مدرسه علمیه حضرت زهرا(س) دورود

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شکنجه های شگفت آور یک فرمانده کمیته

19 بهمن 1395 توسط لیریائی

 


در این شکنجه فرد را از مچ دست به دیوار صاف یا نرده ای آویزان می کردند که سنگینی بدن موجب کشیده شدن است ها در طرفین و فشار طاقت فرسایی در مچ و آرنج و کتف می شد ، آدم احساس می کرد که هر آن رگهایش پاره خواهد شد

 

35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می گذرد. نهالی که با پایداری غیور مردان و شیرزنان دیروز به ثمر نشست و ما امروز ورق می زنیم خاطرات جوانان دیروز سرزمینمان را که با خون خویش خطی خوش برای همیشه تاریخ به یادگار گذاشتند.
عزت شاهی یکی از مبارزان راه آزادی است، مبارزی خاطرات بسیار خوواندنی از مبارزات زمان طاغوت ، عضویت در سازمان مجاهدین خلق ، زندان اوین و شکنجه‌های مرگبار، مقاومت در برابر دستورات سازمان به دلایل عمق اعتقادات دینی ، ارتباط با زندانیان مختلف ودرگیری با ساواک وهم سلول شدن بر افراد سرشناس انقلاب ، همچنین از روز های شروع انقلاب و عضویتش در کمیته و اختلافات  وی با افرادی همچون فلاحیان و … دارد.

کتاب خاطرات عزت شاهی مورد توجه بسیاری از بزرگان نیز قرار گرفته است به عنوان نمونه آقای عزت شاهی درباره دیدارشان با رهبر انقلاب می‌گویند: «مقام معظم رهبری از این کتاب بسیار تقدیر کرده و این کتاب را به شهر تشبیه كرده‌اند که اکنون از زیر آوار بیرون آمده و مردم متوجه شوند که در این جا هم شهری بوده.»

نکته دیگری که رهبر انقلاب اسلامی به آن اشاره داشته اند، رویکرد صادقانه آقای عزت شاهی در بیان خاطراتش بوده است. ایشان در این دیدار تاکید کرده اند که كتاب‌هاي زیادی به دست من ‏می‌رسد اما به دلیل مشغله، وقت مطالعه همه آن‌ها را ندارم.‏ کتاب‌هايی هست که با چاپ های خوبی چاپ شده اما مطلب قابل توجهی ‏ندارد، اما من علاوه بر مطالعه کامل این کتاب بخش‌هایی از آن را چند ‏مرتبه مطالعه کرده ام.»

در ایام دهه فجر هر روز، بخشی از خاطرات این مبارز انقلابی را که در کتاب خاطراتش منعکس شده است را منتشر خواهیم کرد.پیشاپیش از مخاطبین گرامی به خاطر بازنشر برخی کلمات عذرخواهی می نماییم.
 به هنگام درگیری هفت گلوله ، پنج تا به پای راست ( یکی کنار انگشت شصت پا ، یکی بالای زانو ، یکی زیر زانو و در قلم پا ، دو تا در باسن ) یکی به کمر و یکی هم به شانه ام خورد . که از این تعداد سه گلوله در بدنم مانده و بقیه رد شده بود . جراحت زیر زانویم تا مغز استخوان رسیده و خیلی وخیم بود و بعد از چند روز هم قسمتی از پایم سیاه شد ، آنها اصرار داشتند برای جلوگیری از غانقاریا و سرایت سیاهی به قسمت های دیگر بدنم باید پایم قطع شود که من نگذاشتم . به دلیل خونریزی زیاد ، جسمم بی رمق شده بود و درد ناشی از جاگیر شدن گلوله ها به علاوه اعمال شکنجه شدید ، گاه وضع مرا به حد بحران و مرگ می رساند ، در این لحظه شکنجه گران دست از ضرب و شتم بر می داشتند ، کمی صبر می کردند و وقتی حالم بهتر می شد دوباره شروع به شکنجه می کردند .
 
با آتش سیگار و فندک قسمت هایی از کف پایم ، بیضه و آلت تناسلی ام را می سوزاندند و خاکستر سرخ سیگار را به قسمت های مختلف بدنم از جمله ناف می چسباندند ، وقتی دود و جلز و بلز قسمتی از بدنم در می آمد آتش را به سمت دیگری می چسباندند ، چون دهانم را محکم گرفته بودند تنها می توانستم تکانی بخورم ، هر وقت دست از روی دهانم بر می داشتند داد می زدم .
 
کابل مورد استفاده آنها همین سیم های کلفت چند رشته ای برق بود ، صبح که شد سر و کله نیک طبع ، سر بازجوی شهربانی پیدا شد ، وقتی دید سر و صورت من باد کرده است گفت : نازش برم شاه داماد را ! ببینید چقدر هم خوشگل است ، چقدر توپر و محکم ، اصلاً شکم ندارد و … بعد یک پایه صندلی را به صورت عصا به دست گرفت و شروع کرد به زدن ، از پیشانی تا ناخن های پا ، پیشانی ، چشم ، بینی و دهان ، سینه و شکم و … از بالا به پایین و از پایین به بالا انگار دهل می زد ….

 
تمام بدن و سر و صورتم کبود و سیاه شد و خون مردگی در زیر پوستم نمایان شد ، نیک طبع دو ساعتی آنجا بود ، او واقعاً آدم قسی القلبی بود ، وقتی که رفت ، بازجوها که نسبت به جان من احساس خطر می کردند سریع آب قند برایم آوردند … چند روزی خون از بینی و دهانم خارج می شد .
 
در سه روز بعد ، این کبودی ها به زردی گرایید ، آنها از زرد شدن پوستم ترسیدند و یک پزشک متخصص را به بالینم آوردند تا معاینه کند ، دکتر گفت : مسئله خاصی نیست ، خون های مرده در حال جذب شدن است و به همین دلیل تا یکی دو روز مراعات می کردند و روی بدنم نمی زدند ، فقط با شلاق به کف پایم می نواختند و با آتش سیگار قسمت های مختلف بدنم از جمله سر سینه ها ، بیضه ها و زیر بغل هایم را می سوزاندند ، مرتب دورم را احاطه کرده و سیگار می کشیدند و خاک سیگار خود را روی بدنم می ریختند و دوباره پک می زدند .
 
هنگامی که شلاق می خوردم در ظاهر فریاد می زدم ولی در دل به آنها ناسزا و فحش و بد و بیراه می گفتم ، یا پشت سرشان شکلک در می آوردم که یکی دو بار نگهبان ها دیدند و به شکنجه گران گفتند ، آنها هم لج کرده با قوت و حرص بیشتری به زدنم ادامه می دادند . آنان در برخوردهایشان با من مسائل انسانی را رعایت نمی کردند و هیچ احترامی در کار نبود و مثل یک حیوان وحشی با من برخورد می کردند ، طوری که حدود دو ما مرا لخت مادرزاد نگه داشتند .
 
گاهی که مرا به بازجویی می بردند چون هیچ لباسی به تن نداشتم مرا لخت و عور به روی زمین سرد می نشاندند و هر چه التماس می کردم که یک تکه کاغذ یا مقوایی بدهند تا بر روی آن بنشینم فایده ای نداشت ، گاهی از صبح تا ظهر روی زمین سرد می نشستم و به راستی خیلی اذیت می شدم و سرما تا عمق وجودم نفوذ می کرد .به این هم بسنده نمی کردند ، گاهی یکی از آنها می آمد و پایم را باز می کرد تا همه جایم پیدا شود ، بعد مسخره ام می کردند و می خندیدند ، یکی می گفت : چریک چطوری ؟ دیگری می گفت : چروک چطوری ؟ حسابی هتک حرمتم می کردند و از هیچ اذیت و آزار و توهینی فرو گذار نبودند ، بدتر از یک حیوان رفتار می کردند ، خیلی غیر انسانی !
 
شکنجه ها در آن زمان (شش ماهه اول 52) در حد سوزاندن با آتش سیگار و فندک بود ، چک و لگد که جای خود داشت ، بالاترین شکنجه هم شلاق بود ، شلاق با کابل برق . بعضی ها آن قدر سریع در برابر این شکنجه کوتاه می آمدند و حرف می زدند که شکنجه گران به شلاق می گفتند : مشکل گشا . تازیانه های شلاق به کف پا روی رشته های عصبی اثر می گذاشت ، با هر ضربه شلاق درد تا مغز استخوان آدم را در بر می گرفت و به اصطلاح تا مغز آدم سوت می کشید ، تکرار شلاق موجب می شد کف پا گوشت اضافی بیاورد و برآمدگی در کف پا ایجاد شود .
 
آویزان کردن به صورت وارونه و چرخاندن نیز در کار بود ، دستبند زدن صلیبی از همه شکنجه ها غیر قابل تحمل تر بود ،در این شکنجه فرد را از مچ دست به دیوار صاف یا نرده ای آویزان می کردند که سنگینی بدن موجب کشیده شدن است ها در طرفین و فشار طاقت فرسایی در مچ و آرنج و کتف می شد ، آدم احساس می کرد که هر آن رگهایش پاره خواهد شد، ادامه این شکنجه و تحمل آن بیشتر از بیست دقیقه ممکن نبود ، چرا که دست ها باد می کرد و حرکت خون کند و دست ها کبود می شد .
 
بعد چهارپایه ای زیر پای فرد می گذاشتند و از او می خواستند که حرف بزند ، اگر به زبان می آمد که هیچ ، اگر دم فرو می بست دوباره چهارپایه را از زیر پایش می کشیدند ، یک سال بعد که مرا به ساختمان اصلی بازداشتگاه کمیته آوردند چندین بار از نرده های دور دایره آویزانم کردند و تا سر حد مرگ شکنجه ام دادند که …
 
از دیگر شکنجه ها باتوم برقی بود ، برای برق آن از باطری های ماشین استفاده می کردند ، این باتوم مثل باتوم های پاسبان ها بود ، منتها باتوم اینها برقی و لاستیکی بود ، داخلش سیم کشی و المنت و سر آن قطعه ای فلزی داشت ، در دسته آن یک شاسی بود ، با فشردن آن ولتاژ برق باطری وارد باتوم می شد و بدن را می لرزاند ، نمی سوزاند ، بلکه حالت رعشه به آدم دست می داد .

منبع:.aviny.com

 

 نظر دهید »

10 راهکار برای نظارت بیشتر بر فعالیت فرزندان در فضای مجازی

14 بهمن 1395 توسط لیریائی

 

 

 

از این آب و خاک نیست

ابزارهایی که این روزها از آن سوی آب وارد خاک ما می‌شود و در دستان ما و کودکان ما قرار می‌گیرد؛ مبنای اولیه شان متناسب با فرهنگ و دین ما نیست. این جا نقطه اول نگرانی است. اگر نمی‌توانیم خیلی از این برنامه‌ها را بومی سازی کنیم، حداقل باید فرهنگ استفاده از آن‌ها را کسب کنیم و به خانواده مان آموزش دهیم. این حیطه از زندگی ما درست شبیه چاقو است که هم می‌تواند مفید باشد و کار راه انداز و هم می‌تواند جان کسی را بگیرد و بشود آفت جان! حالا اینترنت و ابزار هوشمند در دست ما اگر درست مدیریت نشوند بعد منفی آن بر بعد مثبتش غلبه می‌کند و تهدیدی محسوب می‌شود برای ما و جامعه ما. اما راهکارها چیست؟ پدر و مادر به عنوان مدیران خانواده چه کارهایی را باید انجام دهند؟

 


اول: در شکاف دیجیتالی نیفتیم!

کودکان و نوجوانان به علت فراغت بیشتر و کنجکاوی زیادی که برای شناخت جهان اطرافشان دارند، سرعت یادگیری بالایی دارند و سریع‌تر از والدین به وسایل دیجیتال مسلط می‌شوند. این نکته شایع فقط در ایران نیست بلکه در تمام جهان با آن درگیرند تا جایی که از آن به شکاف دیجیتالی یاد می‌کنند. اغلب علت این فاصله یا شکاف را عواملی می‌دانند که با کمی توجه شاید ما هم با آنها به عنوان منشا این پدیده موافق باشیم؛ مانند:

1- فراهم نبودن شرایط مناسب برای یادگیری و آشنایی والدین با این فضاها

2- اعتماد بیش از اندازه به فرزندان

3- بی تفاوتی والدین به اهمیت آگاهی بخشی به فرزندان

4- روحیه‌ی کنجکاوی و شناخت نوجوانان و کودکان

5- عدم اطلاع والدین از اهمیت و تأثیر‌ات فضاهای مجازی

چند مورد از موارد یاد شده را در زندگی خود حس می‌کنید؟! این عوامل زمینه ساز ناهنجاری‌هایی هستند که ممکن است نتایج آن را دیر یا زود در آینده و سرنوشت فرزندان­مان مشاهده کنیم.

 


دوم: همان همیشگی!

باز هم اینجا اهمیت فرهنگ و سبک زندگی پررنگ‌تر می‌شود و اصرار بر وجودش بیشتر! فرهنگ! چیزی که در اغلب مشکلات نقش اساسی را بازی می‌کند. فرهنگ سازی و آموزش فرهنگ در هر زمینه به معنای اهمیت قائل شدن برای آن بخش از زندگی فردی یا اجتماعی است. خواسته یا ناخواسته ما امروزه میزبان میهمانان ناخوانده ای به نام فضای مجازی و وسایل هوشمند هستیم. پس بهتر است که آن را جدی بگیریم و برای آشنایی با آن زمان هزینه کنیم و فرهنگ صحیح استفاده از آن را در خانواده نهادینه کنیم.

 

 

سوم: مقتدر اما مهربان

ایجاد حس دوستی در عین حس مدیریت و اقتدار والدین در میان آن‌ها و فرزندان باعث می‌شود تا در فضاهایی که والدین نسبت به آن آگاهی ندارند؛ فرزندان سوء استفاده نکنند و در صورت مشاهده مشکل در فضای مجازی، آن را با پدر و مادر مطرح کنند. شکل گیری رابطه دوستانه‌ی دوطرفه همراه با اعتماد متقابل نه فقط برای فضای مجازی بلکه در زندگی روزمره و حقیقی هم گره بسیاری از مشکلات را باز می‌کند و نمی‌گذارد بسیاری از آن‌ها کور شوند.

 


چهارم: باید یاد بگیریم

موارد بالا در جای خود درست است اما جایگزین یادگیری خود والدین نمی‌شود چرا که نهایتاً این ما هستیم که باید بر وسایل هوشمند فرزندان ما نظارت داشته باشیم. خوشبختانه با پیشرفت این ابزار راه های یادگیری آن‌ها نیز هموار شده است. اگر شما هم جزو آن دسته افراد شاغلی هستید که فرصت زیادی برای کلاس و آموزش ندارید نگران نباشید. کافی است یکی از مرورگرهای اینترنت کامپیوترتان را باز کنید و در موتورهای جستجویی مانند گوگل به جست و جوی آموزش هر آنچه از فضای مجازی و ابزار آن نمی دانید باشید. سایت‌ها، وبلاگ‌ها و مجلات اینترنتی زیادی تمرکز خودشان را در این بخش قرار داده‌اند. اما در نگاهی عمیق‌تر و بالاتر باید مهارت مطالعه و تفکر انتقادی را بیاموزیم و به فرزندامان هم منتقل کنیم.

 


پنجم: دست پیش

باید ما والدین در زمینه استفاده از اینترنت دست پیش بگیریم و به فرزندان مان پیشنهاد دهیم که از میان همه سرگرمی‌ها و جذابیت‌های فضای مجازی چه چیزی را انتخاب کنند. برنامه‌هایی را پیشنهاد بدهیم که در عین سرگرمی، آموزشی برای آن‌ها به دنبال داشته باشد یا حداقل نسبت به برنامه ها یا بازی های دیگر آسیب های ش کمتر باشد. این حضور در کنار فرزندان باید فعالانه باشد نه منفعلانه و برنامه پیشنهادی باید با مطالعه انتخاب شده باشد تا تحت شعاع جذابیت‌های سایر بازی و سرگرمی‌های انتخابی آن‌ها قرار نگیرد.

 


ششم: پیمانه نظارت

عقل حکم می‌کند از خطر احتمالی جلوگیری کرد و شرع مقدس هم بر آن تاکید می‌کند. پس لازم است که در این کارزارِ بی سر و صدا به دنبال راه میانه ای باشیم که نه افراط در نظارت بر فرزندان باشد و نه تفریط در آن. تجسس کردن تنها بچه‌ها را به ما حساس کرده و باعث خواهد شد آن‌ها نسبت به این جنس کارهای ما گارد بگیرند. باید در همان راه هموار دوستی متقابل با هم به نتیجه رسید و در مواقع خطر، هشدارهای لازم را به آن‌ها بدهیم و آگاهشان کنیم. شیوه های نظارت بر خانواده های مختلف بسته به سبک زندگی‌های مختلف، متفاوت است.

 


هفتم: آگاه­شان کنیم

باید به فرزندانمان یادآور شویم که همه محیط‌ها و همه افراد از سر صدق و دوستی شکل نگرفته‌اند. کودکان باید بدانند همیشه خطر وجود دارد و آگاهی بخشی فقط یادآوری خطرات نیست. بلکه می تواند یادآوری نکات مثبت و استفاده های مفیدی باشد که از این فضا می‌توان داشت.

 


هشتم: به خانه برگردیم

به هر میزان فعالیت‌های قانومند و برنامه ریزی شده فرزندان از اینترنت و موبایل و تبلت شان در محدوده خانه انجام شود، نظارتی که از آن یاد کردیم راحت‌تر انجام می‌شود و آرامش پدر و مادرها هم بیشتر تأمین می‌شود. از میان نقاط مختلف خانه بهترین نقطه برای قرار گرفتن کامپیوتر قسمتی از هال یا پذیرایی است به طوری که مانیتور به راحتی قابل مشاهده باشد.

 

نهم: از مدرسه تا خانه

با سرعت رشد تکنولوژی ممنوعیت استفاده از موبایل و تبلت در کلاس‌های درس بهترین راه حل نیست. بلکه باید محدوده و چهارچوب هایی توسط کادر آموزشی برای کودکان تبیین شود و در غیر از موارد معین استفاده از تبلت ها در کلاس ممنوع شود. تحقیقات مختلف نشان داده است که استفاده از وسایلی مانند موبایل و تبلت در زمینه های غیر از آموزش در کلاس‌های درس باعث افت تحصیلی دانش آموزان شده است و یادگیری آن‌ها را پایین آورده است. اینجا باز هم نظام آموزشی باید هرچه سریع‌تر راهی میانه پیدا کند تا نه دانش آموزان از درس زده شوند و نه جذب دنیای اینترنت و ابزارهای هوشمند شوند! فراموشی کتاب و جایگزین کردن مطالعه سایت‌ها از عوارض همگام نبودن رنظام آموزشی با پیشرفت‌های این چنینی است.

 


دهم: اینجا هم خدا هست

باید این مهم را برای کودکانمان طوری توضیح دهیم و درونی کنیم تا در بزرگ‌سالی به آن یقین داشته باشند و خودشان نظارت کننده جستجوها و مطالب و تصاویری باشند که می‌خوانند و می‌بینند. در این صورت خیلی از مشکلات حل خواهد شد.

منبع:.gerdab.ir

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

آمار

  • امروز: 111
  • دیروز: 86
  • 7 روز قبل: 621
  • 1 ماه قبل: 1769
  • کل بازدیدها: 63682

خبرنامه

تبلیغات

  • رتبه بندی و امتیازدهی وبلاگ ها
  • آموزش ویدیویی وبلاگ نویسی
  • تکنیک های افزایش بازدید

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • سامیه بانو
  • زفاک
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ

موضوعات

  • همه
  • در ساحل نجات
  • اخبار
  • شرح حال علما
  • لطائف و ظرائف
  • شهدا افلاکیان خاکی
  • هر روز یک حدیث
  • شعر
  • دانستنی ها
  • اهل بیت (علیه السلام )
  • نکات تربیتی ناب
  • تاریخی
  • خانواده در اسلام
  • محرم
  • داستانک
  • مهدویت
  • در محضر علما
  • سر بند عشق
  • مطالبات رهبری
  • تذکره الاولیاء
  • مناجات نامه
  • روانشناسی
  • رمضان
  • حجاب و عفاف
  • فضای مجازی
  • انقلاب
  • ادعیه و زیارات
  • تفسیر یک آیه از قرآن
  • حدیث سلسله الذهب
  • در محضر قرآن
  • غدیر خم
  • طب سنتی
  • اربعین
  • اخلاق
  • شهید
  • تصاویر
  • رجب
  • انقلاب
  • انقلاب
  • وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله )
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس