از عباراتِ اصلی و حذف بخش‌های کم اهمیت‌تر یا غیر لازم،‌ اقدام می‌کنیم، تا اشکالی پیش نیاید.

اما اگر یک داستان یا حادثه تاریخی، یا گفت و گوها و مذاکرات یک جلسه، یا گزارشی از روزنامه، یا درس معلم را بخواهیم خلاصه نویسی کنیم، ضرورتی ندارد که حتماً از عبارات اصلی استفاده کنیم، می‌توانیم مفهوم را گرفته، با تعابیر و جمله بندی خودمان بنویسیم. هم‌چنین می‌توانیم همه متن را به دقت بخوانیم، سپس آن را کنار گذاشته، خلاصه آن را به قلم خودمان بنویسیم.

در هر حال، نکته‌ای که نباید فراموش کرد این است:

در خلاصه نویسی، « هدف و پیام » اصلی نویسنده، نباید مورد تحریف یا تغییر قرار گیرد، و این دو چیز می‌طلبد:

الف. تعهد؛ ب. مهارت.

اگر تعهد نباشد، سخنان یا نوشته دیگران گاهی مغرضانه تلخیص می‌شود و « خلاصه »، چیزی از آب در می‌آید که مغایر با مقصود صاحب سخن است.

و اگر مهارت نباشد، محتوای اصلی نوشته و کلام، خدشه دار می‌شود و چه بسا مطالب عمده و اساسی از قلم می‌افتد و آن‎چه قابل حذف بوده، به عنوان مطالب اصلی باقی می‌ماند.

هم « حفظ امانت » لازم است،

هم « حفظ اصالت »؛ که اولی به تعهد خلاصه نویسی مربوط می‌شود، دومی به دقت و توانایی و مهارت او.

گاهی کتابی را که در دست مطالعه دارید، پس از خواندن هر صفحه یا هر پاراگراف، سعی کنید خلاصه آن را در یک سطر یا در جمله‌ای فشرده بنویسید. این قدرت تلخیص شما را می‌افزاید. یا برخی داستان‌های منظوم را در دیوان‌ها بخوانید و خلاصه‌اش را در چند سطر بنویسید یا خبری را که به تفصیل در روزنامه خوانده‌اید، به صورتِ « خلاصه خبر » در آورید.

چند نکته لازم

1. در تلخیص یک متن یا بحث منسجم، سعی شود انسجام و پیوستگی مطالب، در « خلاصه » هم حفظ شود.

2. جملات کوتاه و کلمات ساده، به کار گرفته شود.

3. متن مورد تلخیص، در جزوه « خلاصه » معرفی شود: یعنی نام نویسنده، ناشر، میزان صفحات، درصد تلخیص، خلاصه نویس، تاریخ تلخیص و مشخصات دیگر نوشته اصلی یا نوار و سخنرانی و جلسه و سمینار و درسی که به صورت خلاصه در آمده است، نقل شود.

4. نکات دستوری و نیز هماهنگی و یک نواختی زمان افعال و سبک و سیاق نوشته رعایت گردد.

5. سلیقه و نظم در نگارش خلاصه، صفحه آرایی و فصل بندی نیز از یاد نرود.

6. در خلاصه، مطالبی آورده نشود که در متن اصلی نیست.

جواد محدثی، روش‌ها، ص 33.ؤ

 نظر دهید »

درمان ریزش موی سر

02 شهریور 1395 توسط لیریائی

– مداومت در مصرف سیر تدریجا باعث ریختن موی سفید و روئیدن موی سیاه می شود.

– خوردن کلم ریزش موی سر را برطرف می کند. برای این منظور باید کلم را پخته بصورت ضماد بر پوست قرار دهند و یا با محلول جوشانده غلیظ برگ کلم موها را ماساژ دهند.

– چون برگ خشک انجیر را سائیده، با سرکه بر سر بمالند از ریختن موی سر جلوگیری می کند.

– برای جلوگیری از ریزش موی سر باید 60 گرم آویشن را در یک لیتر آب جوشانده و حاصل صاف کرده آنرا هفته ای چند مرتبه بر موی سر بمالند.

– برای تقویت موی سر و جلوگیری از ریزش مو جوشانده غلیظی از ریشه گیاه بابا آدم تهیه نمایند و هفته ای یک یا دو مرتبه موهای خود را با آن ماساژ و شستشو دهند.

– جهت درمان ریزش موی سر جوشانده غلیظی از برگ درخت پسته تهیه نموده هر هفته 1 تا 2 مرتبه موی سر را با آن بشویند و این عمل را مدتی ادامه دهند.

– از میوه گیاه فلفل سبز محلولهائی به صورت مالیدن به پوست سر جهت جلوگیری از ریزش مو تهیه می شود.

– ضماد نرگس یا پیاز آن با سرکه جهت ریزش مو، موثر است.

– شستن موی سر با آب مورد جهت منع از ریزش مو بسیار موثر است.

– سوخته کف دریا با سرکه جهت ریزش موی سر نافع است.

– طلای (مالیدن) مغز گردو جهت ریزش موی سر مجرب است.

– مداومت در خوردن سیر باعث ریزش موی سفید و روئیدن موی سیاه می شود. البته بیش از دو تا سه دانه نباید خورد.

– خوردن سرکه با سریش و آرد جو، جهت معالجه داءالثعلب (ریزش مو) موثر است. مقدار خوراکش تا چهار مثقال است.

– پوست موی سر را با آب شاهی مالش دهند، موها را تقویت کرده و از ریزش آن جلوگیری می کند.

– اگر عصاره ترب را به جائی از سر، که موی آن ریخته باشد بمالند دوباره موی آن بروید.

– روغن زیتون را با روغن اوکالیپتوس به مقدار مساوی مخلوط نموده محکم بر سر بمالند از ریزش مو و طاسی سر جلوگیری می کند. با این دو روغن باید سر را هم شب و هم صبح ماساژ داد.

– ضماد برگ کوبیده چغندر با حنا جهت رویاندن مو و رشد آن مفید است.

– برای جلوگیری از ریزش موی سر باید ده روز پی در پی سر را با روغن زیتون مالش داد و قبل از خواب آنرا بست و خوابید و صبح موقع برخاستن با آب نیم گرم صابون شست.

– مخلوط آب لیمو با حنا جهت جلوگیری از ریزش مو، سود فراوان دارد. پیاز مو را تقویت می کند و موخوره را از بین می برد و موها را شفاف و نرم و لطیف می سازد.

– چرب کردن موی سر را با روغن زیتون کهنه از سفید شدن و ریختن مو جلوگیری می کند.

– روغن فندق بهترین داروی ریزش مو است.

– پوست پسته را بکوبید و با آب بجوشانید و صاف کنید و سر را با آن بشوئید از ریزش مو جلوگیری می کند.

– جوشانده برگ و ریشه گزنه را اگر با جوشانده آویشن شیرازی مخلوط کنند برای شستن موی سر و جلوگیری از ریزش آن بسیار مفید است.

– صد گرم مریم گلی را در یک لیتر آب ده دقیقه بجوشانند. محلول شستشوی خوبی برای پوست موی سر است و پیازهای مو را تقویت کرده و از ریزش مو و یا پیدایش شوره سر و یا پیدایش پوسته سر جلوگیری می کند.

– اگر پوست موی سر را با آّب شاهی مالش دهند موها را تقویت کرده و از ریزش مو جلوگیری می کند.

– سوپ کلم از ریزش مو جلوگیری می کند.

– لیمو سلول های پوست را تجدید می کند و موها را از ریزش بازداشته و پوست سر را تقویت می کند.

– سیاه دانه سوخته با موم و روغن حنا برای منع ریختن مو و رویانیدن نافع است.

– مقدار 200 گرم گیاه انجره (گزنه)را خرد کنند و در یک لیتر و نیم سرکه بریزند و مدت نیم ساعت آنرا بجوشانند آنگاه آنرا صاف کنند و برای استعمال در یک شیشه ذخیره کنند. همه روز آنرا به یک قطعه پارچه بمالند و به پوست سر بمالند تا موی سر را تقویت کند و آنچه را که از موی سر می ریزد عوض نماید.

– جوشانده غلیظ آویشن شیرازی برای شستن سر بسیار مفید است و موجب جلوگیری از ریزش موی سر و تقویت پیازهای آن می شود کسانیکه با آن مداومت داده اند دیده اند که موی سر آنها از نو می روید. دم کرده 15 تا 30 گرم آویشن شیرازی رقیق را می توان چای صبح و عصر کرد و آنرا با عسل شیرین کرد، 5 تا 6 فنجان میل کرد.

– مصرف بولاغ اوتی را (ترتیزک آبی، آب تره، علف چشمه) توصیه کرده اند.

– آب کرفس پخته برای شستشوی سر و جلوگیری از ریزش مو و شوره سر مفید است

 منبع:http://hematzadeh.ir

 نظر دهید »

شناسایی مزاج در طب سنتی ابوعلی سینا

01 شهریور 1395 توسط لیریائی


شناسایی طبع یا مزاج انسان از جمله مباحثی است که نه تنها در طب سنتی ایران بلکه در سایر طب های سنتی جهان مثل طب سنتی چینی، رومی، یونانی و هندی نیز دیده می شود. از این رو شناسایی مزاج و پرداختن به آن در طول زندگی یکی از مهم ترین و کاربردی ترین شیوه ها برای حفظ سلامت، تندرستی و نشاط عمومی بدن است.

شناسایی ویژگی ها و خصوصیات بدنی و پرداختن به آنها نقش بزرگی در عملکرد صحیح و مناسب اندام ها و اعضای درونی بدن از قبیل مغز، دستگاه اعصاب، دستگاه گوارش، کلیه ها و دیگر اعضای بدن دارد.

مصرف مواد غذایی مناسب و همسو با مزاج و طبع افراد کمک می کند تا ما در زندگی کمتر با اختلال ها، بیماری ها و تنش های جسمی و روحی روبه رو شویم و در مقایسه با افراد دیگر سلامت بیشتری داشته باشیم. با مطالعه این مطلب، می توانید تا حدود زیادی با نوع مزاج و طبع خود آشنا شوید. اگرچه برای شناسایی دقیق تر و مطمئن تر مزاج و طبع بدن توصیه می کنیم با یک متخصص طب سنتی در این زمینه مشورت کنید.


با ۱+۷ گام مزاج تان را شناسایی کنید
برای شناسایی مزاج و طبع هر فرد لازم است ویژگی ها و خصوصیات جسمانی وی مورد بررسی قرار گیرد. این شیوه یکی از ساده ترین راه ها برای شناسایی طبع و مزاج هر فرد است که اگر چه روشی ساده به نظر می رسد اما در عین حال دقت و هوشیاری زیادی برای شناسایی مزاج و کیفیت آن لازم است به گونه ای که در بسیاری از موارد پیچیدگی هایی برای شناسایی طبع اتفاق می افتد که شاید تشخیص مزاج برای فرد عادی ممکن نباشد.

 

با وجود این برای شناسایی مزاج بررسی میزان گوشت و چربی بدن، بررسی ویژگی محل لمس شده در بدن از قبیل نرمی و سفتی، رنگ پوست، ویژگی های مو، شکل و خصوصیات اعضا، چگونگی خواب و بیداری،کیفیت و خصوصیات فضولات بدن و فعل و انفعالات حرکتی همگی از جمله مواردی است که برای تشخیص مزاج و طبع جبلی افراد مورد استفاده قرار می گیرد، اگر چه تک تک اندام و اعضای بدن علاوه بر مزاج جبلی که حاکم بر بدن است دارای مزاجی جداگانه هستند و گاهی ممکن است با غلبه یکی از اخلاط بدن در یکی از اندام ها روبه رو شوند و این مسئله اختلال هایی در عملکرد آنها پدید آورد.

 

با مطالعه هر یک از سرفصل هایی که در این شماره و شماره های بعدی مجله سیب ارائه می شود و با جمع زدن علامت هایی که در مقابل هر یک از انواع مزاجی می زنید تا حدود زیادی می توانید نوع مزاج خود را تشخیص دهید.


1- سردی و گرمی بدن را بررسی کنید
برای شروع باید سردی و گرمی بدن را بررسی کنید. به کمک این روش می توانید نخستین قدم را برای شناسایی گرمی یا سردی مزاج تان بردارید. تنها کافی است بخشی از بدن مانند ساعد فرد را لمس کنید و دقت کنید که با لمس آن چه احساسی را تجربه می کنید.
-در صورتی که با لمس بدن فرد مثلا لمس ساعد یا بازویش احساس گرما و حرارت کردید او دارای مزاج گرم است.
-اما اگر هنگام لمس بدن فرد احساس سرما کردید این امر یکی از نشانه های سردمزاجی در آن فرد است.


۲. بافت بدنی نرم دارید یا سفت؟
مرحله بعدی برای شناسایی نوع مزاج، بررسی میزان نرمی و سفتی بافت های بدن، عضلات و پوست فرد است. چرا که افراد مختلف در مقایسه با هم بافت های بدنی متفاوتی دارند که تشخیص و شناسایی دقیق آنها می تواند جزئیات کامل تری برای شناسایی نوع مزاج در اختیار فرد قرار دهد.


-در صورتی که با لمس بدن فرد گرما احساس کردید و علاوه بر گرما متوجه شدید بافت بدنی او نرم است و با فشار سرانگشتان بافت به راحتی فرو می رود این فرد علاوه بر گرمی مزاج دارای رطوبت نیز هست. بنابراین او ویژگی های مزاج گرم و مرطوب را دارد.


-اما در صورتی که با لمس کردن بدن فرد احساس گرما کردید اما خشکی و زبری خفیفی را زیر سرانگشتان دست تان احساس کردید او علاوه بر گرمی، خشکی مزاج نیز دارد. پس او یکی از علائم گرمی و خشکی مزاج که همان حس گرما و خشکی در بافت و پوست بدن است را دارد.


-ممکن است با لمس بدن فرد تجربه دیگری داشته باشید. در شرایطی که با لمس بدن فرد احساس سردی کردید اما این سردی با نرمی پوست و بافت گوشت آلود بدن نیز همراه بود او دارای یکی از علائم مزاج سرد و مرطوب است که در میان درمانگران طب سنتی با عنوان مزاج سرد و تر نیز معروف است.


-و اما در شرایطی که شما بدن فرد را لمس کردید و از آن سرما دریافت کردید و در عین حال با لمس بافت بدن با سختی و سفتی رو به رو شدید و احساس کردید بافت بدن او خشک است می توانید او را دارای ویژگی های مزاج سرد و خشک بدانید.


3- پوست شما چه رنگی است؟
بررسی رنگ پوست در کنار بررسی بافت بدن و سردی و گرمی آن می تواند سومین گام برای نزدیک شدن به نوع مزاج و طبع هر فرد باشد. درمانگران طب سنتی برای شناسایی نوع مزاج علاوه بر بافت بدن و استخوان بندی به رنگ پوست نیز برای شناسایی نوع مزاج افراد توجه می کنند. از دیدگاه این درمانگران رنگ پوست می تواند نشانه خوبی برای بررسی نوع مزاج و طبع باشد.


-در شرایطی که پوست فرد سفیدرنگ و مایل به سفید باشد می تواند نشانه خوبی برای تشخیص سردمزاجی فرد باشد. البته این رنگ علاوه بر این می تواند نشانه کم خونی او نیز باشد.


-افرادی که پوست بدن آنها قرمز رنگ یا مایل به قرمز است از جمله افرادی هستند که دارای مزاج گرم هستند. این افراد پوست مایل به صورتی و قرمز دارند و علاوه بر گرمی مزاج در گروه افراد پرخون نیز قرار دارند.


-کسانی که پوست بدن شان زرد رنگ یا مایل به زردی است از جمله افرادی هستند که علاوه بر گرمی مزاج با خشکی مزاج نیز رو به رو هستند. این افراد در طول زندگی با مشکلات ناشی از غلبه صفرا در بدن رو به رو می شوند.


-در افرادی که پوست بدن آنها تیره و کدر است و به اصطلاح رنگ لب آنها بادمجانی رنگ است نشانه های مزاج سرد و خشک وجود دارد. این افراد با غلبه سودا نیز در بدن روبه رو هستند.
مردان و زنانی که پوست آنها سفید رنگ و مایل به رنگ گچ است. در گروه مزاج های سرد و مرطوب یا سرد و تر قرار دارند. یکی از نشانه های بارز وجود این افراد غلبه بلغم است که بر زندگی روزانه آنها تاثیرگذار است.


۴. عضلانی هستید یا استخوانی؟
یکی دیگر از مواردی که درمانگران طب سنتی به کمک آن برای شناسایی مزاج افراد مختلف اقدام می کنند، بررسی ظاهر و شکل اندام، عضلات و میزان عضلانی بودن بدن است.
-افرادی که دارای بلاتنه ای فراخ و پهن هستند دارای گرمی مزاج اند.
-افرادی که اندام های بدن آنها بزرگ است و عروق برجسته و نبض قوی دارند هم اصطلاحا دارای گرمی مزاج هستند.


-در صورتی که فردی عضلات کلفت و بزرگ و تاندون های ظریف تر داشته باشد این امر نیز نشانه گرمی مزاج است.
-برخلاف موارد ذکر شده اگر فردی دارای اندام های کوچک و بلاتنه کوچک داشته باشد این امر نشانه سردی مزاج است.
-داشتن نبض ضعیف و عضلات ظریف نیز از دیگر علائم سردی مزاج در افراد است.


-درمانگران طب سنتی افرادی را که دارای چهره لاغر و پوست به استخوان چسبیده دارند، دارای مزاج خشک می دانند.
-افرادی که مفاصل قابل مشاهده و برجسته دارند و غضروف حنجره و بینی آنها نیز برجسته و واضح است در گروه افرادی که دارای مزاج خشک هستند، قرار می گیرند.


۵. چند ساعت در شبانه روز می خوابید؟
یکی دیگر از روش های شناسایی مزاج و طبع هر فرد بررسی ساعت، کیفیت و چگونگی خواب هر فرد است. درمانگران طب سنتی با بررسی کیفیت و کمیت خواب و بررسی دیگر ویژگی های فردی می توانند مزاج افراد را شناسایی کنند. از دیدگاه این گروه افرادی که در طول شبانه روز به اندازه کافی می خوابند و افرادی که در خوابیدن افراط و تفریط می کنند طبع و مزاجی متفاوت دارند.


اگر در گروه افرادی هستید که ساعت خواب شما بیشتر از حد مجاز یعنی ۸ ساعت است در این صورت در گروه افرادی قرار دارید که دارای مزاج سرد و تر یا سرد و مرطوب هستید.
ولی اگر ساعت خواب شما کمتر از ۸ ساعت است و شما در بیشتر ساعات روز بیدار هستید و کار می کنید یا خود را به کاری سرگرم و مشغول می کنید در گروه افرادی که دچار مزاج گرم و خشک هستند، قرار می گیرید.

 

۶. به موهای تان نگاه کنید
برای تشخیص نوع مزاج نیاز به بررسی مو، جنس و کیفیت رشد آن دارید. به این ترتیب می توانید پنجمین فاکتوری را که به شناسایی نوع مزاج شما کمک می کند، بررسی کنید. جنس مو و میزان رشد آن در افراد مختلف که مزاج های متفاوتی دارند، فرق می کند.


-افرادی که سرعت رشد موهای شان زیاد است و در گروه افراد پرمو قرار می گیرند، از جمله افرادی هستند که به گفته درمانگران طب سنتی در گروه مزاجی گرم جای می گیرند.
-اما افرادی که رشد موی آنها کم است به گونه ای که از این موضوع شکایت دارند در گروه افراد سردمزاج قرار می گیرند. این گروه علاوه بر آنکه موی سر و ابروی شان کم پشت است در دیگر اندام های بدن شان نیز موی زیادی ندارند.

 

-اگر رشد مو در مرد یا زنی خیلی سریع باشد به گونه ای که او احساس کند موهایش بیش از حد طبیعی زود رشد می کند و بلند می شود در صورتی که دیگر علائم را داشته باشد در گروه افرادی قرار می گیرد که مزاج گرم و خشک دارد. در کنار این مورد مجعد بودن و حالت دار بودن موها نیز نشانه گرمی و خشکی مزاج است و نباید از آن غافل بود.


-نازکی مو نیز یکی از دلایلی است که می تواند نشانه سردی و تری مزاج افراد باشد. بنابراین باید به این موضوع نیز توجه کنید و بهتر است برای بررسی آن از مشورت یک متخصص طب سنتی استفاده کنید. چون ممکن است کم پشتی و نازکی مو نتیجه یک بیماری باشد. علاوه بر این داشتن موی صاف و لخت نیز یکی دیگر از علائم مزاج سرد و مرطوب در مردان و زنان است.

 

-افرادی که موی کلفت دارند نیز در گروه افرادی که مزاج گرم و خشک دارند محسوب می شود و این امر یکی از نشانه های گرمی مزاج در مردان و زنان است.
-رنگ موی مردان و زنان نیز یکی دیگر از نشانه های تشخیص مزاج است. افرادی که رنگ موی آنها سیاه است معمولا در گروه افرادی که طبع گرم و خشک دارند قرار می گیرند.


-افرادی که رنگ موی آنها به سفیدی میل می کند و زودتر از بقیه تارهای سفید در سر آنها دیده می شود نیز از جمله افرادی هستند که مزاج سرد و تر دارند.


۷. اجابت مزاج
رنگ مدفوع و کیفیت آن از دیگر مواردی است که توسط درمانگران طب سنتی برای تشخیص نوع مزاج استفاده می شود. برای این منظور بررسی کل فضولات بدن شامل ادرار، مدفوع، عرق، مو، ناخن و خون در تشخیص دقیق نوع مزاج و طبع موثر است.


-اگر رنگ مدفوع یا ادرار تیره تر از حد معمول یا بدبوتر از حد نرمال باشد این امر نشان دهنده گرمی مزاج و غلبه صفرا در بدن است.
-بی رنگ بودن فضولات و کم بودن بوی آن از علائم سردی مزاج است.


۸. میزان سازگاری شما با محیط چگونه است؟
اگر عضوی در برخورد با گرما، سرما، خشکی و رطوبت خیلی سریع آن را بپذیرد این موضوع نشان دهنده غلبه آن مزاج است. به عنوان مثال اگر در معرض گرما قرار بگیرید یا خوراکی با طبع گرم بخورید و زود احساس گرما درشما ایجاد شود این امر نشان دهنده گرمی مزاج شماست.
-گرما
-سرما
-خشکی
-رطوبت

منبع:.akairan.com

 نظر دهید »

چند داستان از زندگی امام رضا (علیه السلام)

19 مرداد 1395 توسط لیریائی

 

نشانه موی پیامبر صلی الله علیه و آله
مردی از نوادگان انصار خدمت امام رضا علیه السلام رسید. جعبه ای نقره ای رنگ به امام داد و گفت:

«آقا! هدیه ای برایتان آورده ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.که از اجدادم به من رسیده است».

حضرت رضا علیه السلام دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهای پیامبر است».

مرد با تعجب و کمی دلخوری به امام نگاه کرد و چیزی نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روی آتش گرفت. هرسه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موی پیامبر صلی الله علیه و آله روی آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد.

 

 

صحبت گنجشک با امام علیه السلام
راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )
حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.

امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:

« سلیمان! … این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!…

با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم…

با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم… آیا این کافی نیست؟!»

 

میهمان دوستی امام علیه السلام
راوی: یکی از نزدیکان امام رضا علیه السلام
مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید».

امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!»

«ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم».

امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هستیم».

در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم».

امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: «ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

 

 

ابرهای سیاه
راوی: حسین بن موسی
از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا علیه السلام ؛ نه!… فقط باورم نمی شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.

آن روز صبح به همراه امام رضا علیه السلام از مدینه خارج شدیم. در راه فکر کردم که چقدر خوب می شد اگر می توانستم امام را آزمایش کنم.

در همین فکرها بودم که امام پرسیدند: «حسین!… چیزی همراه داری که از باران در امان بمانی؟!»

فکر کردم که امام با من شوخی می کند، اما به صورتش که نگاه کردم، اثری از شوخی ندیدم. با تردید گفتم: «فرمودید باران؟! امروز که حتی یک لکّه ابر هم در آسمان نیست…».

هنوز حرفم تمام نشده بود که با قطره ای باران که روی صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم. سرم را که بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهای سیاه از گوشه و کنار آسمان به طرف ما می آمدند و جایی درست بالای سرِ ما، درهم می پیچیدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شدید شد که مجبور شدیم به شهر برگردیم.

 

شربت گوارا
راوی: ابوهاشم جعفری
به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!»

خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.

نه! نمی شد. اصلاًنمی توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگی ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهره ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید».

وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمی دانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت درازکردم.

شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!… بنوش که تشنگی ات را از بین می برد.

 

شما امام من هستید
یکی از دوستان ابن ابی کثیر
بعد از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، همه درباره امام بعدی دچار شک و تردید شده بودند. همان سال برای زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکّه رفتم.

یک روز، کنار کعبه، علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم. با خود گفتم: «آیا کسی هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟»

هنوز حرفم تمام نشده بود که حضرت رضا علیه السلام اشاره ای کردند و گفتند: «به خدا قسم! من کسی هستم که خدا اطاعتش را واجب کرده است».

خشکم زد. اول فکر کردم شاید متوجه نبوده ام و با صدای بلند چیزی گفته ام. اما خوب که فکر کردم، یادم آمد که حتی لب هایم هم تکان نخورده اند. با شرمندگی به امام رضا علیه السلام نگاه کردم و گفتم: «آقا!… گناه کردم… ببخشید!… حالا شما را شناختم. شما امام من هستید».

حرف «ابن ابی کثیر» که به این جا رسید، نگاهش کردم … بغض راه گلویش را گرفته بود.

 

آخرین طواف
راوی: موفّق (یکی از خادمان امام علیه السلام )
حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم…

حضرت جواد را روی شانه ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جواد خواست تا در کنار «حجرالاسود» بایستیم. اوّل حرفی نزدم، امّا بعد هرچه سعی کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج می زد. به زحمت امام رضا علیه السلام را پیدا کردم و هر چه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجرالاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم.

«پسرم! چرا با ما نمی آیی؟»

«نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما می آیم».

«بگو پسرم!»

«پدر! آیا مرا دوست دارید؟»

«البته پسرم!»

«اگر سؤال دیگری بپرسم، جواب می دهید؟»

«حتما پسرم».

«پدر!… چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است».

سکوت سنگینی بر لب های امام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک در چشم امام جمع شده بود. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و… .

 

سؤالی که فراموش کرده بودیم
راوی: اسماعیل بن مهران
من و «احمد بَزَنطی» در دِه صَریا در مورد سن حضرت رضا علیه السلام صحبت می کردیم. از احمد خواستیم که وقتی به حضور امام رسیدیم، یادآوری کند که سن امام را از خودشان بپرسیم.

روزی توفیق دیدار امام، نصیب مان شد. آن موقع، ما، جریان سؤال از سن امام را به کلّی فراموش کرده بودیم، امّا به محض این که احمد را دید، پرسید:

«احمد! … چند سال داری؟»

سی و نه سال.

امام فرمود: «امّا من چهل و چهار سال دارم».

 

به سوی شهر غربت
راوی: سجستانی
روز عجیبی بود. فرستاده مأمون خلیفه عباسی آمده بود تا امام را از مدینه به سوی خراسان روانه کند. چهره و حرکات امام، همه و همه، نشانه های جدایی بودند. وقتی خواست با تربت پیامبر صلی الله علیه و آله وداع کند، چند بار تا کنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدایی را نداشت.

طاقت نیاوردم. جلو رفتم و سلام کردم. به خاطر مسافرت و این که قرار بود امام به جای مأمون در آینده خلیفه شود، به ایشان تبریک گفتم، امّا با دیدن اشک امام، دلم گرفت. سکوت تلخی روی لب هایم نشست. امام فرمودند:

«خوب مرا نگاه کن!… حرکتم به سوی شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست… سجستانی!… بدن من در کنار قبر هارون پدر مأمون دفن خواهد شد».

 

منبع:.hawzah.net

 نظر دهید »

وجه تسمیه امام رضا (علیه السلام ) به قبله هفتم

19 مرداد 1395 توسط لیریائی

 

مدرس خاتون آبادی اصفهانی مؤلف کتاب «جنات الخلود» (تألیف شده در سال ۱۱۲۵ هجری) که از علمای برجسته عصر صفوی به شمار می رود، در این باره می نویسد: حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را بدین لحاظ قبله هفتم می گویند که مردم در روی زمین به هفت موضع توجه دارند یا هفت موضع از زمین، قبله گاه مسلمانان است: ۱. مکه معظمه ۲. مدینه منوره ۳. نجف اشرف ۴. کربلای معلی ۵. مقابر قریش یعنی قبور کاظمین علیهما السلام ۶. سامرا و ۷. مشهدالرضا(ع). بدین جهت آن بزرگوار را قبله هفتم می نامند.

برخی از این نکته استفاده می کنند و می گویند شاید ثواب زیارت امام رضا(ع) با این هفت موضع برابر باشد، زیرا شیعیانی که به امامت امام رضا(ع) قائل هستند، امامتشان کامل است. برای اینکه بعد از آن حضرت فرقه دیگری در تشیع به وجود نیامد.

وجه تسمیه دیگری که برای اطلاق قید «قبله هفتم» برای حضرت رضا(ع) بیان می شود، این است: روزی امام موسی بن جعفر(ع) در برابر فرزندان خود موقع نماز فرمودند: باید فرزندم علی برای اقامه نماز جماعت باشد تا من به او اقتدا کنم. بنابراین، حضرت رضا(ع) امام جماعت شدند و از آنجا، حضرت را به قبله هفتم (یعنی قبله امام هفتم) ملقب می کردند.

به گزارش ایسنا به نقل از بنیاد بین المللی امام رضا(ع)، حجت الاسلام فاضل بسطامی در کتاب «تحفه الرضویه» در این باره می نویسد: احتمالاً امام کاظم(ع) می خواستند به فرزندان و خویشان بفهمانند که امام بعد از ایشان، «علی بن موسی» است.

 منبع:.aftabir.com/news

 

 نظر دهید »

گل آرایی حرم مطهر رضوی در دهه کرامت

18 مرداد 1395 توسط لیریائی

حالا كه نيامدم دمت را بفرست

من نيستم آن جا كرمت را بفرست

گفتم كه مريضم و دوا مي خواهم

پس گرد و غبار حرمت را بفرست

نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن

با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن

ظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدر

ضامن آهو شنیدن، بعد از آن «یا هو» زدن

بهترین نقطه دنیا حرم سلطان است.
پاکتر از دل دریا حرم سلطان است.
بی پناهی؟ اگراز غصه به خود می پیچی
التیام همه غمها حرم سلطان است

دوباره دل زکمند گناه می گیرم

در آسمان خراسان پناه می گیرم

نگاه لطف شما بر همه نمایان است

که سهم خود را از این نگاه می گیرم

باز درعرش خداولوله برپاشده است

دري از عرش به سمت دل ما واشده است

ازدحام است درِبيت امام هفتم

جن وانس وملك آنجاست چه غوغا شده است

آهو برو کناری و جای مرا بده

ته مانده ی غذای سرای مرا بده

سهمیه ی امام رضای مرا بده

مشهد، بیا و کرب و بلای مرا بده

انعکاس شور و امید شعف باب الجواد

زائر تو ایستاده جان به کف باب الجواد

این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست

یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد

منابع:http://photo.aqr.ir

http://m-1-m.blogfa.com/tag

 نظر دهید »

امام رضا علیه السلام امام رئوف

17 مرداد 1395 توسط لیریائی

هشتمین آفتابمان هستی
تو امان عذابمان هستی

از روایات اینچنین پیداست
لحظه های حسابمان، هستی

در سوالات آن شب اول
راحتی_ جوابمان هستی

ما به فکر گناه و شر هستیم
تو به فکر ثوابمان هستی

ما مسلمان شرط توحیدیم
آیه های کتابمان هستی

مستی ماست با شما آقا
لاجرم پس شرابمان هستی

ما نگفتیم و تو عطا کردی
خواهش مستجابمان هستی

هر چه باشد شبیه زهرایی
پسر بوترابمان هستی

جان زهرا بگیر دستم را
تا نبیند کسی شکستم را

عاشق و مبتلا شدن خوب است
خادم این سرا شدن خوب است

سر ما کج نمی شود هر جا
فقط اینجا گدا شدن خوب است

ما زمین خورده ایم و خوشحالیم
با نگاه تو پا شدن خوب است

چون که ما با تو عالمی داریم
از دو عالم جدا شدن خوب است

درد دارم دخیلتان هستم
درد ها را دوا شدن خوب است

نامتان دلخوشی_ ما بدهاست
امشب از ما رضا شدن خوب است

گر چه از انتظار دل گیریم
منتظر در سه جا شدن خوب است

از قسم پای پنجره فولاد
زایر کربلا شدن خوب است

هدیه ی روز عیدمان آقا
نکنی نا امیدمان آقا

کارتان از قدیم احسان است
لطفتان برتر از کریمان است

مثل رسم گذشته ها اینجا
چشم رعیت به دست سلطان است

ظاهرا گر چه جانب مکه
باطنا قبله ام خراسان است

ضامنم شو ببین تو اشکم را
بچه آهو همیشه حیران است

مردم کشورم گرفتارت
آخر اینجا دیار سلمان است

اگر اینجا کسی شهید شود
هر چه باشد کفن فراوان است

منبع:.emam8.com        

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 38
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

آمار

  • امروز: 6
  • دیروز: 33
  • 7 روز قبل: 150
  • 1 ماه قبل: 1879
  • کل بازدیدها: 65157

خبرنامه

تبلیغات

  • رتبه بندی و امتیازدهی وبلاگ ها
  • آموزش ویدیویی وبلاگ نویسی
  • تکنیک های افزایش بازدید

کاربران آنلاین

موضوعات

  • همه
  • در ساحل نجات
  • اخبار
  • شرح حال علما
  • لطائف و ظرائف
  • شهدا افلاکیان خاکی
  • هر روز یک حدیث
  • شعر
  • دانستنی ها
  • اهل بیت (علیه السلام )
  • نکات تربیتی ناب
  • تاریخی
  • خانواده در اسلام
  • محرم
  • داستانک
  • مهدویت
  • در محضر علما
  • سر بند عشق
  • مطالبات رهبری
  • تذکره الاولیاء
  • مناجات نامه
  • روانشناسی
  • رمضان
  • حجاب و عفاف
  • فضای مجازی
  • انقلاب
  • ادعیه و زیارات
  • تفسیر یک آیه از قرآن
  • حدیث سلسله الذهب
  • در محضر قرآن
  • غدیر خم
  • طب سنتی
  • اربعین
  • اخلاق
  • شهید
  • تصاویر
  • رجب
  • انقلاب
  • انقلاب
  • وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله )
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس