مدرسه علمیه حضرت زهرا(س) دورود

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

سیمای حضرت فاطمه ( علیها السلام ) در قیامت

28 بهمن 1395 توسط لیریائی

چهره مقدس و ملكـوتى فاطمه زهرا علیهاالسلام در تاریخ اسلام آنقدر تابناك و روشـن است كه چنـدان به تحقیق و بـررسـى نیاز نـدارد، اما با تـوجه به ایام شهادت آن بزرگوار شایسته است اندكى درباره فضایل حضـرتـش گفتگـو كنیـم. بـر ایـن اسـاس، به سـراغ روایات نـورانـى معصـومان علیهم السلام مـىرویـم تا بـا مقام و جایگاه آن حضـرت در قیامت آشنا شویم.

كیفیت برانگیخته شدن

برانگیخته شـدن و رستاخیز از لحظات بسیار سخت و وحشتناك آینـده بشر است، زمانى كه معصـومین علیهم‌السلام همـواره بدان مىاندیشند و گاه از خوف آن بیهوش مىشدند. فاطمه صلوات الله علیها نیز چنیـن بود و بیشتر به آن زمان مـىاندیشید.

فكر زنده شدن، عریان بـودن انسان‌ها در قیامت، عرضه شـدن به محضـر عدل الهى و… او را در انـدوه فـرو مـىبـرد. امیـرمـومنـان علـى علیه السلام مـىفـرمـایند:

“روزى پیامبر خـدا صلی الله علیه و آله بـر فاطمه علیهاالسلام وارد شـد و او را انـدوهناك یـافت. فـرمـود: دختـرم! چـرا انـدوهگینى؟

امیـرمـومنـان علـى علیه السلام مـىفـرمـایند: “روزى پیامبر خـدا صلی الله علیه و آله بـر فاطمه علیهاالسلام وارد شـد و او را انـدوهناك یـافت. فـرمـود: دختـرم! چـرا انـدوهگینى؟فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: پدر جان! یاد قیامت و برهنه محشـور شدن مردم در آن روز، رنجم مىدهد.
فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: پدر جان! یاد قیامت و برهنه محشـور شدن مردم در آن روز، رنجم مىدهد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمـود: آرى دخترم! آن روز، روز بزرگـى است. اما جبرئیل از سوى خداوند برایم خبر آورد مـن اولین كسى هستم كه برانگیخته مىشـوم. سپس ابراهیـم و آنگاه همسرت على بـن ابىطالب. پـس از آن، خـداونـد جبـرئیل را همـراه هفتاد هزار فـرشته به سـوى تـو مىفرستد. وى هفت گنبد از نـور بر فراز آرامگاهت برقرار مىسازد.

آنگـاه اسـرافیل لبـاس‌هاى بهشتـى بـرایت مـىآورد و تـو آنها را مـىپـوشـى. فـرشته دیگرى به نام زوقائیل مركبـى از نـور بـرایت مىآورد كه مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تـو بر آن مركب سـوار مىشـوى و زوقائیل آن را هدایت مـىكنـد. در ایـن حال هفتاد هزار فرشته با پرچم‌هاى تسبیح پیشاپیـش تـو راه مىروند.

اندكـى كه رفتـى، هفتاد هزار حـورالعیـن در حالى كه شادمانند و دیدارت را به یكـدیگر بشارت مىدهند، به استقبالت مـىشتابند. به دست هر یك از حـوریان منقلـى از نـور است كه بـوى عود از آن بـرمىخیزد… آنها در طرف راستت قرار گرفته، همراهت حركت مـىكنند.

فاطمه جان، هنگامى كه به وسط جمعیت حاضـر در قیامت مـىرسى، كسـى از زیر عرش پـروردگار به گـونه‌اى كه تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد مـىزنـد: چشم‌ها را فـرو پوشانید و نظرها را پایین افكنید تا صـدیقه فـاطمه، دخت پیـامبـر صلی الله و علیه و آله و همـراهـانـش عبـور كننـد.
هنگامـى كه به همان انـدازه از آرامگاهت دور شـدى، مریـم دختـر عمران همراه هفتاد هزار حـورالعیـن به استقبالت مـىآید و بر تـو سلام مىگـوید. آنها سمت چپت قرار مىگیرند و همراهت حركت مىكنند. آنگـاه مادرت خـدیجه، اولیـن زنـى كه به خـدا و رسـول او ایمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته كه پرچم‌هاى تكبیر در دست دارنـد، به استقبالت مىآیند. وقتـى به جمع انسان‌ها نزدیك شدى، حـواء با هفتاد هزار حـورالعیـن به همراه آسیه دختر مزاحـم نزدت مىآید و با تـو رهسپار مـىشـود.

 

حضـور فاطمه در میان مردم

فاطمه جان، هنگامى كه به وسط جمعیت حاضـر در قیامت مـىرسى، كسـى از زیر عرش پـروردگار به گـونه‌اى كه تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد مـىزنـد: چشم‌ها را فـرو پوشانید و نظرها را پایین افكنید تا صـدیقه فـاطمه، دخت پیـامبـر صلی الله و علیه و آله و همـراهـانـش عبـور كننـد.

پـس در آن هنگـام هیچ كـس جز ابـراهیـم خلیل الـرحمان و علـى بـن ابـى طـالب علیهماالسلام و… به تـو نگـاه نمـىكنند.

جابربـن عبدالله انصارى نیز در حدیثى از پیامبر خدا صلى الله و علیه و آله این حضور را چنین توصیف مىكند:

روز قیامت دختـرم فاطمه بـر مركبـى از مـركب‌هاى بهشت وارد عرصه محشر مـىشـود. مهار آن مركب از مرواریـد درخشان، چهار پایـش از زمرد سبز، دنباله‌اش از مشك بهشتى و چشمانـش از یاقوت سرخ است و بر آن گنبدى از نور قرار دارد كه بیرون آن از درونـش و درون آن از بیرونـش نمایان است. فضاى داخل آن گنبـد انـوار عفـو الهى و خارج آن پرتـو رحمت خـدایـى است. بر فرازش تاجـى از نـور دیـده مـىشـود كه هفتاد پایه از در و یاقـوت دارد كه هماننـد ستارگان درخشان نور مىافشانند.

در هر یك از دو سمت راست و چپ آن مركب هفتاد هزار فرشته به چشـم مـىخـورد. جبرئیل مهار آن را در دست دارد و با صـداى بلند نـدا مىكند: نگاه خود فراسوى خویش گیرید و نظرها پایین افكنید. ایـن فـاطمه دختـر محمـد است كه عبـور مـىكنـد. در ایـن هنگام، حتـى پیامبـران و انبیـا و صـدیقیـن و شهدا همگـى از ادب دیـده فـرو مىگیـرند تا فاطمه صلوات الله علیها عبـور مـىكنـد و در مقابل عرش پـروردگارش قرار مىگیرد.

در هر یك از دو سمت راست و چپ آن مركب هفتاد هزار فرشته به چشـم مـىخـورد. جبرئیل مهار آن را در دست دارد و با صـداى بلند نـدا مىكند: نگاه خود فراسوى خویش گیرید و نظرها پایین افكنید. ایـن فـاطمه دختـر محمـد است كه عبـور مـىكنـد. در ایـن هنگام، حتـى پیامبـران و انبیـا و صـدیقیـن و شهدا همگـى از ادب دیـده فـرو مىگیـرند تا فاطمه صلوات الله علیها عبـور مـىكنـد و در مقابل عرش پـروردگارش قرار مىگیرد.
 

منبرى از نور براى فاطمه علیهاالسلام

در ادامه گفتگوى پیامبر صلی الله و علیه و آله با دختر گرامىاش درباره چگـونگـى حضـور وى در عرصه قیامت، چنیـن مىخـوانیـم: سپـس منبرى از نـور برایت برقرار مـىسازنـد كه هفت پله دارد و بیـن هر پله‌اى تا پله دیگر صف‌هایـى از فرشتگان قرار گرفته‌انـد كه در دستشان پـرچم‌هاى نـور است. همچنین در طرف چپ و راست منبـر حـورالعیـن صف مـىكشنـد.

آنگاه كه بر بالاى منبر قرار مىگیرى، جبرئیل مىآید و مىگـوید: اى فـاطمه! آنچه مـایلـى از خـدا بخـواه.

 

شكایت در دادگاه عدل الهى

اولیـن درخواست فاطمه علیهاالسلام در روز قیامت، پس از عبور از برابر خلق، شكایت از ستمگران است.

جابربـن عبـدالله انصارى از پیامبـر اكرم صلی الله علیه و آله چنیـن نقل مىكنـد: هنگامـى كه فاطمه در مقابل عرش پروردگار قرار مىگیرد، خـود را از مركب به زیر انداخته، اظهار مىدارد: الهى و سیـدى، میان من و كسـى كه مرا آزرده و بـر مـن ستـم روا داشته، داورى كـن. خـدایـا! بیـن مـن و قـاتل فـرزنـدم، حكـم كن…

جابربـن عبـدالله انصارى از پیامبـر اكرم صلی الله علیه و آله چنیـن نقل مىكنـد: هنگامـى كه فاطمه در مقابل عرش پروردگار قرار مىگیرد، خـود را از مركب به زیر انداخته، اظهار مىدارد: الهى و سیـدى، میان من و كسـى كه مرا آزرده و بـر مـن ستـم روا داشته، داورى كـن. خـدایـا! بیـن مـن و قـاتل فـرزنـدم، حكـم كن…
بر اساس روایتـى دیگر، پیامبـر اكرم صلی الله علیه و آله فرمـود: دختـرم فاطمه در حالـى كه پیـراهن‌هاى خـونیـن در دست دارد، وارد محشـر مـىشـود. پـایه‌اى از پـایه‌هـاى عرش را در دست مـىگیـرد و مـىگـوید: «یا عدل، یا جبار، احكم بینى و بیـن قاتل ولدى»؛ اى خداى عادل و غالب، بیـن مـن و قـاتل فـرزنـدم داورى كـن.

منبع: http://banooyefaf.blogfa.com

 نظر دهید »

شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام در منابع اهل سنت

24 بهمن 1395 توسط لیریائی

 

              

 

 

مطالبی دال بر شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام در منابع اهل سنت

در این مورد، نصوصی را از کتب اهل سنت نقل می نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا(علیها السلام) و رویدادهای بعدی، یک امر تاریخی مسلّم است نه یک افسانه!! و با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده ای نسبت به نگارش فضایل و مناقب در کار بود؛ ولی به حکم اینکه ،"حقیقت شیء نگهبان آن است"، این حقیقت تاریخی به طور زنده در کتابهای تاریخی و حدیثی محفوظ مانده است و ما در نقل مدارک، ترتیب زمانی را از قرنهای نخستین در نظر می گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.
1. ابن ابی شیبه و کتاب «المصنَّف»

ابوبکر ابن ابی شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سندی صحیح چنین نقل می کند:

هنگامی که مردم با ابی بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: ای دختر رسول خدا، محبوبترین فرد برای ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو، ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی(علیه السلام)و زبیر به خانه بازگشتند، دختر گرامی پیامبر(علیها السلام) به علی(علیه السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می دهد![1]

2. بلاذری و کتاب «انساب الاشراف»:

احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل می کند.

ابوبکر به دنبال علی(علیه السلام) فرستاد تا بیعت کند، ولی علی(علیه السلام) از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!![2]

3. ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»:

مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامی است، مؤلّف کتاب «تأویل مختلف الحدیث»، و «ادب الکاتب» و… . وی در کتاب «الإمامة و السیاسة» چنین می نویسد:

ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سربرتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علی(علیه السلام)آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش می زنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!![3]

ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است، او می گوید:

عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا پس از تو چه مصیبت هایی به ما از فرزند خطاب و ابی قحافه رسید، وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابی بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، علی(علیه السلام)گفت: اگر بیعت نکنم چه می شود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را می زنیم… [4]

مسلّماً این بخش از تاریخ برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار می باشد و لذا برخی بر آن صدد آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالی که ابن ابی الحدید استاد فن تاریخ، این کتاب را از آثار او می داند و پیوسته از آن مطالبی نقل می کند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشی از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالی که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.

«زرکلی» در اعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه می داند سپس می افزاید: که برخی از علما در این نسبت نظری دارند. یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت می دهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس[5] این کتاب را از آثار ابن قتیبه می داند.

4. طبری و تاریخ او:

محمّد بن جریر طبری (متوفای 310) در تاریخ خود رویداد قصد هتک حرمت خانه وحی را چنین بیان می کند:

عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.[6]

این بخش از تاریخ حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفه با تهدید و ارعاب صورت می پذیرفت حالا این نوع بیعت چه ارزشی دارد؟ خواننده باید خود داوری نماید.

5. ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»:

شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسی» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفای (463 ه ) در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانی که از بیعت ابی بکر تخلف جستند چنین می نویسد:

علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! و در این موقع عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمده ای خانه ما را بسوزانی، او در پاسخ گفت: بلی مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید![7]

تا اینجا بخشی که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است پایان پذیرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکی از جامه عمل پوشاندن این نیّت است، می پردازیم!

آیا یورش انجام گرفت؟

در این جا سخنان آن گروه که فقط به سوء نیت خلیفه و یاران او اشاره کردند به پایان رسید، گروهی که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالی که برخی، به اصل فاجعه یعنی یورش به خانه و… اشاره نموده و تا حدّی نقاب از چهره حقیقت برافکندند، اینک در اینجا به مدارک یورش و هتک حرمت اشاره می نماییم: (در این بخش نیز در نقل مصادر غالباً ترتیب زمانی را در نظر می گیریم).

6. ابو عبید و کتاب «الاموال»:

ابو عبید قاسم بن سلام (متوفای 224) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان اسلام است نقل می کند:

عبدالرّحمن بن عوف می گوید: که من در بیماری ابوبکر برای عیادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوی زیاد به من گفت:

آرزو می کنم ای کاش سه چیز را که انجام داده ام، انجام نمی دادم، همچنان که آرزو می کنم ای کاش سه چیز را که انجام نداده ام، انجام می دادم. همچنین آرزو می کنم سه چیز را از پیامبر سؤال می کردم.

امّا آن سه چیزی که انجام داده ام و آرزو می کنم که ای کاش انجام نمی دادم عبارتند از:

ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمی گشودم و آن را به حال خود وامی گذاشتم هرچند برای جنگ بسته شده بود.[8]  
ابو عبید هنگامی که به اینجا می رسد به جای جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته…» می گوید: کذا و کذا. و اضافه    می کند که من مایل به ذکر آن نیستم!.

ولی هرگاه «ابو عبید» روی تعصّب مذهبی یا علّت دیگر از نقل حقیقت سربرتافته است؛ محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقی می گویند: جمله های حذف شده در کتاب «میزان الاعتدال» (به نحوی که بیان گردید) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانی» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفرید» و افراد دیگر جمله های حذف شده را آورده اند.(دقت کنید!)

7. طبرانی و معجم کبیر:

ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (260-360) که ذهبی در «میزان الاعتدال» در حقّ او می گوید: فرد معتبری است.[9] در کتاب «المعجم الکبیر» که کراراً چاپ شده است، آنجا که دربارۀ ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن می گوید، یادآور می شود: ابوبکر به هنگام مرگ، اموری را تمنا کرد. ای کاش سه چیز را انجام نمی دادم. ای کاش سه چیز را انجام می دادم. ای کاش سه چیز را از رسول خدا سؤال می کردم. درباره آن سه چیزی که انجام داده و آروز کرد که ای کاش انجام نمی داد، چنین می گوید: آن سه چیزی که آرزو می کنم که ای کاش انجام نمی دادم، آرزو می کنم که هتک حرمت خانه فاطمه نمی کردم و آن را به حال خود واگذار می کردم!.[10] ،این تعبیرات به خوبی نشان می دهد که تهدیدهای عمر تحقّق یافت.

8. ابن عبد ربه و «عقد الفرید»:

ابن عبد ربه اندلسی مؤلّف کتاب «العقد الفرید» (متوفای 463 ه ) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل می کند:

من در بیماری ابی بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو می کنم که ای کاش سه چیز را انجام نمی دادم و یکی از آن سه چیز این است: ای کاش خانه فاطمه را نمی گشودم هرچند آنان برای نبرد درِ خانه را بسته بودند.[11]

و نیز اسامی و عبارات و شخصیت هایی که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کرده اند خواهد آمد.

9. سخن نَظّام در کتاب «الوافی بالوفیات»:

ابراهیم بن سیار نظام معتزلی (160-231) که به خاطر زیبایی کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در کتابهای متعددی، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام) را نقل می کند. او می گوید: عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!!(دقت کنید).[12]

10. مبرّد در کتاب «کامل»:

محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادی (210-285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهای خلیفه را می نویسد، و چنین یادآور می شود: آرزو می کردم ای کاش بیت فاطمه را نمی گشودم و آن را رها می نمودم هرچند برای جنگ بسته باشد.[13]

11. مسعودی و «مروج الذهب»:

مسعودی(متوفای 325) در مروج الذهب می نویسد:

آنگاه که ابوبکر درحال احتضار چنین گفت: سه چیز انجام دادم و تمنا می کردم که ای کاش انجام نمی دادم یکی از آن سه چیز: آرزو می کردم که ای کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمی کردم و در این مورد سخن زیادی گفت![14]

مسعودی با اینکه نسبت به اهل بیت گرایش های نسبتاً خوبی دارد، ولی باز اینجا از بازگویی سخن خلیفه خودداری کرده و با کنایه رد شده است، البتّه خدا می داند و بندگان خدا هم اجمالاً می دانند!

12. ابن أبی دارم در کتاب «میزان الاعتدال»:

«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابی دارم»، محدث کوفی (متوفای سال 357)، کسی که محمّد بن أحمد بن حماد کوفی درباره او می گوید: «کان مستقیم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.

با توجه به این موقعیت، نقل می کند که در محضر او این خبر خوانده شد: عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد![15] (دقت کنید)

13. عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»:

وی هجوم به خانه وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکی بسنده می کنیم:

قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش می زنم. عده ای که از خدا می ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را پس از او می کردند، گفتند: “اباحفص، فاطمه در این خانه است".

بی پروا فریاد زد: “باشد!! “. نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. علی(علیه السلام) پیدا شد… طنین صدای زهرا در نزدیکی مدخل خانه بلند شد… این ناله استغاثه او بود…!»[16].

این بحث را با حدیث دیگری از «مقاتل ابن عطیّة» در کتاب الامامة و السیاسة پایان می دهیم (هرچند هنوز ناگفته ها بسیار است!)

او در این کتاب چنین می نویسد:

«هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه(علیها السلام) فرستاد، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد…[17]

و در ذیل این روایت تعبیرات دیگری است که قلم از بیان آن عاجز است.

نتیجه: آیا با این همه مدارک روشن که عموماً از منابع اهل سنت نقل شده است باز هم می گویند «افسانه شهادت…!» انصاف کجاست؟! به یقین هر کس این بحث کوتاه و مستند به مدارک روشن را بخواند می فهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چه غوغائی برپا شد، و برای نیل به حکومت و خلافت چه ها کردند، و این اتمام حجّت الهیّه برای همه آزاداندیشان دور از تعصّب است، چرا که ما از خودمان چیزی ننوشتیم، هرچه نوشتیم از منابع مورد قبول خود آنها است[18].



[1] مصنف ابن ابی شیبه: 8/572، کتاب المغازی.

« انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) کان علی و الزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول اللّه، فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم. فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتی دخل علی فاطمة، فقال: یا بنت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) و اللّه ما أحد أحبَّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، و أیم اللّه ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن امرتهم أن یحرق علیهم البیت.  

قال: فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون انّ عمر قد جاءَنی، و قد حلف باللّه لئن عدتم لیُحرقنّ علیکم البیت، و أیم اللّه لَیمضین لما حلف علیه.»
[2] انساب الأشراف: 1/586 طبع دار معارف، قاهره. «انّ أبابکر أرسل إلی علیّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة! فتلقته فاطمة علی الباب. فقالت فاطمة: یابن الخطاب، أتراک محرقاً علیّ بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک…»
[3] الامامة و السیاسة: 12، چاپ مکتبة تجاریة کبری، مصر.

« انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی کرم اللّه وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال: والّذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لاحرقنها علی من فیها، فقیل له: یا أبا حفص انّ فیها فاطمة فقال، و إن!! »
[4] الامامة و السیاسیة، ص 13.

« ثمّ قام عمر فمشی معه جماعة حتی أتوا فاطمة فدقّوا الباب فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلی صوتها یا أبتاه رسول اللّه ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب، و ابن أبی قحافة فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا. و بقی عمر و معه قوم فأخرجوا علیاً فمضوا به إلی أبی بکر فقالوا له بایع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا: إذاً و اللّه الّذی لا إله إلاّ هو نضرب عنقک…!»
[5] معجم المطبوعات العربیة: 1/212.
[6] تاریخ طبری: 2/443، چاپ بیروت. « أتی عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال و اللّه لاحرقن علیکم أو لتخرجنّ إلی البیعة، فخرج علیه الزّبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فأخذوه.»
[7] عقد الفرید: 4/93، چاپ مکتبة هلال.« فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتی بعثت إلیهم أبوبکر، عمر بن الخطاب لیُخرجهم من بیت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتِلهم، فاقبل بقبس من نار أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقال: یا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأُمّة!»
[8] الأموال: پاورقی 4، چاپ نشر کلیات ازهریة، الأموال، 144، بیروت و نیز ابن عبد ربه در عقد الفرید: 4/93 نقل کرده است چنان که خواهد آمد. « وددت انّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته و ان اغلق علی الحرب»
[9] میزان الاعتدال:ج2، ص 195
[10] معجم کبیر طبرانی: 1/62، شماره حدیث 34، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی.« أمّا الثلاث اللائی وددت أنی لم أفعلهنّ، فوددت انّی لم أکن أکشف بیت فاطمة و ترکته. »
[11] عقد الفرید: 4/93، چاپ مکتبة الهلال.« وودت انّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی و إن کانوا اغلقوه علی الحرب.»
[12] الوافی بالوفیات: 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانی: 1/57، چاپ دار المعرفة، بیروت. و در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود. « انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت المحسن من بطنها.»
[13] شرح نهج البلاغه: 2/46 و 47، چاپ مصر. « وددت انّی لم أکن کشفت عن بیت فاطمة و ترکته ولو أغلق علی الحرب.»
[14] مروج الذهب: 2/301، چاپ دار اندلس، بیروت.« فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً! »
[15] میزان الاعتدال: 3/459. «   انّ عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن.»
[16] عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابی طالب: 4/276-277.« و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها علی من فیها…! قالت له طائفة خافت اللّه، و رعت الرسول فی عقبه: یا أبا حفص، إنّ فیها فاطمة…! فصاح لایبالی: و إن..! و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه… و بداله علیّ… و رنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار… فان هی الا طنین استغاثة…»
[17] کتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تألیف مقاتل بن عطیّة که با مقدّمه ای از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ. « ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارهاب و السیف و القوّة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الی دار علیّ و فاطمه(علیه السلام) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه و احرق باب الدار!..»
[18] این پاسخ با اقتباس و تلخیص، از مقاله حضرت آیت الله مکارم شیرازی تهیه شده است. همچنین می توانید به آدرس زیر رجوع کنید.

منیع : hawzah.net

 

 

 نظر دهید »

شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام

24 بهمن 1395 توسط لیریائی

                                                                    

 

با رفتنت ای زهرا ، از خانه صفا رفته
زینب به حسین گوید، مادر به کجا رفته
این خانه پس از زهرا گردیده عزا خانه
زهرای مرا کشتند تنها و غریبانه
با آنکه نمی گفتی در کوچه چه ها رخ داد
اما به سوال من رخسار تو پاسخ داد

 

منبع : .beytoote.com

 نظر دهید »

ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

17 بهمن 1395 توسط لیریائی

 

 

                                                              

برای تو می‌نویسم، ای زینب! ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا! ای آزاد اسیر! ای قامت سبز اعتراض! ای نهال بارور ایثار! ای جاری زلال متانت! ای آیه صراحت و عفت! ای آذرخش خشم! ای مظهر لطافت و رحمت! چگونه می‌توان تو را گفت، تو را نوشت. قلم در ابهامِ شناختت مانده است. انسان، در زیبایی کامل در تو متجلی است.

 

چه کسی را می‌توان یافت که در هنگام توهین، در های‌وهوی کشنده انبوه مردمان، در کوچه‌های تهمت و تحقیر، در خنده‌های شوم پلیدان، آرام و بی‌هراس این‌گونه پرصلابت و قاطع، رگبار تند سخن را بر قلب‌های سخت خفتگان، چون آتشی مذاب جاری کند.

کیست که در چنین هنگامه سراسر خون و رنج و درد و تنهایى،‌هنوز فریادی برای کشیدن و سخنی برای گفتن و توانی برای ایستادن داشته باشد.

 

خدایا چگونه باور کنم، چگونه می‌توانم شانه‌های ظریفی را در زیر کوهساران سنگین این همه فاجعه، ایستاده ببینم؟

زینب(س) آیه‌های توانایی انسان را نوشت و سرود قدرت ایمان را سرود و شعر بلند رسالت را نگاشت.

دکتر محمدرضا سنگرى

منبع:  beytoote.

 نظر دهید »

میلاد حضرت زینب سلام الله علیها

14 بهمن 1395 توسط لیریائی

                                                                                

عمه ی سادات یا زینب…

*آمدی و بیت وحی از مقدمت پر نور و زیباتر شده

پُر فضا بار ِ دگر از رشحه های سوره ی کوثر شده

شور و شادی کار پیغمبر شده

مرحبا،قنداقه ات چون مصحفی جلوه بر آغوش ِ خوش ِ مادر شده

آمدی و فاتح خیبر یل بدر و حنین و حجت داور،علی بن ابیطالب،

امیر ِ مؤمنان

صاحب ِ دختر شده

ای به آسمان ِ عشق چون کوکب

عمه ی سادات یا زینب…

*ای تمام ِ هستی من نذر نور نام تو

مرغ دل پر میزند بر بام ِ تو

معجزات عیسَوی هم هست فیض عام ِ تو

طائران ِ عرش ِ دلها در حریم ِ عشق،دربند و اسیر دام ِ تو

وَحش ِ صحرا رام ِ تو

ساقی رحمت به دستش جام ِ تو

ای نام ِ خوشت تجلّی ِ یا رب

عمه ی سادات یا زینب…

*ای همیشه مکتب و راه و طریقت،مکتب و راه ِ خدایی

کعبه ای،رُکنی،مقامی،زمزمی،بیتی،صفایی

نور چشم مصطفایی،آبروی مرتضایی

ثانی خیر النسایی،تو عزیز مجتبایی

هستی و دار و ندار ِ آفتاب ِ نینوایی

تو پس از عباس یا زینب علمدار ِ قیام ِ بی نظیر ِ کربلایی

ما تمام ِ فخرمان از محضرت باشد گدایی

ای نگار هل اتایی

حسین خورشید و تو چون کوکب

عمه ی سادات یا زینب…

 

منبع:aviny.com

 نظر دهید »

ولادت حضرت زینب علیهاالسلام

13 بهمن 1395 توسط لیریائی

                                                                                 

                    ولادت ستاره پرفروغ کوثر ، بانوی فصاحت و اعجاز
                           حضرت زینب علیها السلام مبارک باد

 

منبع:.google.com

 نظر دهید »

فضایل امام باقر ( علیه السلام )

18 شهریور 1395 توسط لیریائی

 علم و دانش: در کشف الغمة از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذی در کتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه ان فی ذلک لایات للمتوسمین (1) گفت: «به خدا سوگند محمد بن علی در ردیف همین هوشمندان است» .در صفحات بعد سخن ابو زرعه را نقل خواهیم کرد که گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگ ترین دانشمندان است.

ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردی از ابن عمر درباره مسئله ای پرسش کرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید.پس به سوی امام باقر (ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت : نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوی.آن مرد به سوی امام باقر (ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد.امام نیز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وی را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد.آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتی هستند که از همه علوم آگاهی دارند.

در حلیة الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابی شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابی میمون، از ابو مالک جهنی، از عبد الله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندی دیگر کم دانش تر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را می دیدم که در نزد او چون شاگردی می کرد.

شیخ مفید در کتاب ارشاد می نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانی، از عبد الرحمن بن صالح ازدی، از ابو مالک جهنی، از عبد الله بن عطاء مکی، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندی را ندیدم که نسبت به دانشمندی دیگر آگاهیهایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن علی بن حسین.من حکم بن عتیبة را با آن آوازه ای که در میان پیروانش داشت می دیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلی می نمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.

ابن جوزی در تذکرة الخواص، می نویسد: عطاء می گفت هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که دامنه دانایی اش نسبت به دانشمندی دیگر کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را دیدم که در نزد آن حضرت چونان پرنده ای ناتوان بود.ابن جوزی می گوید: «منظور وی از حکم همان حکم بن عتیبه بود که در روزگار خود دانشمندی بزرگ به شمار می آمد» .

این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانی و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کرده اند.محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است.البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وی در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت می کند.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سی هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم.شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفی آورده است: ابو جعفر امام باقر (ع) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسی نشنیده بودم.

شیخ مفید می نویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر (ع) صادر شده، ظاهر نشده است.

ما در صفحات آینده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقیهان و نویسندگان و بسیاری دیگر که از علم و دانش آن حضرت بهره مند گشته اند، یاد خواهیم کرد.تحقیقا بسیاری از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروی می کردند و از فقه و دلایل روشنی بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل می آوردند.

گفتار آن حضرت درباره توحید
بنابر نقل مدائنی، روزی یکی از اعراب بادیه به خدمت ابو جعفر محمد بن علی آمد و از وی پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیده ای؟ امام پاسخ داد: من چیزی را که ندیده باشم عبادت نمی کنم.اعرابی پرسید: چگونه او را دیده ای؟ فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را می بینند.با حواس به درک نمی آید و با مردمان قیاس نمی شود.با نشانه ها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد.در کار خود هرگز ستم روا نمی دارد.او خداوندی است که جز او معبودی نیست.اعرابی با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاه تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.

احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش
شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابی عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر می گفت: گمان نمی کردم کسی مانند علی بن حسین، خلفی از خود باقی گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن علی را دیدم.

می خواستم او را اندرزی گفته باشم اما او به من پند داد.ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت بسیار گرم می بود.در آن هنگام با محمد بن علی مواجه شدم.او هیکل مند بود و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود.من با خودم گفتم: یکی از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش می کند.به خدا او را اندرز خواهم گفت.پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالی که عرق می ریخت با گشاده رویی جوابم گفت.به وی عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کناد! یکی از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال برای دنیا کوشش می کند! به راستی اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشی چه می کنی؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالی که من به طاعتی از طاعات الهی مشغولم.در حقیقت من با این طاعت می خواهم خود را از تو و از دیگران بی نیاز کنم.بلکه من هنگامی از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالی که من مشغول به یکی از معاصی الهی باشم.

محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا ترا رحمت کند! می خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادی» .

کلینی در کافی، مانند همین روایت را از علی بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابی عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل کرده اند.

نگارنده: معنای سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «می خواستم اندرزت گفته باشم ولی تو به من اندرز دادی» این است که وی همچون طاووس یمانی و ابراهیم ادهم و…از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپری می کرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود.و بار زندگی خود را بر دوش مردم نهاده بود او می خواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرمای روز به طلب دنیا برود.امام (ع) نیز بدو پاسخ می دهد که: بیرون آمدن وی برای یافتن رزق و روزی است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است.اندرزی که این سخن برای ابن منکدر داشت این بود که وی در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهی خطا در پیش گرفته است.به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: «می خواستم اندرزت گفته باشم…»

بنابر همین اصل است که از صادقین (ع) دستور اشتغال به کسب و کار و نهی از افکندن بار زندگی بر دوش دیگران صادر شده است.از آنان همچنین روایت شده است که اگر کسی به عبادت خدای پردازد و شخص دیگری در پی کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگری است.امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسی که خود را سربار مردمان قرار دهد» .

پی نوشت:

1 حجر/75: و در این (عذاب) هوشمندان را عبرت و بصیرت بسیار است.

منبع:hawzah.net

 نظر دهید »

فضیلتی از زیارت امام حسین ( علیه السلام)

17 شهریور 1395 توسط لیریائی

حمران می گوید : هنگامى که از سفر زیارت امام حسین (علیه السّلام) برگشتم، امام باقر (علیه السّلام) به دیدارم آمد و فرمودند: اى حمران! به تو مژده مى‌دهم که هر کس قبور شهیدان آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) را زیارت کند و مرادش از این کار رضایت خدا و تقرب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) باشد، از گناهانش بیرون مى‏آید مانند روزى که مادرش او را زاده است.

منبع : امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف/ بحارالانوار، ج 98، ص 20.

 1 نظر

نمونه هایی از معجزات و کرامات حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ:

11 شهریور 1395 توسط لیریائی

 

1.«هنگامی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ با ام الفضل همسر خود از بغداد به مدینه مراجعت می فرمود در کوفه به خانه مسیّب رسید و آن هنگام غروب آفتاب بود پس حضرت داخل مسجد شد و در صحن مسجد درخت سدری بود که میوه نمی داد، حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آورد… سپس وقتی که مردم کنار درخت آمدند و دیدند که میوه بسیار خوبی دارد تعجب کردند و از سدر آن خوردند، دیدند که شیرین است و دانه ندارد، سپس مردم با آن حضرت وداع کردند و ایشان به مدینه تشریف بردند».

2. از حسین مکاری نقل شده که گفت زمانیکه امام محمد تقی ــ علیه السّلام ــ در بغداد بود وارد بغداد شدم، دیدم که حضرت نزد خلیفه در نهایت جلالت است با خودم گفتم که حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ با این مقام و مرتبه ای که اینجا دارد و از حیث جلال و طعام های لذیذی که در اختیار دارد، دیگر به مدینه بر نخواهد گشت، همین که این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن جناب سر به زیر افکند، سپس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود فرمود: ای حسین نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نزد من بهتر است از آن چه که در اینجا مشاهده می کنی».

3. «از اسماعیل بن عباس هاشمی نقل شده که گفت: روز عیدی خدمت حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ رفتم و از تنگی معاش خود نزد حضرت شکایت کردم، آن حضرت از محل نماز خود یک مشت خاک برداشت، خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلایی گداخته شد پس آن را به من عطا کرد و من به بازار بردم که 16 مثقال بود».

منبع:parsiblog.com

 نظر دهید »

آثار خدمت رسانی

10 شهریور 1395 توسط لیریائی


رضایت الهی

امام صادق علیه السلام می فرمود: «مسلمانی نیاز مسلمانی را برآورده نمی سازد، مگر اینکه خدای تبارک و تعالی به او می فرماید: ثواب کار تو با من است و به کمتر از بهشت برای تو راضی نمی شوم.»

امام جواد علیه السلام می فرمود: «ثَلاثٌ یَبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّه ِ: کَثْرَةُ الاِْسْتِغْفارِ وَخَفْضُ الْجانِبِ وَکَثْرَةُ الصَّدَقَةِ؛ سه چیز بنده را به مقام رضوان الهی می رساند: استغفار زیاد، فروتنی با مردم و زیاد صدقه دادن.»

 

پاداش، مباهات و نام نیک
 

امام جواد علیه السلام می فرمود: «اَهْلُ الْمَعْرُوفِ اِلَی اصْطِناعِهِ اَحْوَجُ مِنْ اَهْلِ الْحاجَةِ اِلَیْهِ، لاَِنَّ لَهُ اَجْرَهُ وَفَخْرَهُ وَذِکْرَهُ، فَمَهْما اِصْطَنَعَ الرَّجُلُ مِنْ مَعْرُوفٍ، فَاِنَّما یَبْدَأُ فیهِ بِنَفْسِهِ فَلا یَطْلُبَنَّ شُکْرَ ما صَنَعَ اِلی نَفْسِهِ مِنْ غَیْرِهِ؛ اهل نیکوکاری به کار خیرش بیشتر از نیازمندان به خیر، محتاج است؛ چون پاداش و مباهات و نام آن کار برای نیکوکار است. پس هرگاه سه چیز بنده را به مقام رضوان الهی می رساند: استغفار زیاد، فروتنی با مردم و زیاد صدقه دادن.

مردی کار خوبی کرد، از خودش شروع کرده است؛ لذا تشکر بابت کارش را از دیگران نباید بخواهد.»

 

برتری بر عابد، نتیجه خدمت عقیدتی
 

عمل خدمت رسانی ارزشی عمومی دارد؛ اما برخی از خدمات، و از جمله خدمت فرهنگی و نجات دادن کسانی که در معرض گمراهی و انحراف فکری قرار دارند، ارزش افزون تری دارد. امام جواد علیه السلام ارزش شگفت آوری را برای خدمت به ایتام آل محمد یادآور می شود و می فرماید:

«اِنَّ مَنْ تَکَفَّلَ بِأَیْتامِ آلِ مُحَمَّدٍ الْمُنْقَطِعینَ عَنْ اِمامِهِمْ، الَمُتَحَیِّرینَ فی جَهْلِهِمْ، اَلأَْسْراءِ فی اَیْدی شَیاطینِهِمْ وَ فی اَیْدِی النَّواصِبِ مِنْ اَعْدائِنا فَاسْتَنْقَذَهُمْ مِنْهُمْ وَأَخْرَجَهُمْ مِنْ حَیْرَتِهِمْ وَقَهْرِ الشَّیاطینَ بِرَدِّ وَساوِسِهِمْ وَقَهْرِ النّاصِبینَ بِحُجَجِ رَبِّهِمْ وَدَلیلِ اَئِمَّتِهِمْ، لَیُفَضَّلُونَ عِنْدَ اللّه ِ تَعالی عَلَی الْعابِدِ بِاَفْضَلِ الْمَواقِعِ بِاَکْثَرَ مِنْ فَضْلِ السَّماءِ عَلَی الاَْرْضِ وَالْعَرْشِ وَالْکُرْسِیِّ وَالْحُجُبِ [عَلَی السَّماءِ] وَفَضْلُهُمْ عَلی هذا الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ عَلی اَخْفی کَوْکَبٍ فِی السَّماءِ)؛ همانا کسانی که یتیمان آل محمد را سرپرستی کنند که از امامشان جدا شده اند، و در جهل خود سرگردان اند و در دست شیاطین شان و ناصبیهایی که دشمن ما هستند، اسیرند، پس از دست آنان نجاتشان دهند و از سرگردانی و قهر شیطانها با بازگرداندن وسوسه هایشان و از قهر ناصبیها با آوردن حجتهای خدایشان و دلیلهای ائمه خویش خارج سازند، نزد خداوند بر عابد به بهترین موقعها برتری داده می شوند؛ بیشتر از برتری آسمان بر زمین و عرش و کرسی و حجابها [بر آسمان] و برتری آنها بر این عابد، مانند برتری ماه شب چهارده بر کوچکترین ستاره در آسمان است.»

منبع:hawzah.net

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

آمار

  • امروز: 274
  • دیروز: 199
  • 7 روز قبل: 780
  • 1 ماه قبل: 1950
  • کل بازدیدها: 63881

خبرنامه

تبلیغات

  • رتبه بندی و امتیازدهی وبلاگ ها
  • آموزش ویدیویی وبلاگ نویسی
  • تکنیک های افزایش بازدید

کاربران آنلاین

  • مهنــــا
  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • la asistencia cultural y educativa

موضوعات

  • همه
  • در ساحل نجات
  • اخبار
  • شرح حال علما
  • لطائف و ظرائف
  • شهدا افلاکیان خاکی
  • هر روز یک حدیث
  • شعر
  • دانستنی ها
  • اهل بیت (علیه السلام )
  • نکات تربیتی ناب
  • تاریخی
  • خانواده در اسلام
  • محرم
  • داستانک
  • مهدویت
  • در محضر علما
  • سر بند عشق
  • مطالبات رهبری
  • تذکره الاولیاء
  • مناجات نامه
  • روانشناسی
  • رمضان
  • حجاب و عفاف
  • فضای مجازی
  • انقلاب
  • ادعیه و زیارات
  • تفسیر یک آیه از قرآن
  • حدیث سلسله الذهب
  • در محضر قرآن
  • غدیر خم
  • طب سنتی
  • اربعین
  • اخلاق
  • شهید
  • تصاویر
  • رجب
  • انقلاب
  • انقلاب
  • وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله )
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس