مومنی که از قسمت خود نا خشنود باشد
صلی الله علیک یا فاطمه المعصومه
*امام صادق (علیه السلام): «من زارها عارفاً بحقّها فله الجنة (بحار ج. ۴۸ صفحه ۳ ظ. ۷)»
امام صادق (علیه السلام): کسى که آل حضرت را زیارت کند در حالى که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد به بهشت مى رود.
*امام صادق (علیه السلام): «الّا انَّ حرمى و حرم ولدى بعدى قم» (بحار، ج. ۶، ص. ۲۱۶)
امام صادق (علیه السلام)، آگاه باشید که حرم من و حرم فرزندان بعد از من قم است.
حضرت معصومه (علیها السلام )
امام حسن مجتبی علیه السلام
فاصله میان حقّ و باطل
«بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیكَ باطِلاً كَثیرًا.»
بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.
تحف العقول ص 229
**حرارتی از جنس آتش
**حرارتی از جنس آتش
باز این چه شورش است که در اربعین توست
باز این چه ماتم است که دلها غمین توست
زوار اربعین تو ایمانشان سر است
ایمان علامتی است که در اربعین توست
موکب به موکب از تو فقط حرف می زنند
این شور و عشق و زلزله ی آتشین توست
در قتل تو حرارتی از جنس آتش است
شوق زیارت تو الفبای دین توست
سمعا و طاعتا به لب هر چه زائر است
اهلا و مرحبا به زبان آفرین توست
جمعیتی به یاری ات از جان گذشته اند
این پاسخی به ناله ی هل من معین توست
بنگر رباب ها، علی اصغر به روی دست
بنگر هنوز حرمله ها در کمین توست
با زائران خویش بگو عاقبت به خیر
زیرا بهشت قطعه ای از سرزمین توست
قافیه را به مادرتان هدیه می دهم
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
سجده به سنگ می کنم و گریه می کنم
چون یادگار زخم عمیق جبین توست
منبع:yjc.ir/fa/news
فاطمیه ....سخنرانی استاد انصاریان
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
خواستهٔ دومی که وجود مبارک حضرت صدیقهٔ کبری، هر روز و بدون تعطیلی از پروردگار مهربان عالم میخواستند، این حقیقت بود: «و نجاة المجاهدین و ثوابهم»، خدایا! من از تو، آن حالت باارزش رهایی و آزادی کوششکنندگان در راه تو را درخواست دارم و علاوهبر آن پاداشی که برای آنها مقرر فرمودی، پاداشی که هم در دنیا به آنها لطف میکنی و هم در آخرت. کلمهٔ مجاهدین در گفتار حضرت، در کتاب خدا -قرآن مجید- آمده است: «فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً» ﴿النساء، 95﴾، معنای «مجاهدین»، یعنی تلاشکنندگان در راه خدا و «قاعدین»، یعنی مردم تنبل، مردم سست، مردم رفاهطلب، مردم آسودهخواه، مردمی که فقط و فقط به قول امامصادق طوافکنندهٔ دور شکم و شهوت هستند. بین این دو طایفه، فرق بین حق و باطل است، بین زمین و عرش است، بین نور و ظلمت است؛ تنبلی، سستی، رفاهطلبی، استراحت، تاریخ ثابت کرده که انسان را از فیوضات الهیه محروم میکند؛ از علم، از عمل، از فهم، از خدمت به خلق، از عبادت، از رحمت خدا، از مقام قرب، از مقام رضای الهی، از مقام لقای پروردگار. لذا بزرگان دین ما یک باب جداگانهای در روایات باز کردند که از رسول خدا و ائمهٔ طاهرین، روایاتی را نقل میکنند که پیغمبر و ائمه، ما را از تنبلی و سستی و تنپروری و خواب زیاد و استراحت برحذر میدارند؛ چون خسارت سنگینی است! گاهی ضرر غیرقابل جبرانی است و این تنبلی، این سستی، یقیناً انسان را در زمرهٔ حیوانات عالم و شکمچرانان حیوانی قرار خواهد داد.
من دراینزمینه یک آیه برایتان بخوانم: «الذین یأکلون»، «یأکلون»، فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد. آنهایی که کارشان شکمچرانی است، اگر هم وسیلهٔ کسب معاش دارند، مغازه دارند، زمین دارند، پاساژ دارند، درآمد دارند، هدفشان آبادکردن شکم است. «اَلَّذِینَ کفَرُوا یتَمَتَّعُونَ وَ یأْکلُونَ»﴿محمد، 12﴾، آنهایی که همهاش خوشگذراناند و در کار خوردن هستند و کار دیگری نمیکنند؛ نه عبادتی، نه خدمتی، نه علمی، نه حل مشکل مردمی، نه به داد بیچارگان رسیدنی، اینها پروردگار عالم میفرماید: «وَ اَلنّٰارُ مَثْوی لَهُمْ» ﴿محمد، 12﴾، جایگاهشان در قیامت، جهنم است؛ چون دستگیرهٔ نجات برای خودشان نیاوردند! دستگیرهٔ نجات کوشش است، عمل است، فعالیت است، ایمان قلب است، دستگیرهٔ نجات اخلاقِ حسنه است. وقتی دستگیرهٔ نجات ندارند، خب لایق افتادن در عذاب دوزخ هستند؛ بنابراین در قرآن مجید، «مجاهدین» یعنی کوشندگان و زحمتکشها در مقابل تنبلان و از کار فراریان قرار داده شدهاند. مفرد «مجاهدین»، مجاهد است، یعنی یک فرد کوششکننده و مجاهد از لغت «جهد» گرفته شده است. جهد یعنی فعالیت، یعنی تن به زحمت مثبتدادن. وجود مقدس حق که وجودی خیرخواه است، وجودی مصلحتخواه بندگانش است، وجودی است که فقط میخواهد به بندگانش احسان کند، لطف و مهربانی کند و درهای رحمتش را به روی آنها باز کند، در قرآن مجید به کوششکردن مثبت فرمان داده است: «وَ جٰاهِدُوا فِی اَللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ»﴿الحج، 78﴾، برای خدا آنگونه که شایستهٔ خداست، زحمت بکشید و بکوشید، تحمل رنج کنید؛ چون این کوشیدن تجارت عظیمی است.
در سورهٔ بقره میخوانیم: «ان الذین آمنوا»، خود تحصیل ایمان زحمت میخواهد یا باید چندسالی بلند شوم قم، نجف، مشهد و در حوزههای شهرستانها بروم و معارف الهیه را بخوانم؛ یعنی به خودم زحمت بدهم از هشت صبح بیدار باشم و تا اذان ظهر پیش استاد بخوانم، چهار بعدازظهر هم پیش استاد بخوانم، کتابهای مایهدار را بخوانم تا خورشید ایمان، با کمک عقلم، با کمک فطرتم، با کمک علم در وجود من طلوع کند و تمام باطن من را غرق نور کند. «و هاجروا»، و آن مؤمنانی که اهل هجرت هستند، دو نوع هجرت دارند: یک هجرت از شهر خودشان برای اهداف مثبت به مناطق دیگر و یک هجرت از همهٔ گناهان بهسوی عمل صالح که این هجرت، بالاترین هجرت است. رسول خدا روی منبر به مردم رو کردند و سهتا سؤال کردند و فرمودند: «من المؤمن؟»، بهنظر شما مؤمن کیست؟ ادب کردند و به پیغمبر گفتند: خدا و رسولش میدانند مؤمن واقعی کیست. خودتان جواب این سؤال را بدهید. پیغمبر فرمودند: «المؤمن»، ببینید برادرانم! خواهرانم! جوانان عزیزم! فرهنگی در کرهٔ زمین با این حرفها داریم؟ اگر داریم، شما که اهل مطالعهاید، تا فردا شب یک نمونهاش را بیاورید! مؤمن واقعی کیست. پیغمبر خودشان جواب دادند: «المؤمن من ائتمنه المؤمنون علی انفسهم و اموالهم»، مؤمن در ملت، انسانی است که تمام مردم نسبت به جان و مالشان از او در امنیت باشند؛ یعنی یقین داشته باشند که این آدم، آن آدم، این مرد، این زن، این کاسب، این معلم، این اداری، این معاون، این وزیر، این وکیل، ابداً قصد زخمزدن به جان و مال آنها را ندارد، قصدش را ندارد و در اماناند و در ایمنی بهسر میبرند.
یکروزی مرحوم علامهٔ جعفری، صاحب حدود هفتادتا تألیف که همهٔ گروهها در ایران قبولش داشتند، به من زنگ زد و گفت: دلم گرفته است! گفتم: استاد کجایی؟ گفت: خانهام! گفتم: ماشین دنبالتان میفرستم، یکی- دو ساعتی تشریف بیاورید! من به دوستانم هم میگویم بیایند، یک مقدار مجلس حالی باشد و خندهای باشد، گریهای بشود تا شما غم و غصهتان برطرف شود. گفت: بفرست. خیلی انسان اهل خدا و متواضعی بود و آمد. پیش از اینکه همهٔ دوستان بیایند، گفت: من یک داستان برایت تعریف کنم تا حالا بقیه برسند، وقت نگذرد و بیهوده تلف نشود. گفت: چندسال پیش در تبریز -محل ولادتم- بودم، یک پیرمرد با صفای متدینی که از دوستان پدرم بود، پیش من آمد و گفت: استاد میخواهم یک شام دعوتت کنم، میآیی؟ گفتم: بله میآیم! رفتم، یک حیاط قدیمی داشت که حدود هزار متر پر از درخت بود و یک حوض آبِ تابستان بود. کنار پنجرهٔ مشرف به حیاط نشسته بودیم، گفت: استاد یک نگاه به این حیاط بینداز، نگاه کردم! یک سکوی چهارگوش کوتاه در حیاط بود. گفت: یک شب در این برف سنگین تبریز، من متوجه حرکت یک موجودی از پشت شیشهٔ این پنجره شدم، دقت کردم و دیدم که یک گرگ است، آمده و روی این سکو رفته، در این برف سنگین چمباتمه زده است. شکمش را نگاه کردم، دیدم حامله است. بلند شدم و یک غذای مناسبی که سیرش کند، با ظرف آب برداشتم و بردم و جلویش گذاشتم، بدون اینکه بترسم به من حمله کند؛ چون یک آرامشی در چهرهٔ گرگ مشاهده میشد. غذا را خورد، آبش را خورد. صبح آمدم و یک سایبان برایش درست کردم که زیر باران و برف نماند. سه-چهارماه صبح و غروب برای او غذا بردم، آب بردم، تا سهتا بچه گرگ زایید. غذا و آب را اضافه کردم، برای بچهها شیر هم میبردم، غیر اینکه شیر مادر را میخوردند. بچهها چهار- پنج ماهه شدند و دیگر برای خودشان استقلال پیدا کردند و قدرت پیدا کردند. من گوشهٔ حیاط یک آغلی درست کرده بودم و ده-بیستتا گوسفند آنجا زیر سقف گلی بودند. خب، غذای این گرگ و بچههایش را که میبردم، یونجه و جو هم برای گوسفندها میبردم. یکروز ده صبح، یکدانه از این بچه گرگها به یک برهٔ من حمله کرد، و گلوی بره را پاره کرد و خون بره ریخت و در حدی که سیر شود، گوشت این بره را خورد، بقیهٔ لاشه را رها کرد که من رسیدم. خواستم غذا و آب ببرم، دیدم این گرگ، آن بچهای که برهٔ من را پاره کرده بود، حسابی کتک زد و بعد هم آن بچه و دوتا بچهاش را برداشت و از خانهٔ من رفت و دیگر نیامد! تا بهار که گوسفندان زاییدند، یکروزی صبح نشسته بودم که دیدم گرگ مادر، یکدانه بره برداشته و آورده و جای آن بره گذاشت. حالا میخواهم از شما استاد سؤال کنم که این بره را من بزرگش کردم، حرام است یا حلال است؟ چهکارش کنم؟ یعنی مؤمن برای یک گوسفندی که نمیداند مال کیست و دغدغه دارد، از عالِم سؤال میکند: چهکارش کنم؟ صاحبش را از کجا پیدا کنم؟ به جای صاحبش قیمت پول بره را رد مظالم بدهم؟ چه باید بکنم؟ گرگی که نمک یکی را خورده، بچهاش را کیفر میدهد که چرا به مال آن که نمکش را خوردیم، ضربه زدی؟ صاحبخانه اضطراب دارد که من با این بره چهکار کنم؟ در قیامت جواب خدا را چه بدهم، چون پیداکردن صاحبش مشکل است! این مؤمن است! این مؤمن است!
«المؤمن من ائتمنه المؤمنون من انفسهم و اموالهم»، مؤمن کارگاه توحید ایمنی و امنیت برای مردم است. از دوتا مؤمنی که خودم شاهدشان بودم، برایتان حرف بزنم: یک مؤمن در تهران و یک مؤمن در همدان. من پانزدهسال در ایام شعبان، در همدان منبر میرفتم. صاحبخانهای که دهشب خانهاش بودم، شغلش بارفروشی در میدان همدان بود و با همسایهاش شریک بود. سیسال این دوتا شریک بودند. یکدانه از شریکها زودتر ازدنیا رفت، تا دهسال، سال به سال، هم خرج خانهٔ شریکش را میداد و هم آخر سال که حساب میکرد، سود سالانه را نصف میکرد و در خانهٔ شریکش میداد. بچههای شریکش که بزرگ شدند، دختر و پسر اینها را آورد، نشاند و گفت: طبق این دفترها، سرمایهٔ شرکتی من و پدرتان به این مقدار است. من یک مقدار پیر شدم و نسبت به سهم شرکت پدرتان دغدغه دارم که نکند بمیرم و کسی نتواند مثل خودم جداسازی کند. شما اجازه میدهید من سهم کامل شرکت پدرتان را به شما بدهم؟ گفتند: هر جوری میلتان است! سهم را نصف کامل کرد و به آن خانواده داد. تا زمانی که زنده بود -حدود ده سال دیگر بعد از تقسیم سهم بود-، هر سال که دیگر کسبش مستقل بود، منافع یکسال را نصف میکرد و نقد در خانهٔ شریکش میآورد. خانم شریکش و بچههایش گفتند: شما که کل حق ما را دادید و بدهی به ما ندارید! فرمود: من با مرد شما نان و نمک خورده بودم، مؤمن باید جوانمرد و با مروت باشد. من لقمهٔ خودم برایم که مستقل شده، از گلویم پایین نمیرود! نصفش را باید به شما بدهم. این یکی! این مؤمن!
غیرمؤمن چهکاره است؟ میدزدد، میبرد، میخورد، غارت میکند و دلش هم نمیسوزد؛ اگر طرف مقابلش با بچههایش به خاک سیاه هم بنشینند، دلش نمیسوزد؛ اگر بهخاطر بدهکاریاش زندان هم برود، دلش نمیسوزد. غیرمؤمن یعنی حیوان؛ یعنی درنده؛ یعنی بدتر از آن گرگ که بهجای برهای که بچهاش کشت، رفت بره آورد؛ غیرمؤمن در صف فرعونیان و یزیدیان و نمرودیان و امویان و عباسیان است. آقاشیخ! بترس از اینکه فردای قیامت، تو را جزء امویان و عباسیان و قارونیان و نمرودیان دستگیرت کنند و احدی هم نتواند به دادت برسد.
یکی هم در تهران و در خیابان ناصرخسرو، طرف بازار توپخانه دیدم. دو نفر بودند که واسطهٔ جنسهای الکتریکی بودند. میرفتند و برای تاجرها، برای کاسبها جنس میخریدند و پنجشنبه به پنجشنبه بعدازظهر میآمدند، پول دلالیهایشان را میگرفتند، نمیشمردند و روی هم میریختند، قاطی میکردند، نصف میکردند، نصف را این دلال برمیداشت و نصف را آن دلال. یکدانه از این واسطهها ازدنیا رفت، دومی پانزدهسال زنده بود که من میدیدمش. این پنجشنبهها که از تاجرها دلالی میگرفت، خودش بود و دیگر آن شریکش مُرده بود و سرمایهای که نگذاشته بود! دلالیها را که میگرفت، نصف میکرد و نصفش را از بازار به خانیآباد در منزل شریکش میرفت و به خانهٔ شریکش میداد و میرفت. این مؤمن! «المؤمن من ائتمنه المؤمنون علی انفسهم و اموالهم».
سؤال دوم: «من المسلم؟»، حالا یک درجه پایینتر از مؤمن! مردم، مسلمان کیست؟ گفتند: خدا و رسولش میدانند که مسلمان کیست. این چقدر قاعدهٔ عالیی است! عجب اسلامی! عجب فرهنگی! عجب دینی! گفتند: خدا و پیغمبر میداند که مسلمان کیست. پیغمبر جواب دادند: «المسلم من سلم المسلمون»، مسلمان کسی است که کل مسلمانان مملکت در یک مملکتی که زندگی میکند و 75میلیون جمعیت مثل ایران دارد، «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه»، مسلمان کسی است که یکبار دستش به مسلمانی -نه به مالش، نه به آبرویش، نه به ناموسش- خیانت نمیکند و مسلمان کسی است که تمام مردم از شرّ زبان او سالم هستند، غیبت نمیکند، تهمت نمیزند، تحقیر نمیکند، آبرو نمیبرد و این مسلمان است!
سؤال سوم: «من المهاجر؟»، که در آیهٔ شریفهٔ «الذین آمنوا و الذین هاجروا» بود، مهاجر کیست؟ گفتند: خدا و پیغمبر میدانند. چقدر زیبا جواب داده است! پیغمبر فرمودند: «المهاجر عن هجر السیئات»، مهاجر کسی است که پشت به همهٔ بدیها بکند و بهطرف شهر خوبیها حرکت کند. «و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله»، و آنهایی که در راه خدا زحمت میکشند، زحمت علمی، زحمت خدماتی، زحمت عبادت، زحمت فکردادن، زحمت راهنماییکردن، «أُولٰئِک یرْجُونَ رَحْمَتَ اَللّٰهِ» ﴿البقرة، 218﴾، رحمت پروردگار ویژهٔ این مؤمنان و مهاجران و مجاهدان است؛ یعنی دیگران از این رحمت بی بهرهاند: «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ» ﴿البقرة، 218﴾.
از منبر پایین آمدم، نمیدانستم امواج این منبر چهکار کرده است؛ یعنی امواج قرآن و روایات، ما که موجی نداریم! ما مُردهٔ دست خدا و ابزار دست پروردگار هستیم که با چرخاندن زبان ما، دینش را به مردم میرساند. ماه رمضان تمام شد، مشهد رفتم. این را از من یاد نگیرید و به من کاری نداشته باشید! حدود چهلسال است وارد حرم حضرت رضا نشدهام؛ چون خودم را لایق ورود به آن حریم نمیدانم و خجالت میکشم! میگویم اینجا باید یک کسی برود که «لاٰ یمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ» ﴿الواقعة، 79﴾، پشت دیوار حرم مینشینم که رویم بهطرف دیوار است، عمامهام را برمیدارم و زیر عبا میگذارم و عبا را روی صورتم میکشم، سرم پایین است و زیارتم را میخوانم و بعد گناهان گذشته و اشتباهات و تلفکردن عمرم، با دل سیر گریه میکنم و بلند میشوم. نمیخواهم من را کسی در آن حال ببیند؛ چون مردم گاهی بیتوجهاند و یکمرتبه میآیند و میگویند آقا، التماس دعا! و سیم را قطع میکنند. دیگر آدم نمیتواند آن عشق را با حضرت رضا ادامه بدهد. چرا در حرم خدا و ابیعبدالله و حضرت رضا که خودمان را راه دادهاند و حرفمان را گوش میدهند، به دیگری التماس دعا بگوییم؟ امام که صدایمان را میشنود و خودمان را هم که میبیند، «اشهد انک تسمع کلامی و تشهد مقامی»، برای چه التماس دعا؟ خب به خود حضرت بگو!
«مهاجر مجاهد»، این دوتا گاهی با هم جمع میشوند. جهاد و هجرت بعد از ایمان! در اوج خواندن دعای بعد از زیارت حضرت رضا بودم که از نخبه دعاهای شیعه است. هیچکدام از ائمه و پیغمبر بعد از زیارتشان، این دعای بعد از زیارت حضرت رضا را ندارند. یک دعای بینمونهای است! دعایش شراب پروردگار است، این دعا «سقاهم ربهم شرابا طهورا»، عقل و جان را مست میکند. یادتان باشد هر وقت رفتید، این دعا را بخوانید و تا میتوانید کنارش گریه کنید!
من سرم در عبایم است، عمامه هم ندارم و سرم پایین است، به این دعا وصل هستم و دارم گریه میکنم. یک نفر که ندیدمش، خم شد و گفت: آقا میدانم سیمت را دارم میبرّم، اما دعایت که تمام شد، من این طرف نشستهام و شش-هفت دقیقه با تو کار دارم، منتظرم! دعایم تمام شد، برگشتم و دیدم یک روحانی است که چهرهٔ خیلی نورانی دارد. گفت: بلند شو بیا! یک گوشهٔ خلوت رفتم، گفت: اگر در محضر امام هشتم نبودیم، تمام لباسهایم را درمیآوردم تا من را ببینی. از پشت گردن و جلوی گردن تا پشت قوزک پا تا روی مچ، همهٔ بدنم خالکوبی است! بخشی از شاهنامه را من روی بدنم خالکوبی کردم، رستم دارم، سهراب دارم، دیو دارم، زال دارم، کیکاووس دارم، تخت دارم، زنان شاهنامه را دارم و قابل علاج هم نیست! این مال بدنم است! گفت: همین یکبار هم من را میبینی و دیگر هم نمیبینی و من هم دیگر سراغت نمیآیم! فقط یک سفارش میخواهم جلوی حضرت رضا به تو بکنم. به این حضرت رضا سفارش من را گوش بده و قبول کن! گفتم: بگو! گفت: من با یک نفر شغلم دزدی بود و حرفهای هم بودم. هیچ خانهای و صندوقی را در تهران نزدیم که گیر بیفتیم! گفت یک روز صبح به یک منطقهای در خیابان ری در یک کوچه آمدیم و بررسی کردیم، یک خانه را درنظر گرفتیم تا شب برویم و خالی کنیم! خب کی باید برویم خالی کنیم؟ یک نصف شب! گفت: ساعت یک از میدان شوش بالا آمدیم، کنار میدان قیام و پل ری که رسیدیم، دیدیم دیوار به دیوار در خیابان جمعیت نشسته و راهِ رفتن نیست. به رفیقم گفتم: چهکار کنیم؟ گفت: اگر بخواهیم برویم و از سرچشمه در خیابان برگردیم، اینجا که تا چشم کار میکند، جمعیت نشسته و نمیتوانیم. به یکی گفتم: چه خبر است؟ خب، آخر ما دزد بودیم و این حرفها را نمیدانستیم! گفت: شب احیاست. گفتم: شب احیا چیست؟ گفت: شبی است که مردم بیدارند، میآیند دعا میخوانند، توبه میکنند و قرآن سر میگیرند. گفتم: چه شبی است؟ گفتند: شب بیستویکم و شب امیرالمؤمنین است. به رفیقم گفتم: ما که تا حالا احیا ندیدیم، بنشینیم و ببینیم احیا چهچیزی هست! گفت: من شما را هم ندیده بودم و نمیشناختم، ولی پرسیدم چه کسی دارد احیا میگیرد؟ اسمت را گفتند. گفت: ما تا آخر احیا نشستیم، من و رفیقم تا میتوانستیم گریه کردیم! احیا تمام شد و فردا هم بیستویکم تعطیل است، به رفیقم گفتم: صبح، صبح هجرت و وای از این هجرت و کوشش و جهد و تنبلینداشتن! حضرت زهرا خیلی سرمایه از خدا خواسته است: «نجاة المجاهدین و ثوابه»! گفت: احیا تمام شد، با رفیقم بلند شدیم و راه افتادیم. گفتم: رفیق! فردا انگار تعطیل عمومی است. گفت: آره! گفتم: من میخواهم قم بروم و طلبه بشوم، میآیی؟ گفت: فکر نمیکنم من روحیهٔ طلبهشدن داشته باشم! طلبه نمیآیم بشوم، ولی توبه کردم که دیگر دزدی نکنم. و من گفتم: فردا با اینکه تعطیل است، قم میروم. گفت: به قم رفتم و بعد از آن احیا، نهسال یا دهسال در قم بودم، تمام درسهایی را که خواندم، نمرهام بیست است. بعد لباس پوشیدم و الآن هم یک منبری موفق هستم. حرفهایمان اثر دارد! حالا آنچه میخواهم در محضر امام هشتم به تو بگویم، ما که زحمت حسابی کشیدیم و یک آخوند باسواد شدیم، ما که از گناه و تهران هجرت کردیم، من تو را نمیدیدم و نمیخواستم هم ببینم! خجالت میکشیدم بیایم خودم را معرفی کنم، اما اینجا دیدم جای خجالت نیست. درخواستم این است: تو را به این حضرت رضا و به مادرش صدیقهٔ کبری قسم میدهم تا نفس داری، منبرت را ترک نکن! گفتم: چشم. کوشش، تنبلینکردن، دیر نیست و هیچ دیر نیست! جوانها خودتان را در چهارچوب کوشش مثبت قرار بدهید که خیلی سود دارد و بالاترین تجارت است! از گناهانی که با آن درگیر هستید، هجرت کنید و بیایید با خدا و انبیا و ائمه و قرآن ملاقات کنید. خودتان را از طریق این تلفن همراهتان به کثیفترین مراکز دنیا وصل نکنید! بیایید خودتان را به پاکترین امور وصل کنید، سودش را میبینید! رفاقت با خدا، ارتباط با انبیا، ارتباط با ائمه، ارتباط با قرآن و الله، گِل وجود ما را به گُل بهشت تبدیل میکند، والله!
منبع:.erfan.ir
حضرت زهرا (علیها السلام ) اساس شجره طیبه
اعوذ باالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِکرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِیدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِیلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ
ثم الصلاه و السلام علی حبیبه و خیرته ابی القاسم المصطفی محمد
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجّل فرجهم.
عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیه اللهِ فِی الأرَضین
قال الله تبارک تعالی یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین
ایام فاطمیه ایام شهادت صدیقه طاهره زهرای مرضیه ام ابیها علیها افضل التّحیّه والثّناء است
درباره ی شخصیت زهرا (سلام الله علیها)سخن گفتن از خود مشکل است،مگر اینکه انسان از قول معصومین (علیهم السلام)و از آیاتی که مصداق و تعبیرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) است ،سخن بگوییم،چون کسی که اول شخصیت جهان اسلام یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را مدح کرده و می فرماید:«احب الناس و اعز الناس الی فاطمه »محبوب ترین آدم و عزیز ترین آدم در این عالم پیش من،زهرای مرضیه (سلام الله علیها)،کسی که با ائمه ی معصومین(علیهم السلام) در آیه ی مباهله مشترک است،در آیه ی تطهیر مشترک است،کسی که باطن آیه ی نور است،باطن سوره ی قدر است،حقیقت شجره ی طیبه است،چطور می شود راجع این شخصیت سخن گفت؟! اگر اهل بیت ما تشریح شدن به شجریه ی طیبه « مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرهٍ طَیِّبَهٍ »خب اساس این شجره طیبه حضرت زهرا(سلام الله علیها)است،اگر شریح شدن در آیه ی نور به نور ،حقیقت این نور حضرت زهرا(سلام الله علیها)است،اگر آیه ی تطهیر مطرح است،حدیث کسا مطرح است،حقیقت آیه ی تطهیر و حدیث کسا و داستان کسا،حضرت زهرا(سلام الله علیها)است،فلذا سخن گفتن درباره ی حضرت زهرا(سلام الله علیها)مشکل است،کسی که ائمه ی معصومین(عیلهم السلام) به وجودش افتخار می کنند،حضرت مهدی (ارواحنا فداه) اورا الگوی خودش می داند،می گوید:مادرم الگوی من است؛امام عسگری(علیه السلام) می فرماید:ما حجت خدا برشما هستیم ولی مادرم حجت خداست برما،یعنی خود ما اهل بیت در واقع یک همچنین جایگاهی برای حضرت زهرا(سلام الله علیها)قائل هستیم،من یک وقتی در روایتی دیدم،حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)وقتی می خواست یک حکم شرعی بیان بکند،مثلا فلان چیز حلال است،فلان چیز حرام است،گاهی خطاب می کرد به فاطمه زهرا(سلام الله علیها)دخترش،می فرمود: «یا حَبیبَهَ أَبیها کُلُّ مُسْکِر حَرامٌ»می خواهد حکم یک حرام را بگوید،مثلا شراب حرام است یا هر مسکری حرام است،مخاطبش را فاطمه زهرا(سلام الله علیها)قرار می داد،دخترم،حبیبه من،این حکم شرعی برای مردم این است.
این نشان دهنده این است که حتی پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)در تبیین احکام ،در تبیین مسائل دینی،گاهی خطابش را به حضرت زهرا(سلام الله علیها)می کرد،برای اینکه اهمیت مطلب را نشان بدهد،خب درباره ی این شخصیت طبیعتا سخن گفتن مشکل است،گرچه دشمنان خیلی تلاش کردند نام ایشان مطرح نشود،اما حتی مخالفینش درباره اش کتاب نوشتند،حتی غیر شیعیان درباره اش قلم زدند و آثاری را نوشتند،برادران عزیز و خواهران محترم،من در این حرم با برکت و حرم قافله ی ثانی فاطمه ی معصوم(سلام الله علیها)می خواهم راجع به یک محور در زندگی حضرت زهرا(سلام الله علیها)چند جمله ای صحبت بکنم،ان شاالله روزهای بعدهم در محور های دیگر.
محور مورد بحث من امروز،انتخاب های حضرت زهرا(سلام الله علیها)است،چه انتخاب هایی حضرت زهرا(سلام الله علیها)کرد.آدم در زندگی اش انتخاب زیاد دارد،مثلا می خواهد درس بخواند،یک رشته ای انتخاب می کند،می خواهد ازدواج بکند،همسر انتخاب می کند،می خواهد خانه بخرد،زمین و محلی را انتخاب می کند،رفیق انتخاب می کند،ماشین انتخاب می کند،از همه مهم تر دین انتخاب می کند،چطور در زندگی اش برنامه ریزی بکند،ماها دائما در زندگیمان انتخاب است،من امروز می خواهم راجع به انتخاب های حضرت زهرا(سلام الله علیها)صحبت بکنم،قرآن کریم می فرماید:بعضی ها ملاک انتخابشان دنیا است،« بل توثرون الحیاه الدنیا »هر کجا آن دیگ به نفعشان بجوشد آن را انتخاب می کنند« و الاخره خیر و ابقی »بعضی ها این طور هستند،دائما دنبال ملاک دنیایی هستند،ولی بعضی ها نه« و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه »این ها خدا ملاک انتخابشان می باشد،آگاهی و معرفت ملاک انتخابشان می باشد،بگذارید یک مقدار واضح تر بگویم:خیلی از اوقات انسان در انتخاب هایش اشتباه می کند،یعنی یک سرآبی را آب فکر می کند،صنم را صمد فکر می کند،خیلی ها در دنیا این طور هستند،آنکه امروز در قرآن مقابل بت خم می شود،بودائی است،هندو است،خب این میل به پرستش دارد،منتهی اشتباها رفته جلوی بت خم می شود،جلوی حیوان خم می شود،جلوی شخص خم می شود،آن کسی که به دنبال سرآب می رود،آب می خواهد منتهی اشتباهی می رود دنبال سرآب،این خیلی مهم است که افراد در انتخاب ها ،قرآن کریم هم می فرماید« قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا»بعضی ها در زندگی دنیاییشان تلاش می کنند اما یک عمری برعکس می روند،سیرشان سر نزولی است صعودی نیست،تنزل دارند،ترقی ندارند،سقوط دارند،صعود ندارند،عقب گرد دارند،پیشرفت ندارند،خیلی از اوقات آدم ها اشتباه می کنند،من یک حدیثی برایتان بخوانم خیلی قشنگ است،حدیث قدسی است،خدای تبارک و تعالی می فرماید:(البته این حدیث نیاز است مفصل رویش بحث شود ولی من به اشاره از کنارش رد می شوم)،من شش چیز را شش جا گذاشته ام ،اما مردم اشتباهی می روند جای دیگری دنبالش می گردند،ببین آقا اگر به شما بگویند یک گنجی مثلا زیر این زمین است،شما یک متر آن طرف تر،نه اصلا نیم متر آن طرف را بکنی پیدایش نمی کنی،اگر گفتند این جا آب دارد بکنی به آب می رسی،شما دو متر آن طرف را بکنی به آب نمی رسی،اگر گفتند آقا این سوال جوابش این گزینه را بزنی درست است،یک اشتباه بزنی خراب می شود،این خیلی مهم است ،خدا می فرماید:من شش چیز را شش جا گذاشته ام،خودش می فرماید:یا موسی «سته اشیاء وضعتها فی سته مواضع»،شش چیز من خدا،شش جا برایش مشخص کرده ام،اما مردم اشتباهی جاهای دیگر دنبالشان می گردند،حالا من این ها را برای شما بشمارم بعد بیام دنبال حدیث بحث حضرت زهرا(سلام الله علیها):
۱٫« إنّی وَضَعْتُ الرَّاحَهَ فِی الْجَنَّهِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهَا فِی الدُّنْیَا »موسی مردم راحتی می خواهند،من راحتی را در بهشت قرار داده ام،ولی این ها در دنیا دنبالش می گردند،اصلا نمی شود،دنیا دار راحتی نیست،تا می آیی بگی جوان هستی،ریش هایت سفید می شود،تا می آیی بگی سلامت،مریض می شوی،اصلا شما یک آدم بی درد در این عالم پیدا کن،اگر پول داراست،می گوید نمی توانم بخورم مرض قند دارم،اگر سالم است،می گوید ندارم بخورم(پول ندارم)،درهم داران عالم را گفت کرم نیست / کرم داران عالم را درهم نیست،اگر همه چیز بهش داده است،اولاد نداده،
اگر اولاد دارد،اولادش مشکل دارد؛اصلا بگردید در زندگی مردم یک بی درد بی درد پیدا کنید،اصلا نمی شود،« الدنیا دار بالبلاء محفوفه »اصلا شاکله ی دنیا این طور هست که فقدان دارد،تا می آیی یک مقدار سر و سامان بدهی،می بینی یک دفعه پدر خانواده از دنیا رفت،بچه خانواده تصادف کرد افتاد درخانه،لذا فرمود:من راحتی را در بهشت گذاشتم،نمی گویم در دنیا راحت نباش،اما نگاهت به دنیا،نگاه راحتی دائم نباشد،« انی وضعت راحته الجنه » آن جا « لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا. »نه لغو است و نه گناه است و نه عصیان است،وعده ی نسیه هم نیستا،این عمر محدود،مزرعه ای است،زمینه ای است انسان خوب زندگی کند،واقعا شما در این روز نامه ها نگاه کنید ببینید،چقدر کلک،چقدر جنایت،چقدر آدم کشی،برای یک سرقت،برای رسیدن به یک هوس،برای رسیدن به یک عشق،طرف مادرش را از بین برده،پدرش را از بین برده،هر روز تقریبا من خودم دنبال می کنم،کمتر روزی است که دوتا سه تا از این خبرها در کشور در روزنامه ها نباشد،حالا این ها چیزهایی است که مطرح می شود،و الا صدتا از این هام لو نمیرود؛
برای اینکه به یک عشق هوسی برسد،می بینید همسرش را از بین برد،مادرش را پادراورد،
سر یک پول،سر یک… ؛این ها نشان دهنده ی همین است که انتخاب اشتباه است،عزیز من،فرمود:من راحتی را دربهشت قرار دادم،در دنیا دنبالش نگرد.
« إِنّی وَضَعْتُ الرَّفْعَه وَالدَّرَجَه فِی التَّوَاضُعِ وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی التَّکَبُّرِ » موسی مردم اشتباه می کنند،من رفعت و عظمت را در تواضع گذاشتم،این ها در تکبر دنبالش می گردند؛آدم متکبر زمین می خورد،خدا قول داده زمینش بزند،«و من اصدق قول من الله» چه کسی در این عالم از خدا صادق تر؟!اصلا تعبیر صادق تر هم غلط است،چون خداوند صادق محض است،صدق محض است،
می فرماید:من متکبر را زمین می زنم،این همه متکبر در عالم ببین؛فرعون زمین نخورد؟! قارون زمین نخورد؟! صدام که می گفت من شش روز ایران را فتح می کنم،با ذلت بالای دار نرفت؟!
فرمود: من مقام و عظمت را در تواضع گذاشتم،شما ائمه ی مارا ببینید،خود حضرت زهرا(سلام الله علیها)،مشهور است شب عروسی لباس عروسی اش را انفاق می کند،مشهور است در خانه ی ساده، وقتی می آید نانش را به یتیم و مسکین و اسیر می دهد و یک شب سه مرتبه این کار تکرار می شود (طبق یک روایتی)،در روایتی دیگر دارد که سه شب این اتفاق افتاد،و خود گرسنه می خوابد،حتی بعضی ها تعجب می کردند،از فقر حضرت زهرا(سلام الله علیها)،سلمان که خودش یک آدم بسیار به اصطلاح زاهدی است،آمد پیش پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت:یارسول الله،به فریاد فاطمه (سلام الله علیها)برسید،فاطمه(سلام الله علیها)خیلی زندگی اش سخته،من رفتم خانه می بینم،هم بچه داری،هم خودش کارِ خانه،هم خانه ی ساده،زهرای مرضیه خیلی با سختی زندگی می کند،پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمودند:سلمان « إِنَّ ابْنَتِی فَاطِمَهَ مَلَأَ اللَّهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِیمَاناً!!
دخترم فاطمه (سلام الله علیها)همه ی وجودش ایمان است،خب فاطمه (سلام الله علیها)هم یک دختر است،یک دختر جوان است،دختر رئیس حکومت است،پدرش رئیس حکومت است در مدینه،پدرش نبی است،پدرش اول شخصیت جهان اسلام است، پدرش کسی است که وقتی وضو می گیرد آب وضویش را به عنوان تبرک می برند،چرا انقدر ساده!!(این مهم است،کسی مسؤول شد به جایی رسید،عنوانی پیداکرد)،فرمود:تواضع باعث رفعت است،اشتباهی در تکبر به دنبالش نگردید!. این دوتا!
موسی شش جا مردم اشتباه می کنند،
۱٫راحت در بهشت است در دنیا به دنبالش می گردند،
۲٫رفعت در تواضع است در کبر دنبالش می گردند،
۳٫« إنّی وَضَعْتُ الْعِزَّه فِی قِیَامِ اللَّیْلِ وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی اَبْوَابِ السَّلَاطِینَ »موسی من عزت را در نماز شب گذاشتم،پاشو نماز شب بخوان عزت پیدا می کنی،چرا؟چون کسی نیست که ریا بکنی،چون سخت است،کندن از رختخواب مشکل است،پشت پا زدن به خواب گرم مشکل است،خودت را جدا کن سرت را به سجده بگذار،بگو« الهی ان عبدک الذلیل»،آن وقت من عزت بهت می دهم،تو دربار شاه ها و در خدمت گذاری پول دار ها دنبال عزت می گردی،اشتباه می کنی؛یک عمری صدام پاچه خواری امریکارا کرد،حمایت کردند از او؟!! شما این سندهایی که این روزها چاپ می شود، ببینید چطور همین دولت های منطقه پول دادند،من یک وقتی رفتم اردوگاه اسرا در همین ایران در زمان جنگ،از هفده تا کشور در آنجا اسیر بود،عراق با ما نمی جنگید،کشورهایی که بعضی هاشون دیگر آبرویشان رفته بود در همان جنگ گفتند اسرا را برگردانید ،بعضی از کشورهایی که اسم ببری باور نمی کنی که امروز خط مقدم هستند و می گویند ما حمایت از شما می کنیم ،خب این ها،این همه نوکری!! فرمود:من عزت را در نماز شب گذاشتم،امام هم بلند می شد در دل شب در جماران با خدای خودش مناجات می کرد،درسته امروز امام نیست در بین ما،اما امام با چه عزتی رفت؟صدام با چه ذلتی؟! عزت را در نماز شب گذاشتم،توی دربار شاه ها دنبالش نگردید.
۴٫موسی« إنّی وَضَعْتُ الْغِنَی فِی الْقَنَاعَه وَالنَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی کَثْرَه الْمَعْرُوضِ وَلَمْ یَجِدُوهُ اَبَداً » من بی نیازی و ثروت را در قناعت گذاشتم،امروز در جامعه ی ما مبتلا به مسابقه ی چشم و هم چشمی هستیم، بعضی از این خانواده هایی که جهیزیه تهیه می کنند،گاهی تماس داند من می بینم،می گوید آقا فلج می شویم،یک جهاز ده میلیون،پانزده میلیون،چه خبره!یعنی یک زندگی با یکی،دو میلیون نمی چرخد؟!!واقعا بعضی از این مبلمان ها،بعضی از این سرویس های چوب،بعضی از این سرویس های چینی،مثلا اگر چینی برای ایران باشد نمی شود درونش چایی خورد؟!!نمی شود درونش غذا خورد؟! این یکی از نکاتی است که حضرت زهرا(سلام الله علیها)زندگی اش ،زندگی والایی از نظر مادی نبود،همسرش پول دار نبود،خانه اش خانه ی قوی از نظر امکانات نبود،بچه هایش گاهی لباسشان مشترک بود،یعنی یک لباسی را گاهی بچه ها مشترک می پوشیدند،خانه ی به این سادگی،آن وقت ببینید در این خانه زینب (سلام الله علیها)تربیت شده،امام حسن(علیه السلام)تربیت شده. مکرر گاهی به من مراجعه می کنند افراد،می گویند:برا بچه ام ماشین خریده ام،خونه داریم،امکانات داریم،کامپیوتر داریم و…،اما آرامش نداریم،تو روی من می ایستد،ناسزا بهم می گوید،آن وقت شما نگاه کنید،تا نسل ائمه تا امام عسگری(علیه السلام)،(امام زمان ارواحنا و له الفداه که حالا در غیبت به سر می برند،بحث من نیست)،تمام ائمه ی ما تا سال ۲۶۰که ائمه در جامعه حضور داشتند،قبل از غیبت صغری،همه ی ائمه هرکجا نام مادرشان برده می شود،چه افتخاری می کنند،چه احترامی،چه عزتی،چرا امام سجاد(علیه السلام)وقتی می خواهد خودش را معرفی بکند،می فرماید:« مِنَّا سَیِّدَهِ النِّسَاءِ »فاطمه از ماست،
امام حسین(علیه السلام)روز عاشورا:«انا ابنه فاطمه»من فرزند زهرا(سلام الله علیها)هستم،
امیرالمؤمنین (علیه السلام)هم افتخار می کرد،من افتخار می کنم که همسرم زهراست؛امیرالمؤمنین خودش افتخار دنیاست،افتخار عالم است،وصی بر حق رسول الله است،می فرماید:«لِیَ الفخر بفاطمهَ و ابیها »موسی من ثروت را در قناعت گذاشتم،مردم در کثرت سؤال و جواب و روبه هم انداختن و چشم و هم چشمی پیدا میکند.
حدیث را داریم مرور می کنیم:موسی شش چیز را،شش جا گذاشته ام،اشتباهی نروید دنبالش؛
راحت در بهشت است نه در دنیا،موسی عزت در نماز شب است نه در دربار سلاطین،رفعت در تواضع است نه در کبر و غرور،غنا و بی نیازی در قناعت است نه در رو انداختن به دیگران.
۵٫« اِنّی وَضَعْتُ الْعِلْمَ فِی الْجُوعِ وَ الْجَهْدِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی الشِّبَع »من علم را درگرسنگی گذاشتم ،شکم سیر که خیلی فهم درسی ندارد،به این معنا که اگر کسی خیلی شکم باره شد درس نمی فهمد،اگر کسی خیلی دنبال شکم باره ای بود،احساس فهم و منطق نمی کند؛فرمود:من علم را در گرسنگی گذاشتم مردم در سیری دنبالش می گردند.
۶٫موسی « إنّی وَضَعْتُ اِجَابَه الدُّعَاءِ فِی لُقْمَه الْحَلَالِ وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی الْقِیلِ وَ الْقَالِ » من اجابت دعا را در لقمه ی حلال گذاشتم،مردم در قیل و قال و داد و فریاد دنبالش می گردند،فکر می کنند که اگر کنار حرم امام رضا (علیه السلام)جیغ بزند دعایش زودتر مستجاب می شود،نه خانم جیغ می زنی صدایت را نامحرم می شنود،حرام است،فکر می کند اگر خودش را به پای ضریح برساند ،دعایش مستجاب می شود،حالا پنج نفرهم له کند و فشار بیاورد و اذیت بکند!!نه اقا زیارت آداب دارد،دعا آداب دارد،من عجابت دعا را در مسئله ی لقمه ی حلال گذاشتم.
این حدیث را خواندم برای اینکه این مطلب روشن شود که،دقت کنید نتیجه بگیریم،
انتخاب ها مهم است،منتهی گاهی اوقات آدم در انتخاب ها اشتباه می کند،همان طور که بعضی ها بعد پنجا سال کار در یک شغل،بهشان می گویی که اگر دوباره بچه بشوی این شغل را انتخاب می کنی؟!می گوید نه،همان طور که بعضی ها می آیند دادگاه تو طلاق و توی اختلاف خانوادگی می گوید آقا من در انتخاب همسر اشتباه کردم،تو انتخاب شوهر اشتباه کردم،عزیز من انتخاب شغل اگر اشتباه کردی خب در دنیا اذیت شدی،انتخاب همسر اگر اشتباه کردی در دنیا اذیت شدی،راه کارهایی دارد،ممکن است طلاق بگیری،ازدواج بکنی،تو انتخاب رشته اگر اشتباه کردی،یک کد بالا پایین زدی،ممکن است دوتا دانشگاه انور تر بی افتی،در انتخاب خانه اگر اشتباه کردی،ممکن است چند میلیون ضرر بکنی،اما در انتخاب دین این طور نیست،در انتخاب شخصیت ها این طور نیست،خطرش خیلی است،ضررش خیلی است،که یک کسی یک عمری دنبال رو کسی باشد که خودش قیامت کم دارد،انسان واقعا تأسف می خورد این هایی که از کسانی پیرویی می کنند،حضرت زهرا(سلام الله علیها)فرمود:« افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع »،کسانی که در مسجد جمع شدید سقیفه را ایجاد کردید،یک سؤال منطقی،خدا می داند این بهترین استدال است،آیا کسی که خودش هدایت شده است،آدم باید برود دنبالش؟!یا کسی که خودش هم هنوز مشکل دارد،باید هدایت بشود ؟!شما برای بیماریتان می روید پیش پزشک متخصص یا می روید سراغ دانشجو سال اول پزشکی؟!خب دانشجو سال اول پزشکی که خودش هنوز چیزی بلد نیست!کسی که درس خوانده و مدرک گرفته و تخصص دارد و می روید پیشش یا دانش آموز اول ابتدایی،اول دبیرستان!!یا بیاد اصلا پایین تر،کسی که سواد ندارد،کسی که سابقه ی عدم سواد دارد؛شما دنبال کسی بروید که از ده سالگی دنبال پیامبر(صلی الله علیه و آله)بود،قبلش هم یک لحظه به خدا شرک نورزید،پدرش ابی طالب هم موحد بود،« اَشْهَدُ اَنَّک کنْتَ نُوراً فىِ الاْصْلابِ الشّامِخَهِ وَ الاْرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ لَمْ تُنَجِّسْک الْجاهِلِیَّهُ بِاَنْجاس»شما خودتان همه ی تاریخ را نگاه کنید ببینید خلیفه اول کی مسلمان شد،پیر مرد بود،اواخر عمرش؛خب سابقه ی طولانی در عدم اسلام دارد،همه نوشته اند،شیعه و سنی؛کسی که از آغاز می گوید من کنار غار حرا با پیامبر (صلی الله علیه و آله)بودم،امیرالمؤمنین می فرماید من صدای وحی را می شنیدم،من صدای ناله ی شیطان را شنیدم.
ببینید این انتخاب!!چرا حضرت زهرا(سلام الله علیها)دامان امیرالمؤمنین(علیه السلام) را گرفته ،ما در تاریخ از این وقایع داشتیم،این را دقت کنید،که علاقه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله)به حضرت زهرا(سلام الله علیها)،علاقه ی یک پدر فقط به دختر نیست،کما اینکه علاقه ی یوسف به یعقوب،فقط علاقه ی یک فرزند به پدر نیست،یعقوب دوازده پسر داشت،همه را هم دوست داشت،اما چرا روی یوسف حساب ویژه باز می کند،می داند این یوسف(علیه السلام) فرق می کند با بقیه،این برگزیده است،این همان است که بقیه باید در مقابلش خاضع باشند،پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله)حساب زهرا(سلام الله علیها)را از بقیه جدا کرد،زهرای مرضیه (سلام الله علیها)هم حساب امیرالمؤمنین را جدا کرد،فکر نکنید فقط به عنوان همسر دنبالش دوید،نه انتخاب حضرت زهرا(سلام الله علیها)امیرالمؤمنین بود،هم برای ازدواجش هم برای امام و حجت خدا بودنش،هم برای دفاع از او و هم برای جان دادن در راه ولایتش،این حضرت زهرا(سلام الله علیها)است که من می خواستم به این نکته برسم،خلاصه ی عرضم این است،انتخاب های افراد مهم است،خیلی فاطمه زهرا(سلام الله علیها)خواستگار داشته است،بعضی هایشان پول دار،بعضی هایشان صاحب منصب،اما حضرت زهرا(سلام الله علیها)امیرالمؤمنین(علیه السلام) را انتخاب می کند،امیرالمؤمنین به ظاهر ثروتی ندارد،مادرش در قید حیات نیست،خودش است،تنها آمده خواستگاری،اما امیرالمؤمنین (علیه السلام)را انتخاب می کند،این انتخاب،انتخاب آگاهانه است؛این انتخاب،انتخاب رقم خورده در جای دیگری است،که با اختیار خود،حضرت زهرا(سلام الله علیها)این را برمی گزیند،برادران عزیز و خواهران گرامی اگر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می خواهید بشناسید،حضرت زهرا (سلام الله علیها)را در انتخاب هایش.
درسی که ما می خواهیم بگیریم این است که انتخاب هایتان انتخاب های خوب باشد،از روی لجاجت انتخاب نکنید،از روی جهل انتخاب نکنید،از روی سود جویی انتخاب نکنید،از روی اشتباه در مصداق انتخاب نکنید،اگر داماد می خواهی انتخاب کنی،عروس انتخاب کنی،اگر مرام و آیین و دوست و رفیق می خواهی انتخاب کنی مانند حضرت زهرا(سلام الله علیها)که در سوره ی مبارک هل اتی،ملاک انتخاب حضرت زهرا(سلام الله علیها)را بیان کرد،فقط خدا،فقط خدا؛اگر ملاک این شد،این ارزش می شود،آمد نزد امیرالمؤمنین،یا ابالحسن،فاطمه(سلام الله علیها)چطور همسری است برای تو؟ببینید عبارت را،این خیلی مهم است،این باید ملاک شود این باید الگو شود،امروز این اگر ملاک شد،ارزش دارد،صدا زد یا رسول الله(سلام الله علیها)« نعم العون علی طاعت الله » فاطمه (سلام الله علیها)من را کمک می کند در راه بندگی خدا،چه کسی این حرف را می زند؟!! اسدالله و اسد الرسول،امیرالمؤمنین(علیه السلام)با آن عبادت و جایگاه می فرماید:فاطمه(سلام الله علیها)کمک من است بر اطاعت خدا،می دانی یعنی چی؟!یعنی یک زن می تواند مانع بندگی خدا در زندگی شوهرش بشود،یک زن می تواند مسیر درسی و تحصیلی و اطاعت و بندگی و حیا و عفاف همسرش را عوض کند،کما اینکه یک مرد هم می تواند،لذا این مهم است ؛اینی که در روایت داریم سراغ زیبارویان بی تقوا نروید،ملاک فقط برای انتخابتان مال و چهره نباشد،گرچه آن هم می تواند عامل باشد،ملاک تقوا باشد،این همین است،چون « هن لباس لکم و انتم لباس لهن »پوشش شماست،آدم پوشش را یک چیزی انتخاب می کند که باهاش راحت باشد،زیبا باشد،حفظش بکند،نگهش دارد، «نعم العون علی طاعت الله»اما این زندگی با انتخاب آگاهانه خیلی کوتاه بود،بر امیرالمؤمنین بسیار کوتاه بود،خیلی کم بود این زندگی؛فلذا امیرالمؤمنین (علیه السلام)فرمودند:فاطمه جان زود از خانه ی علی رفتی و زود علی را تنها گذاشتی.
السلام علیک یا بنت رسول الله.
منبع:http://eheyat.com