دست خالی!
اینکه آیتالله العظمی بروجردی آخر عمر گریه میکنند و میگویند: دستم خالی است، وقتی میگویند: آقا! شما این همه روحانی، این همه مجتهد پرورش دادید، برای این است که اصلا نگاه نمیکنند ببینند چه کار کردهاند. میگویند: من به یک چیز دیگر امید دارم. نمیگویند: من عمل انجام دادم، من این همه روحانی پرورش دادم، در آلمان چنین ساختم، تشیّع را گسترش دادم، آن هم در خفقان رضا شاهی و بعد هم پهلوی. یعنی حتّی ایشان با ااینکه آنطور کار با عظمتی کردند و جهاد ایشان، جهاد علمی بود و تشیّع را گسترش دادند، نمیگویند: من این کار را کردم.
لذا اولیاء خدا اینگونه هستند که کوچکترین نگاهی به عقبه خودشان نسبت به اعمال نمیکنند؛ چون میترسند اگر نگاه کنیم آنوقت باید ببینیم پر از نقص و اشکال است. آن هم چه کسانی؟ اولیاء خدا! لذا امیدشان به لطف خداست.
اینها همه برای من و شما درس است که به ما یاد میدهند عبد بشویم. عبدی که با ااینکه اعمالش را انجام میدهد ولی همان لحظه انجام و قبل و بعد از عمل کوچکترین چشم داشتی به این اعمال نداشته باشد. اولیاء نمیگویند: من این همه سخنرانی کردم؛ کردی که کردی. خلایق را هدایت کردم؛ کدام هدایت؟! این همه کتاب نوشتم؛ کو؟! این همه درس دادم؛ کو؟! این همه نماز خواندم و روزه مستحبّی گرفتم؛ کو؟! عند الاولیاء اینها اصلاً نیست.