ماجرای پیرمرد و شیطان
براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم.
پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت .
در يك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد ،چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت ، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد از خانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه ، اى پير ،من شيطان هستم
براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم
براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!
گر تو ان پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی الله باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی
ماجرای سرودن شعر«آمدم ای شاه پناهم بده»
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است
بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده
کرامات حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام
کرامات حضرت فاطمه معصومه (س)
از آنجا كه فاطمه معصومه عليها السلام از خانداني است كه در زيارت جامعه خطاب به ايشان آمده است: ((عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم))[1] كرامات و عنايات آستان مقدسش بسيار فراوان و شامل حال خاص و عام بوده است: از بزرگاني همچون ملاصدرا و آيت الله بروجردي گرفته تا آن مسلمان عاشقي كه از دور افتاده ترين كشور اسلامي به عشق زيارت و به اميد عنايت به حريم قدس او راه يافته, همگي را مورد لطف و عنايت كريمانه خود قرار داده است; ولي با كمال تاسف اين كرامات تا كنون ثبت و ضبط نشده است, ما هم نمونه هايي برگزيده از كرامات آن حضرت را در اينجا ميآوريم; به اميد آن كه مجموع كرامات آن حضرت در كتاب مستقل گردآوري شود.
كراماتي به نقل از آيت الله العظمي اراكي(ره)
ايشان درباره خودشان فرمودند: دستم باد مي كرد و پوست آن ترك بر مي داشت به طوري كه نمي توانستم وضو بگيرم و ناچار بودم براي نماز تيمم كنم و معالجات هم بي اثر بود تا اينكه به حضرت معصومه(س) متوسل شدم و به من الهام شد كه دسكش به دست كنم, همين كار را كردم, دستم خوب شد.
ايشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سيد جعفر احتشام كه هر دو از منبريهاي قم بودند) نقل مي كرد از شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي (كه مرد با اخلاصي بود) كه من شبي در خواب ديدم به حرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است براي اينكه فاطمه زهرا(س)و حضرت معصومه(س)در سر ضريح خلوت كرده اند و كسي را راه نمي دهند. من گفتم: مادرم سيده است و من محرم هستم, به من اجازه دادند, رفتم ديدم كه بله اين دو نشسته اند و در بالاي ضريح با هم صحبت مي كنند از جمله صحبتها اين بود كه حضرت معصومه(س) به حضرت زهرا(س) عرض كرد: حاج سيد جعفر احتشام براي من مدحي گفته است و ظاهرا آن مدح را براي حضرت مي خواند.
شيخ ابراهيم اين خواب را در جلسه دوره اي اهل منبر كه حاج سيد جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مي كند; حاج احتشام مي گويد: از آن شعرها چيزي يادت هست؟ گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دخت موسي بن جعفر) تا اين را گفت, حاج احتشام شروع كرد به گريه كردن و گفت: بله توي اشعار من اين كلمه است. «حاج سيد جعفر احتشام منبري با حالي بود و موقع روضه خواندن خودش هم گريه مي كرد و بكاء بود و بسيار گريه مي كرد».
آقا حسن احتشام فرزند ايشان مي گويد به ايشان گفتيم شما در آخر شعرتان يك تخلصي داشته باشيد مانند ساير شعرا, قبول نكرد تا با اصرار اين شعر را گفت:
اي فاطمه بجان عزيز برادرت بر احتشام نما قصر اخضري
ايشان گفت: قصر اخضر را لطف كردند. گفتم چطور؟ گفت: همـــانجــا كــه آقاي مرعشي(ره) سجاده مي انداختند, آنجا را گچ كاري كردند و سنگ مرمر سبز رنگ, و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (اين بود قصر اخضري كه به ايشان عطا شد).
آقاي حاج شيخ حسن علي تهراني(ره) (جد مادري آقاي مرواريد) كه از علماء بزرگ و شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي محسوب مي شوند و حدود 50 سال درنجف به تحصيل علوم اشتغال داشتند, ايشان برادري داشت به نام حاج حسين علي شال فروش كه از تجار بازار بوده در تمام مدتي كه حاج شيخ مشغول تحصيل بودند ايشان ماهي 50 تومان به او شهريه مي داد تا اينكه برادر تاجر فوت مي كند و جنازه او را به قم حمل مي كنند و در آنجا دفن مي نمايند.
حاج شيخ علي (كه در اواخر عمر در مشهد ساكن بودند) تلگرافي از فوت برادر مطلع مي شود, به حرم مشرف شده و به حضرت رضا (ع) عرض مي كنند: من خدمت برادرم را يكبار هم نتوانستم جبران نمايم جز همين كه بيايم اينجا و از شما خواهش كنم كه به خواهرتان حضرت معصومه(س) سفارش ايشان را بفرماييد: تا كمك كاري, بكند از برادرم.
همان شب يكي از تجار كه از قضيه اطلاع نداشت خواب مي بيند كه به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شده و آنجا مي گويند: كه حضرت رضا عليه السلام هم به قم تشريف آوردند: يكي جهت زيارت خواهرشان, و يكي جهت سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي به حضرت معصومه(س).
او معناي خواب را نمي فهمد و آن را با حاج شيخ حسنعلي در ميان مي گذارد و ايشان مي فرمايند: همان شب كه شما خواب ديدي من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و اين خواب شما درست است.
مرحوم آقا سيد محمد تقي خوانساري پس از شنيدن اين خواب فرمود: از اين خواب استفاده مي شود كه قم در حريم حضرت معصومه(س) است; بايد حضرت امام رضا(ع) به قم تشريف فرما شوند و سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي را به حضرت بفرمايند والا خود حضرت امام رضا(ع) مستقيما در كار مداخله نمي كند چون اين در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در اين محيط نمي شود.
جلال و جبروت فاطمه زهرا عليها السلام
آقاي شيخ عبد الله موسياني(ايشان از شاگردان آيت الله مرعشي(ره) بودند)نقل فرمودند به اين كه حضرت آيت الله مرعشي نجفي به طلاب مي فرمود: علت آمدن من به قم اين بود كه پدرم سيد محمود مرعشي نجفي (كه از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امير عليه السلام بيتوته نمود كه آن حضرت را ببنيد, شبي در (حال مكاشفه) حضرت را ديده بود كه به ايشان مي فرمايد: سيد محمود چه مي خواهي؟ عرض مي كند: مي خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء عليها السلام كجاست؟ تا آن را زيارت كنم.
حضرت فرموده بود: من كه نمي توانم «بر خلاف وصيت آن حضرت», قبر او رامعلوم كنم. عرض كرد: پس من هنگام زيارت چكنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه عليها السلام را به فاطمه عليها السلام عنايت فرموده است, هر كس بخواهد ثواب زيارت حضرت زهرا عليها السلام را درك كند به زيارت فاطمه معصومه عليها السلام برود.
آيت الله مرعشي مي فرمودند: پدرم مرا سفارش مي كرد كه من قادر به زيارت ايشان نيستم اما تو به زيارت آن حضرت برو, لذا من به خاطر همين سفارش, براي زيارت فاطمه معصومه عليها السلام و ثامن الائمه عليها السلام آمدم و به اصرار موسس حوزه علميه قم, حضرت آيت الله حائري در قم ماندگار شدم. آيت الله مرعشي در آن زمان فرمودند: شصت سال است كه هر روز من اول زائـــر حضرتم.
عنايت حضرت به زوار مرقدش
آقاي شيخ عبد الله موسياني نقل كردند از حضرت آيت الله مرعشي نجفي: كه شب زمستاني بود كه من دچار بي خوابي شدم; خواستم حرم بروم, ديدم بي موقع است, آمدم خوابيدم و دست خود را زير سرم گذاشتم كه اگر خوابم برد خواب نمانم, در عالم خواب ديدم خانمي وارد اطاق شد «كه قيافه او را به خوبي ديدم ولي آن را توصيف نمي كنم» به من فرمود: سيد شهاب! بلند شو و به حرم برو; عده اي از زوار من پشت در حرم از سرما هلاك مي شوند, آنها را نجات بده.
ايشان مي فرمايند: من به طرف حرم راه افتادم, ديدم پشت در شمالي حرم (طرف ميدان آستانه)عده اي زوار اهل پاكستان يا هندوستان(با آن لباسهاي مخصوص خودشان) در اثر سردي هوا پشت در حرم دارند به خود ميلرزند, در را زدم, حاج آقا حبيب (كه جزء خدام حضرت بود) با اصرار من در را باز كرد, من از مقابل و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند وآنها در كنار ضريح آن حضرت مشغول زيارت و عرض ادب بودند; من هم آب خواستم و براي نماز شب و تهجد وضو ساختم.
عنايت حضرت به زائر برادر
آقاي شيخ عبد الله موسياني نقل مي كند: كه ما عازم مشهد مقدس بوديم در حالي كه در آنجا به جهت جمعيت زياد زوار, منزل به سختي پيدا مي شد. من با اطلاع از اين جهت به حرم حضرت معصومه عليها السلام مشرف شدم و خيلي خودماني گفتم: بي بي جان ما عازم زيارت برادر شماييم, خودتان عنايتي بفرماييد. ما عازم مشهد شديم,ديديم منزل بسيار كمياب است نزديك حرم از تاكسي پياده شديم, ناگهان ديدم جواني از داخل كوچه به طرف من آمد و به من گفت: منزل مي خواهيد؟ گفتم: بله, گفت دنبال من بيا با او رفتم مرا داخل خانه اش برد, اطاق بزرگ و خوبي را به ما داد, ما وقتي در آنجا مشغول جابجايي وسايل بوديم, خانم ايشان ما را براي نهار دعوت كرد, بعد از تشرف به حرم و زيارت و نماز, نهار را با آنها خورديم.
صبح روز بعد, خانم از ما سوال كرد: شما چند روز در اينجا هستيد؟ گفتم ده روز. گفت ما به تهران مي رويم, اين كليد خانه, هر وقت كه خواستيد برويد, كليدرا بدهيد به همسايه ما آقاي رضوي (يا رضواني). گفتم كرايه منزل چه مي شود؟ گفت ما صحبت آن را كرده ايم. ما خيال كرديم مقصود ايشان صحبت درباره كرايه است با آقايي كه بنا شد كليد را به او بدهيم. چند روزي گذشت كسي آمد در خانه و گفت: من رضوي (يا رضواني) هستم, شما هر وقت كه خواستيد به قم برويد, كليد را پشت آينه داخل اطاق بگذاريد و در منزل را ببنديد و برويد.
گفتيم: كرايه چه مي شود؟ گفت درباره كرايه با من صحبتي نكردند. ده روز ما تمام شد, خواستيم برگرديم, ديديم بليط ماشين را بايد چند روز پيش تهيه مي كرديم و الان تهيه بليط امكان ندارد, خيلي ناراحت بوديم كه من از صاحب ماشيني(كه در نزديك منزل ما, ماشين خودش را پارك مي كرد و در مسير ((تهران - مشهد)) مسافر جا به جا مي كرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت: من فردا حركت نمي كنم ولي فردا شما را به قم مي فرستم; فردا ما را تا گاراژ ماشين برد و رفت به مسوول دفتر گفت: اينها از ما هستند و مي خواهندبه قم بروند, او هم موافقت كرد و در بهترين جاي ماشين به ما تعداد صندلي مورد نيازمان را داد و ناباورانه ((حضرت معصومه)) وسيله برگشت مان را هم مانند ((منزل در مشهد))فراهم كرد.
شفاي طلبه جوان نخجواني
حضرت آيت الله مكارم شيرازي ((دام ظله)) مي فرمايد: بعد از فروپاشي شوروي سابق و آزاد شدن جمهوريهاي مسلمان نشين (و از آن جمله جمهوري نخجوان) مردم شيعه نخجوان تقاضا كردند, كه عده اي از جوانان خود را به حوزه عليمه قم بفرستند تا براي تبليغ در آن منطقه تربيت شوند.
مقدمات كار فراهم شد و استقبال عجيبي از اين امر به عمل آمد. از بين (سيصد نفر داوطلب) پنجاه نفري كه معدل بالايي داشتند و جامعترين آنها بودند براي اعزام به حوزه علميه قم انتخاب شدند. در اين ميان جواني - كه با داشتن معدل بالا, به سبب اشكالي كه در يكي از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود - با اصرار فراوان پدر ايشان, مسوول مربوطه ناچاراز قبول ايشان شد, ولي هنگام فيلمبرداري از مراسم بدرقه از اين كاروان علمي,مسوول فيلمبرداري دوربين را روي چشم معيوب اين جوان متمركز كرده و تصوير برجسته اي از آن را به نمايش گذاشت. جوان با ديدن اين منظره بسيار ناراحت و دل شكسته مي شود.
وقتي كاروان به قم رسيد و در مدرسه مربوطه ساكن شدند اين جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت مي شود, و در همان حال خوابش مي برد. در خـــــواب عوالمي را مشاهده كرده و بعد از بيداري مي بيند چشمش سالم و بي عيب است.
او بعد از شفا يافتن به مدرسه برمي گردد, دوستان او با مشاهده اين كرامت و امر معجزه آسا, دسته جمعي به حرم حضرت معصومه عليها السلام مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل مي شوند. وقتي اين خبر به نخجوان مي رسد آنها مصرانه خواهان اين مي شوند كه اين جوان بعد از شفا يافتن و سلامتي چشمش به آنجا برگردد كه باعث بيداري و هدايت ديگران و استحكام عقيده مسلمين گردد.
(كرامات نقل شده از شفاي طلبه جوان نخجواني آقاي شيخ عبد الله موسياني توسط واحد سمعي, بصري حرم ضبط صوتي, تصويري شده است.)
(ضبط صوتي, تصويري اين كرامت به نقل حضرت آيت الله مكارم ((دام ظله)) در واحد فرهنگي آستانه موجود است.)
منبع فيض الهي
مرحوم محدث قمي مي فرمايد از بعض اساتيد خود شنيدم كه:مرحوم ملاصدراي شيرازي به خاطر بعضي مشكلات از شيراز به قم مهاجرت فرمود و در قريه كهك اقامت نمود; آن حكيم فرزانه هرگاه مطالب علمي بر او مشكل مي شد به زيارت حضرت فاطمه معصومه ميآمد و با توسل به آن بزرگوار مشكلات علمي بر ايشان حل مي شد و از آن منبع فيض الهي مورد عنايت قرار گرفت[2].
شفاي مرد نصراني
مرحوم محدث نوري نقل فرمودند: كه در بغداد مردي نصراني به نام ((يعقوب)) مبتلا به مرض استسقاء بود كه از معالجه آن ناميد شده بودند و به طوري بدنش ضعيف شده بود كه توان راه رفتن نداشت. او مي گويد: مكرر از خدا مرگم را خواسته بودم تا آنكه در سال 1280 هـ.ق در عالم خواب سيد جليل القدر نوراني را ديدم كه كنار تختم ايستاده, و به من گفت: اگر شفا مي خواهي بايد به زيارت كاظمين بيايي. از خواب بيدار شدم و خوابم را به مادرم گفتم. مادرم كه مسيحي بود گفت: اين خواب شيطاني است. دو مرتبه خوابم برد. اين مرتبه زني را در خاب ديدم باچادر و روپوش كه به من گفت: برخيز كه صبح شد آيا پدرم با شما شرط نكرد كه او را زيارت كني و ترا شفا بخشد؟ گفتم پدر شما كيست؟ گفت: ((موسي بن جعفر)). گفتم شما كيستي؟ فرمود: من معصومه خواهر رضا هستم. از خواب بيدار شدم و متحير بودم كه به كجا بروم; به ذهنم آمد كه به خدمت ((سيد راضي بغدادي)) بروم. به بغدادي رفتم تا به در خانه او رسيدم, در زدم صدا آمد كيستي؟ گفتم: در را بازكن. همين كه سيدصدايم را شنيد به دخترش گفت: در را باز كن كه يك نفر نصراني است آمده مسلمان شود.
وقتي بر او وارد شدم گفتم: از كجا دانستيد كه من چنين قصدي دارم؟ فرمود: جدم در خواب مرا از قضيه خبر داد. او مرا به كاظمين نزد شيخ عبد الحسين تهراني برد; داستان خود را برايش گفتم, دستور داد مرا به حرم مطهر حضرت كاظم عليه السلام بردند و مرا دور ضريح طواف دادند عنايتي نشد; از حرم بيرون آمدم احساس تشنگي كردم; آب آشاميدم, حالم منقلب شد و روي زمين افتادم, گويا كوهي بر پشتم بود و از سنگيني آن راحت شدم. ورم بدنم از بين رفت و زردي صورتم به سرخي مبدل شد و ديگر اثري از آن مرض نديدم.خدمت شيخ بزرگوار رفتم وبه دست ايشان مسلمان شدم…[3]
شفاي مفلوج
حجه الاسلام والمسلمين آقاي شيخ محمود علي اراكي نقل كرد: كه من خودم مكرر ديدم شخصي را كه ((از پا عاجز و ناتوان بود كه پاهايش جمع نمي شد و قسمت پايين بدن را روي زمين مي كشيد و با تكيه به دو دست حركت مي كرد)) از حالش پرسيدم اهل يكي از شهرهاي قفقاز شوروي بود, گفت: رگهاي پايم خشكيده است و قادر به راه رفتن نيستم; رفتم مشهد از حضرت رضا شفا بگيرم نتيجه اي نگرفتم; آمده ام اينجا (قم) انشاء الله شفا بگيرم.
در يكي از شبهاي ماه رمضان بود, شنيديم نقال خانه حرم به صدا درآمد و گفتند: بي بي شخص فلجي را شفا داده است; ما كه بعدا” با درشكه با چند نفر از همراهان به اراك مي رفتيم در شش فرسخي اراك, همان شخص ناتوان را ديدم كه با پاهاي صحيح و سالم عازم كربلا است و معلوم شد كه آن روز او بوده كه شفاگرفته, او را به درشكه سواركرديم و تا اراك همراه ما بود[4].
شفاي پادرد و تقدير از عزاداري اهل بيت عليهم السلام
حضرت آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري نقل فرمودند: كه شخصي بود به نام آقا جمال, معروف به ((هژبر)), دچار پادرد سختي شده بود به طوري كه براي شركت در مجالس, بايستي كسي او را به دوش مي گرفت و كمك مي كرد, عصر تاسوعا آقاي هژبر به روضه اي كه در مدرسه فيضيه از طرف آيت الله حائري تشكيل شده بود, آمد. آقا سيد علي سيف (خدمتگزار مرحوم آيت الله حائري) كه نگاهش به او افتاد به او پرخاش كرد كه: سيد اين چه بساطي است كه ذرآورده اي, مزاحم مردم مي شوي, اگر واقعا"سيدي برو از بي بي شفا بگير. آقاي هژبر تحت تاثير قرار گرفت و در پايان مجلس به همراه خود گفت: مرا به حرم مطهر ببر, پس از زيارت و عرض ادب با دل شكسته حال توجه و توسلي پيدا كرد و سيد را خواب بود. در خواب ديد كسي به او مي گويد:بلند شو. گفت نمي توانم. گفته شد: ميتواني بلند شو و عمارتي را به او نشان داده وگفت:
اين بنا از حاج سيد حسين آقاست كه براي ما روضه خواني مي كند, اين نامه را هم به او بده. آقاي هژبر ناگهان خود را ايستاده ديد كه نامه اي در دست دارد و نامه را به صاحبش رساند و مي گفت: ترسيدم اگر نامه را نرسانم دردپا برگردد و كسي از مضمون نامه مطلع نشد حتي آيت الله حائري, ايشان فرمودند: كه از آن به بعد آقاي هژبر عوض شد گوئي از جهان ديگريست و غالبا” در حال سكوت و يا ذكر خدا بود[5].
نجات گمشده و عنايت به زائرين
خادم و كليد دار حرم و مكبر مرحوم آقاي روحاني (كه از علماي قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسكري عليه السلام بوده اند) مي گويد: شبي از شبهاي سرد زمستان در خواب حضرت معصومه عليها السلام را ديدم كه فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن كن. من از خواب بيدار شدم ولي توجهي نكردم. مرتبه دوم همان خواب تكرار شد و من بي توجهي كردم در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمي گويم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن كن! من هم از خواب بلند شده بدون آنكه علت آن را بدانم در نيمه شب بالاي مناره رفته و چراغ را روشن كردم و بر گشته خوابيدم. صبح بلند شدم و درهاي حرم را باز كردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بيرون آمدم با دوستانم كنار ديوار و زير آفتاب زمستاني نشسته, صحبت مي كرديم كه متوجه صحبت چند نفر زائر شدم كه به يكديگر مي گويند: معجزه و كرامت اين خانم را ديديد! اگر ديشب در اين هواي سرد و با اين برف زياد, چراغ مناره حرم اين خانم روشن نمي شد ما هرگز راه را نمي يافتيم و در بيابان هلاك مي شديم.
خادم مي گويد: من نزد خود متوجه كرامت و معجزه حضرت و نهايت محبت و لطف او به زائرينش شدم [6].
مبتلاي به جنون
آقاي مير سيد علي برقعي فرمودند: مردي اظهار مي داشت كه من در ايامي كه سفير ايران درعراق بودم, همسرم مبتلا به جنون شد به طوري كه كند به پاهايش زديم;روزي از سفارتخانه به منزل آمدم حال او را بسيار منقلب و آشفته ديدم, داخل اطاق مخصوص خود شدم و از همانجا متوسل شدم به مولا امير المومنين عليه السلام و عرض كردم يا علي چند سال است كه در خدمت شما هستم و غريب و تنهايم شفاي همسرم را از شما مي خواهم. همين طور در حال تحير بودم كه خدايا چه بكنم كه يك مرتبه خادمه منزل دويد و گفت آقا بياييد, گفتم همسرم فوت كرد؟ گفت: خير بهتر شد. من باعجله نزد عيالم رفتم, ديدم با حال طبيعي نشسته, عيالم به من گفت: اين چه وضع است, چرا به پاهاي من كند زديد؟! براي او توضيح دادم بعد گفتم چه شد كه شمايك مرتبه بهتر شديد؟ گفت: در همين ساعات خانم مجلله اي داخل اطاق شد گفتم شما كيستيد؟ فرمود من معصومه دختر موسي بن جعفر عليه السلام هستم. جدم اميرالمومنين علي عليه السلام امر فرمودند من شما را شفا بدهم و شما خوب شديد …[7]
ضعف چشم
حاج آقا مهدي صاحب مقبره اعلم السلطنه (بين صحن جديد و عتيق) نقل كرده: كه من چندي قبل به ضعف چشم مبتلا شدم, بعد از مراجعه به اطباء, اظهار داشتند كه چشم شما آب آورده بايد برسد تا آن را عمل كنيم.
او مي گويد: بعد از آن هر وقت كه به حرم مشرف مي شدم مختصري از گرد و غبار ضريح را به چشمانم مي كشيدم و اين عمل باعث شد كه ضعف چشم من بر طرف شود به طوري كه الان بدون عينك, قرآن ومفاتيح مي خوانم.
دختر لال
حجه الاسلام آقاي حاج آقا حسن امامي چنين نوشته اند كه: روز پنجشنبه دهم رجب 1385 هـ.ق دختري 13 ساله از اهالي ((آب روشن آستارا)) به اتفاق پدر و مادرش به قم آمدند در حالي كه دختر در اثر مرضي دچار عارضه لالي شده بود و قوه گويايي خود را از دست داده بود و با مراجعه به اطباء هم معالجه نشده بود, در حالي كه از دكترها مايوس بودند به كنار قبر مطهر فاطمه معصومه عليها السلام پناهنده شدند.
به مدت دو شب در كنار ضريح مبارك نشسته گاهي در حال گريه و گاهي با زبان بي زباني مشغول راز و نياز بود كه يك مرتبه همه چراغهاي حرم خاموش گرديد. در همان حال دختر مذكور مورد عنايت حضرت قرار گرفت و صيحه عجيبي كشيد كه خدام و زائرين شنيدند. جمعيت هجوم آوردند تا مقداري از لباس او را به عنوان تبرك بگيرند. خدام دختر را به كشيك خانه بردند تا جمعيت متفرق شدند. دختر گفت: در همان وقت خاموشي چراغهاي حرم, چنان روشنايي و نوري ديدم كه در تمام عمرم مثل آن را نديده بودم و حضرت را ديدم كه فرمود: خوب شدي و ديگر مي تواني سخن بگويي و آف بزني; من فرياد زدم, ديدم زبانم باز شده است.. [8]
مبتلا به سل
حاج آقا مهدي صاحب مقبره اعلم السلطنه مي گويد: مردي از دهات خلجستان قم دچار مرض سل مي شود. به پزشكان قم مراجعه مي كند ولي نتيجه اي نمي گيرد. به تهران مي رود و مشغول معالجه مي شود تا وقتي كه تمام داراييش راخرج مي كند امابه نتيجه اي نمي رسد, مايوس و تهيدسيت به وطن برمي گردد. در آنجا هم اهالي به او مي گويند: تو كه در اينجا چيزي نداري, مرضي هم كه به آن مبتلا هستي مرضي است مسري, ماندن تو باعث گرفتاري ساير اهالي مي شود, پس از اينجا برو.
به ناچار از وطن آواره و با دستي تهي و بدني رنجور وارد قم مي شود و در صحن جديد در ايوان يكي از مقبره هاي حرم مطهر در حالي كه دل از همه جا بريده و دل به عنايات فاطمه معصومه عليها السلام بسته بود خوابش مي برد, در اثر عنايات بي بي وقتي از خواب بيدار مي شود هيچگونه اثري از بيماري در خود نمي بيند.(همان مدرك, ص 51)
اداء دين و گشايش در زندگي
حاج آقا تقي كمالي, از خدام آستانه مقدسه مي گويد: در سال1302هـ.ش درآستانه مقدسه متحصن شده و پناهنده به آن بانوي معظمه بودم و در يكي از حجرات صحن نو منزل داشتم;روزگارم به تلخي و سختي سپري مي شد و كاملا” تحت فشار بي پولي و نداري قرار گرفته بودم; زندگاني را با قرض از كيسه اطراف حرم مي گذراندم تا اينكه يك روز بعد از اداي فريضه صبح خدمت بي بي مشرف شده و وضع خود را به عرض رساندم; در اين حال ديدم كيسه پولي روي دامن افتاد; مدتي صبر كردم به خيال اين كه شايد اين كيسه پول مال زوار محترم باشد تا به صاحبش رد نمايم, ديدم خبري نشد فهميدم كه مرحمتي خانم است به حجره خود برگشتم وقتي كيسه را بازكردم مبلغ 4 تومان در آن بود. ابتدا بدهي هايم را پرداختم وبه مدت چهارده ماه خرج مي كردم و تمام نمي شد تا آنكه روزي حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقاي حسين حرم پناهي تشريف آوردند و از وضع زندگي من جويا شدند من موضوع را اظهار نمودم در همان ايام به آن عطيه خاتمه داده شد[9].
شفاي يكي از خدام حرم
اين كرامت كه به حد تواتر رسيده از اين قرار است: كه يكي از خدام آن حضرت بنام ((ميرزا اسد الله)) به سبب ابتلاي به مرضي انگشتان پايش سياه شده بود;جراحان اتفاق نظر داشتند كه بايد پاي او بريده شود تا مرض به بالاتر از آن سرايت نكند, قرار شد كه فرداي آن روز پاي او را جراحي نمايند. ميرزا اسد الله گفت: حال كه چنين است امشب مرا ببريد حرم مطهر دختر موسي بن جعفر عليه السلام. او را به حرم بردند; شب هنگام خدام در حرم را بستند و او پاي ضريح از درد پا مي ناليد تا نزديك صبح, ناگهان خدام صداي ميرزا را شنيدند كه مي گويد: در حرم را باز كنيد حضرت مرا شفا داده, در را باز كردند ديدند او خوشحال و خندان است. او گفت:
درعالم خواب ديدم خانمي مجلله آمد به نزد من و گفت چه مي شود ترا؟ عرض كردم كه اين مرض مرا عاجز نموده و از خداي شفاي دردم يا مرگ را مي خواهم, آن مجلله گوشه مقنعه خود را بر روي پاي من كشيد و فرمود: شفا داديم ترا. عرض كردم شما كيستيد؟ فرمودند: مرا نمي شناسي؟! و حال آنكه نوكري مرا مي كني; من فاطمه دختر موسي بن جعفرم.
بعد از بيدار شدن, قدري پنبه در آنجا ديده بود آن را برداشته و به هر مريضي ذره اي از آن را مي دادند و به محل درد مي كشيد,شفا پيدا مي كرد. او مي گويد: آن پنبه در خانه ما بود تا آن وقتي كه سيلابي آمد و آن خانه را خراب كرد و آن پنبه از بين رفت و ديگر پيدا نشد.[10]
شفاي چشم دختر ده ساله
آقاي حيدري كاشاني (واعظ) نقل مي كند كه يكي از رفقاي روحاني ايشان در محضر آيت الله بهاءالديني ((ره)) نقل مي كرد: كه روزي ديديم بر روي مردمك چشم دختر ده ساله ما دانه كوچكي پيدا شده, وقتي به دكتر متخصص مراجعه كرديم; بعد از معاينه, ايشان اظهار نمودند كه بايد عمل شود ولي عمل خطر دارد.
دختر, وقتي اين را شنيد بنا كرد ناراحتي كردن و اينكه من عمل نمي خواهم و مي گفت: مرا به حرم حضرت معصومه عليها السلام ببريد. اين را گفت و با سرعت به طرف حرم دويد, ما هم به دنبال او آمديم تا رسيد به حرم, شروع كرد به گريه كردن و خطاب به بي بي گفت: ((يا حضرت معصومه من عمل نمي خواهم)) و چشم خود را به ضريح حضرت ميماليد و حال عجيبي داشت, ما هم از ديدن اين منظره منقلب شديم, بعد از اين حالت توسل, او را بغل كردم و دلداري دادم و به او گفتم: خوب خواهي شد, او را داخل صحن حرم مطهر بردم, ناگهان نگاهم به چشم او افتاد ديدم هيچ گونه اثري از آن دانه خطرناك وجود ندارد.
عطاي مخارج ميهماني
آقاي حيدري كاشاني مي فرمايد:روزي كه ما در منزل چيزي براي پذيرايي نداشتيم عده اي از كساني كه در شهرستان محل تبعيد ما (بيرجند) با ما آشنا بودند, به منزل ما آمدند, من متحير بودم كه چكنم؟ آمدم حرم و همان داخل صحن عرض كردم: ((بي بي جان)) خودتان وضع ما را مي دانيد, اين را كه گفتم در وسط حرم در حال حركت بودم كه صداي خانمي را - كه مرا صدا مي كرد - شنيدم, ايستادم, او مبلغي پول به من داد و گفت اين مال شماست. من به حركت خود ادامه دادم; مجددا” آن خانم مرا صدا زد و مبلغ ديگري پول به من داد و گفت: اين هم مال شماست. اينجا بود كه رو كردم به گنبد حضرت و عرض كردم: بي بي جان, بسيار متشكرم. برگشتم به خانه و با آن مبلغ وسايل پذيرايي لازم را فراهم نمودم. خانم ما (كه از بي پولي ما مطلع بود) گفت: پول را از كجا تهيه كردي؟ گفتم: فاطمه معصومه عليها السلام عنايت فرمود.
حضرت رضا عليه السلام مريض را به حرم خواهر مي فرستد
آقاي حيدري كاشاني مي گويد: بعد از يك دهه سخنراني در مسجد گوهرشاد, خانمي پيش من آمد و گفت: پسر جوان مريضي داشتم كه شبي حضرت رضا عليه السلام را در خواب ديدم, حضرت فرمود: يكي از دو مريضي جوانت را شفا دادم, مريضي دوم (او را خواهرم در قم شفا خواهد داد) به نزد خواهرم در قم برو. حال كه شما عازم قم هستيد اين شصت تومان را داخل ضريح حضرت بينداز; من چند روز ديگر به قم خواهم آمد. من به او گفتم: شما موقع آمدنتان به مشهد به قم نرفتيد؟ گفت: نه. گفتم: اين فرمايش حضرت گلايه اي بوده از شما كه چرا در طول راه مسافرت به مشهد به زيارت خواهر ايشان نرفته ايد؟
(كرامات نقل شده از آقاي حيدري كاشاني ضبط صوتي و تصويري و در واحد سمعي, بصري آستانه مقدسه موجود است.)
نزول رحمت الهي
بار ديگر شبانگاهان دست فياض الهي از آستين كريمه اهل بيت به درآمد و چراغي به روشني خورشيد ولايت فراروي عاشقان دلسوخته بر افروخت. سخن از گفـته هاي دور نمي باشد بلكه حقيقي است محقق در جمعه شب 23/2/73 آري بار ديگر در آن شب شاهد گشوده شدن خزائن غيب گشتيم و نزول رحمت الهي: آن كه مورد عنايت قرار گرفت مسافري بود از راه دور, دختري چهارده ساله از اهالي ((شوط)) ماكو, از شهرهاي آذربايجان كه خود با ما چنين سخن مي گويد: رقيه امان الله پور هستم از اهالي ((شوط)) ماكو, چه ار ماه پيش بر اثر يك نوع سرماخوردگي از هر دو پا فلج شدم; خانواده ام مرا به بيمارستانهاي مختلف در شهرهاي ماكو, خوي و تبريز بردند, ولي همه پزشكان پس از عكسبرداري و انجام آزمايش مكرر, از درمانم عاجز شدند و من ديگر نمي توانستم پاهايم را حركت دهم تا اين كه چهارشنبه شب (21/2/73) در عالم رويا ديدم كه خانمي سفيد پوش سوار بر اسبي سفيد به طرف من آمدند و فرمودند:
((چرا از همان ابتداي بيماري پيش من نيامدي تا شفايت دهم؟)) با اضطراب از خواب پريدم و جريان خواب را با عمو و عمه ام در ميان گذاشتم و آنها نيز بلافاصله مقدمات سفر به قم را فراهم آوردند. لذا روز جمعه (23/2/73)ساعت 30/7 دقيقه بعد از ظهر به حرم مطهر مشرف شديم. پس از نماز, مشغول خواندن زيارتنامه شدم كه ناگهان صداي همان خانمي كه در خواب ديده بودم به گوشم رسيد كه فرمود: ((بلند شو, راه برو, كه شفايت دادم)).
من ابتدا توجهي نكردم و باز مجددا” همان صدا با همان الفاظ تكرار شد; اين بار به خود حزكتي دادم و مشاهده كردم كه قادر به حركت مي باشم و مورد لطف آن بي بي دو عالم قرار گرفته ام.
(اين كرامت از زبان فرد شفا يافته با صدا و تصوير توسط سمعي و بصري آستانه مقدسه ضبط شده است.)
نسيم رحمت
خواهر پروين محمدي اهل باختران در سال سوم دبيرستان مبتلا به تشنج اعصاب شدند و پس از بي اثر بودن معالجات مكرر و نااميدي از همه جا همراه خانواده عازم مشهد مقدس مي شوند به اميد شفا از امام رضا (عليه السلام).
اكنون مادر ايشان اين كرامت را اينگونه بيان مي فرمايند: وقتي به قم رسيديم با خود گفتم خوبست اول به زيارت خواهر امام رضا(ع)برويم اگر جواب نداد به مشهد مي رويم; ساعت 2 بعد از نيمه شب بود كه به قم رسيديم; ساعت 9 صبح به حرم مشرف شديم و دختر را كه به سختي خوابش مي برد و در اثر تشنج اعصاب دچار مشكلاتي مي شد با حال توجه و توسل به حضرت معصومه(س), به نزديك ضريح بردم و براحتي خوابيد.
پس از مدتي كه نماز ظهر و عصر گذشت بوي عطر عجيبي حرم را گرفت و ديدم دست راست دخترم سه مرتبه به صورتش كشيده شد و رنگ او برافروخته شد و گوشه چادر او را كه به ضريح بسته بودم باز شد; در همين حال دخترم به راحتي از خواب بيدار شد و گفت مادر كجاييم؟
گفتم: حرم حضرت معصومه(س). گفت: مادر گرسنه ام!! من كه ماهها بودحسرت شنيدن اين كلمه را از او داشتم, گفتم: برويم بيرون حرم; با هم داخل صحن حرم شديم از او پرسيدم: احساس ناراحتي نمي كني؟ گفت: نه, الحمد الله خوب هستم. و من احساس كردم كه حالت او طبيعي شده است و از حضرت معصومه تشكر مي نماييم.
(اين كرامت روز پنجشنبه 73/4/2 هـ.ش واقع شده كه ضبط صوتي, تصويري گفتگوي ياد شده در واحد سمعي, بصري آستانه موجود است.)
شربتي شفابخش
روز چهاردهم شعبان برابر با 26 ديماه 1373هـ.ش و در آستانه عيد بزرگ نيمه شعبان بارگاه ملكوتي كريمه اهل بيت عليهم السلام پذيراي ميهماني است كه از راه دور آمده, او همسايه برادر است كه به دعوت خواهر او به اميد شفا به اين بارگاه رو آورده است, او امير محمد كوهي ساكن مشهد و كارمند سابق اداره امور اقتصادي و دارايي آن شهر است كه داستان خود را چنين بيان مي كند:
سه سال بود كه به بيماري فلج مبتلا بودم و قادر به حركت نبودم و با ويلچر حركت مي كردم; پيش اطباء متخصص مشهد و تهران رفتم و مراحل مختلف درمان را (از عكس و آزمايش و سي تي اسكن و غيره) گذراندم و بارها در بيمارستان بستري شدم و در مجالس دعا و توسل در حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام به قصد شفا شركت كردم ولي عنايتي نشد در همين اواخر به خاطر ناراحتي زياد ((خود و خانواده ام)) به حرم مشرف شدم و با سوز دل عرض كردم: آقا! شما غير مسلمانان را محروم نمي كنيد پس چرا به من شيعه توجه نمي فرماييد؟! آقا يا جوابم را بده يا مي روم قم و به خواهرتان شكايت مي كنم و او را واسطه قرار مي دهم; آنگاه خطاب به حضرت معصومه عليها السلام عرض كردم: من كه همسايه برادر شما هستم و فردي عائله مندم و در عمر خود خيانتي نكردم و در حد توان درستكار بودم چرا ايشان مرا شفا نمي دهند؟
بعد از اين توسل و عرض گلايه در عالم خواب خانمي را ديدم به من فرمود: شما بايد به قم بيايي تا شفايت دهم. عرض كردم شما كه به خانه ما آمدي و ميهمان ما هستي همينجا شفايم بده; من پولي ندارم كه به قم بيايم. فرمود: شما بايد به قم بيايي.
من خوابم را به عيال و فرزندانم نقل كردم, پس از مدتي پسرم به من گفت:پدر! ما كه همه دارايي خود را در راه معالجه شما خرج كرديم,من مبلغي - را از فروختن چند جعبه نوشابه اي كه در خانه داشتيم - تهيه نمودم; اين را خرج سفر كنيد و به قم برويد, اميدوارم كه شفا پيدا كنيد.
من راهي قم شدم, پس از رسيدن به قم وضو گرفتم و وارد حرم شدم; از دو نفر تقاضا كردم زير بغلهاي مرا گرفته و كنار ضريح ببرند; مرا كنار ضريح بردند(خسته بودم و ناتوان) بعد از زيارت و التجاء بسيار همان كنار ضريح پتوي خود را به سر كشيده, خوابم برد.
در عالم خواب خانمي را ديدم با چادر مشكي و روبندي سبز رنگ به من فرمود: پسرم خوش آمدي, اكنون شفا يافتي برخيز, تو هيچ بيماري نداري. عرض كردم: من بيمار و زمين گيرم. ايشان پياله گلي پر از چاي را به دست من داد و فرمود: بخور.
من چاي را خوردم; ناگهان از خواب بيدار شدم ديدم مي توانم روي پا بايستم, از جا برخاستم و خود را به ضريح مقدس رساندم و بالاخره در اين روز, عيدي خود را از ((بي بي)) گرفتم.
(اين كرامت ضبط صوتي و تصويري شده و در سمعي, بصري آستانه موجود است.)
پي نوشتها:
[1] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 102، ص 132.
[2] . [1] . (فوائد الرضويه, ص 379, با تصرف)
[3] . (دارالسلام, ج 2, ص 169)
[4] . سيدمهدي صحفي، زندگاني حضرت معصومه، ص 47.
[5] . همان، ص 45.
[6] . محمدصادق انصاري، وديعه آل محمد، ص 14.
[7] . قوام اسلامي جاسبي، بشارة المومنين، ص 43.
[8] . همان, ص 49.
[9] . بشارت المؤمنين، ص 52.
[10] . انوار المشعشعين، محمدعلي قمي، ص 216..
[13] . قم شناسي و گردشگري، ص 292.
[14] . علامه اميني، الغدير، ج 1، ص 196.
[15] . ريا حين الشريع، ج 5، ص 35.
[16] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 6، ص 228.
آفتاب عصمت(ولادت فاطمه معصومه علیهاالسلام)
دانم این را که بهشت است و ندانم لیکن قبر معصومه علیهاالسلام بُوَد یا حرم فاطمه علیهاالسلام است
صدای شادی افلاکیان از کوچه پس کوچه های مدینه به گوش می رسد. از خانه ساده و با صفای امام کاظم علیه السلام ، نوری به آسمان برخاسته است. ستاره ها نورانی تر شده اند و ماه، همچون خورشید می درخشد. صدای گریه ای سکوت آسمان ها را شکسته، انتظار عاشقانه پدری را به پایان رسانده، و لب های پر از نور پیشوای هفتم را به لبخند زینت داده و بر اماممان، حضرت رضا علیه السلام همدمی بخشیده، تا زینبی دیگر برای حسینی دیگر باشد. آری، مدینه از شمیم فاطمه معصومه علیهاالسلام معطر شده است.
چشمه کوثر و فرزندان امام کاظم علیهاالسلام
فراوانی فرزندان نسل رسالت و ولایت، از موضوعات انکار ناشدنی است. حقیقت این است که کوثر، همان کوثری که خداوند سوره ای را به نامش نازل کرده، کلید حل مشکل است. اعجاز سوره کوثر در حسن و حسین، فرزندان بی واسطه علی علیه السلام منحصر نبود؛ بلکه این معجزه جاوید در نسل های بعدی نیز جریان یافت. کوثری جوشان در نسل تمام ائمه به ودیعه گذاشته شد تا نسل نبوت و امامت هماره جاری باشد. یکی از امامان معصوم که به فراوانی اولاد مشهور است، امام موسی کاظم علیه السلام است. درباره تعداد فرزندان امام هفتم در بین تاریخ نویسان اختلاف است، ولی همگی دست کم سی فرزند را برای ایشان ذکر کرده اند. یکی از دختران با فضیلت آن امام همام، حضرت معصومه علیهاالسلام است که تاریخ نگاران نام ایشان را فاطمه ذکر کرده اند.
پایان انتظار
با توجه به اینکه امام صادق علیه السلام پیش از ولادت امام کاظم علیه السلام از ولادت حضرت معصومه علیهاالسلام خبر داده بود، خاندان ولایت بیش از 45 سال، در انتظار به دنیا آمدن این بانوی والا مقام بودند. آنچه این انتظار را عمیق تر می کند این است که مادر حضرت رضا علیه السلام و حضرت معصومه علیهاالسلام ، حضرت نجمه بود که در طول زندگی، دو فرزند بیشتر به دنیا نیاورد. امام رضا علیه السلام 25 سال پیش از حضرت معصومه علیهاالسلام چشم به جهان گشوده بود، بنابراین حضرت نجمه و امام رضا علیه السلام در طول این مدت در انتظار آن بانوی گرامی به سر می بردند.
زمان تولد
در سال، ماه و روز تولد فاطمه معصومه علیهاالسلام اختلافات عمده ای وجود دارد که اصلی ترین عامل آن، خفقان حاکم بر ضد شیعیان و تقیه آنها بود. همچنین، منعکس نشدن تاریخ تولد و وفات بانوان اهل بیت عمومیت دارد، به طوری که تاریخ شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام ، مدفن حضرت زینب علیهاالسلام ، تولد و وفات ام کلثوم علیهاالسلام ، مادران همه امامان از امام زین العابدین علیه السلام تا امام عصر علیه السلام و دختران امامان از امام حسن علیه السلام تا امام عسکری علیه السلام کاملاً ناشناخته مانده است. با این حال، در میان محققان درباره تولد حضرت معصومه علیهاالسلام دو نظر وجود دارد: گروهی معتقدند تولد وی در سال 183 اتفاق افتاد، و گروهی به 173 اعتقاد دارند. نظر دوم طرفداران بیشتری داشته و از ابهام کمتری برخوردار است.
شرافت خانوادگی
یکی از بزرگ ترین فضیلت های حضرت معصومه علیهاالسلام ، انتساب ایشان به خانه وحی و امامت است. در زیارت نامه آن حضرت آمده است که او دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، دختر ولی اللّه ، خواهر ولی اللّه و عمّه ولی اللّه است. این امر خود سرچشمه دیگر فضیلت ها و کمالات معنوی آن بزرگوار به شمار می آید. همچنین زندگی در کنار امامان معصوم و بهره بردن از تعالیم آن رهبران سعادت، عامل اساسی تکامل روح و والایی علمی و عملی آن حضرت بوده است.
پاکیزه نسب
تأثیر شخصیت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان، امری بدیهی است. این ویژگی در وجود فاطمه معصومه علیهاالسلام نیز بروز یافت. او از پدر و مادر فضیلت هایی به ارث برد که تنها برادرش، علی بن موسی الرضا علیه السلام آنها را به صورت کامل در خود جمع کرده بود. به نظر می رسد بتوان سرّ برتری شخصیت والای فاطمه معصومه علیهاالسلام بر دیگر فرزندان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را در همین نکته یافت که فاطمه معصومه علیهاالسلام مانند برادرش از هر دو طرف، پاکیزه ترین ویژگی ها را به ارث برد. پدرش، موسی بن جعفر علیه السلام ، ملقب به کاظم، صابر و امین است؛ همان کسی که مظهر علم و فضیلت، زهد و تقوا و صاحب کمالات معنوی شگفت انگیزی بود. مادرش هم، نجمه، بانویی با فضیلت بود. در مقام والای او همین بس که مادر دو گوهر والا مقام، امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه علیهاالسلام می باشد.
مادر حضرت معصومه علیهاالسلام
حضرت معصومه علیهاالسلام و امام رضا علیه السلام ، هر دو از یک مادر به نام نجمه (ستاره) به دنیا آمده اند. در کتاب های تاریخی برای مادر حضرت ده ها نام و لقب ذکر شده است که عبارت است از: نجمه، تُکْتَم، طاهره، ام البنین، سمانه، خیزران و… . مادر فاطمه معصومه علیهاالسلام در روزگار خود بهترین زنان بود، از همین روی و بر اساس رؤیای صادقه ای که حمیده، مادر امام کاظم علیه السلام دیده بود، نجمه را به عقد امام کاظم علیه السلام درآورد. حمیده خود بارها به امام کاظم علیه السلام درباره نجمه سفارش می کرد و می گفت: «پسرم! نجمه بانویی است که هرگز بهتر از او ندیده ام». این چنین شخصیتی، این قابلیت را داشت که بذر آسمانی هشتمین پیشوای شیعیان را در جان پاکش پرورش دهد.
دختر جسمی و روحی امامان
در زیارت نامه ای که از حضرت رضا علیه السلام در شأن حضرت معصومه علیهاالسلام نقل شده، از آن حضرت به نام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، دختر حضرت فاطمه علیهاالسلام و خدیجه کبری علیهاالسلام ، دختر امیرمؤمنان علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ، دختر ولی خدا(امام کاظم علیه السلام )، خواهر ولی خدا (حضرت رضا علیه السلام )، عمه ولی خدا (امام جواد علیه السلام ) یاد شده است. این سخنان، افزون بر این که از شرافت خانوادگی آن بانو خبر می دهد، بیانگر آن است که حضرت معصومه علیهاالسلام ، از نظر معنوی و مقامات عالی ملکوتی، به راستی فرزند روح و جسم پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیهاالسلام و خدیجه کبری علیهاالسلام و امیرمؤمنان و دیگر امامان معصوم علیهم السلام است.
عصری که او شکفت
دورانی که به شکفتن فاطمه معصومه علیهاالسلام انجامید، هم زمان با امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام بود که در سال 148 به امامت رسید و 35 سال به امامت پرداخت. خلفای بنی عباس در این دوران آن چنان عرصه را بر امام و شیعیان تنگ کردند که راویان به هنگام روایت نمی توانستند به صراحت از نام حضرت یاد کنند و ناگزیر کنیه های حضرت مانند ابی ابراهیم و ابی الحسن و القاب وی مانند عبد صالح، عالم و… را به کار می بردند. هارون، آن گاه که به حکومت رسید، حضرت را زندانی کرد و گاهی ایشان را آزاد می کرد و دوباره زندانی می ساخت. این وضع تا چهارده سال ادامه یافت. در چنین زمانی، زمان تولد حضرت معصومه علیهاالسلام فرا رسید.
محیط تربیتی
حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضیلت های اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی، پاک دامنی و یاد خدا، از صفات تبار پیامبر صلی الله علیه و آله بود و حضرت معصومه علیهاالسلام ، دختر بزرگوار هفتمین پیشوا، صاحب تمامی این فضیلت ها گردید.
حضرت معصومه علیهاالسلام و مبارزه با بنی عباس
امام رضا علیه السلام خواهران فراوانی داشت، ولی در میان همه آنها، حضرت معصومه علیهاالسلام با ابعادی متفاوت، سفری را در پیش می گیرد که همان ویژگی سفر حضرت زینب علیهاالسلام را دربردارد. در آن مرحله از تاریخ، حضرت معصومه علیهاالسلام همان رسالتی را به عهده داشت که حضرت زینب علیهاالسلام بعد از ماجرای خونین کربلا عهده دار آن شده بود؛ زیرا در آن روزگار، ظلم و خفقان دستگاه بنی عباس در همه جا سایه افکنده بود و حضرت معصومه علیهاالسلام و برادرش احمدبن موسی علیه السلام و چند تن دیگر، تنها شخصیت هایی بودند که از توطئه بنی عباس آگاهی داشتند و عواقب آن را پیش بینی می کردند. بدین جهت، حضرت معصومه علیهاالسلام برای افشای چینین خیانتی عازم شهرهای ایران شد و به افشاگری بر ضد آنان پرداخت.
اسامی و القاب حضرت معصومه علیهاالسلام
فاطمه، معصومه
دختر بزرگوار امام موسی بن جعفر علیه السلام ، همنام حضرت زهراست و فاطمه نامیده شده است. حضرت معصومه علیهاالسلام نیز چون فاطمه زهرا علیهاالسلام دارای مقام شفاعت است و احتمالاً نامیده شدن وی به فاطمه، بی ارتباط با این مقام نیست. به واسطه این بانوی گرامی، بسیاری از شیعیان داخل بهشت می شوند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «آگاه باشید بهشت هشت در دارد که سه تا از آن ها به سوی قم باز می شود. در آنجا بانویی دفن خواهد شد که از فرزندان من، و نامش فاطمه دختر موسی علیه السلام است. به شفاعت او همه شیعیان داخل بهشت می شوند».
حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ، هموراه غرق در عبادت بود. ایشان از آلودگی به گناهان و زشتی ها پیراسته بود، عصمت مادرش زهرا علیهاالسلام در او تجلی یافته بود. براساس پاره ای از روایات، لقب معصومه از سوی امام رضا علیه السلام به این بانو داده شد.
کریمه اهل بیت
از حضرت معصومه علیهاالسلام در زبان دانشمندان و فقهای شیعه، به کریمه اهل بیت یاد می شود. از میان بانوان اهل بیت، این نام زیبا تنها به فاطمه معصومه علیهاالسلام اختصاص یافته است. براساس رؤیای صادق و صحیح نسب شناس گران قدر مرحوم آیت اللّه مرعشی که با دعا و راز و نیاز، تلاش پیگیری را برای یافتن قبر پاک حضرت زهرا علیهاالسلام آغاز کرده بود، امام صادق علیه السلام به ایشان فرمود: «علیک بکریمة اهل البیت؛ بر تو باد به کریمه اهل بیت».
لقب های حضرت معصومه علیهاالسلام
برای حضرت معصومه علیهاالسلام سه زیارت نامه ذکر شد که فقط یکی از آنها مشهور است. اسامی و لقب هایی که برای حضرت معصومه علیهاالسلام در دو زیارتنامه غیر مشهور آمده، این چنین است: طاهره (پاکیزه)، حمیده(ستوده)، بِرّه (نیکوکار) رشیده (رشدیافته)، تقیه (پرهیزکار)، رضیه (خشنود از خدا)، مرضیه (مورد رضایت خدا)، سیده صدیقه (بانوی بسیار راستگو) و سیده رضیه مرضیه (بانوی خشنود از خدا و مورد رضای او).
ویژگی های حضرت معصومه علیهاالسلام
شفاعت گسترده
بالاترین جایگاه شفاعت، از آنِ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است که در قرآن کریم از آن به مقام محمود تعبیر شده است. در این میان، دو تن از بانوان خاندان رسالت هم شفاعت گسترده ای دارند؛ حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام و حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام . در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا علیهاالسلام همین بس که شفاعت، مهریه آن حضرت است. به هنگام ازدواج، پیک وحی طاقه ابریشمی از سوی پروردگار آورد که در آن جمله «خداوند مهریه فاطمه زهرا علیهاالسلام را شفاعت گنهکاران از امت محمد صلی الله علیه و آله قرار داد»، با کلک تقدیر نقش بسته بود. پس از حضرت زهرا علیهاالسلام از نظر گستردگی شفاعت، هیچ بانویی به حضرت معصومه علیهاالسلام نمی رسد.
عصمت
مقام عصمت در چهارده معصوم علیهم السلام منحصر نیست، بلکه همه پیامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند. علت شهرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، حضرت فاطمه علیهاالسلام و امامان علیهم السلام ، به چهارده معصوم آن است که آنها افزون بر مصونیت از گناهان صغیره و کبیره، از ترک اولی نیز که با عصمت منافات ندارد، پاک بودند. البته هیچ کس در مورد افرادی چون حضرت ابوالفضل علیه السلام ، حضرت علی اکبر علیه السلام ، حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت معصومه علیهاالسلام ادعا نکرده که آنها معصوم نبوده اند.
شواهد عصمت فاطمه معصومه علیهاالسلام
براساس روایتی که از امام رضا علیه السلام نقل شده، امام خواهر خود را معصومه خطاب کرده است و می دانیم امام هرگز در مورد شخصی مبالغه نمی کند. بنابراین این تعبیر بر عصمت آن حضرت دلالت دارد. شفاعت گسترده ای که همه شیعیان اهل بیت را در بر می گیرد؛ قداست شهر قم به احترام آن حضرت؛ صدور زیارت نامه آن حضرت از سوی معصوم؛ پیش گویی امام صادق علیه السلام از تشریف فرمایی آن حضرت به قم؛ و تشییع این بانو به دست امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام ، از دیگر شواهد عصمت و عظمت آن بانوی والا مقام به شمار می آید.
مقام علمی حضرت معصومه علیهاالسلام
حضرت معصومه علیهاالسلام ، در خاندانی رشد یافت که سرچشمه علم و تقوا و فضیلت های اخلاقی بودند. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی امام رضا علیه السلام عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و در اثر توجهات فراوان آن حضرت، هر یک از فرزندان امام کاظم علیه السلام به مقام والایی رسیدند. در میان فرزندان پیشوای هفتم، بعد از امام رضا علیه السلام ، حضرت معصومه علیهاالسلام از نظر علمی و اخلاقی والا مقام ترین آنان است. این حقیقت، از اسامی، لقب ها و توصیف هایی که پیشوایان معصوم از وی نموده اند، آشکار می شود. با توجه به این حقیقت که میان تهذیب نفس و طی مدارج اخلاقی و عرفانی و رسیدن علوم اصیل الهی و حکمت ارتباط جدانشدنی وجود دارد، می توان به رتبه و مقام علمی وصف ناشدنی حضرت معصومه علیهاالسلام پی برد و به این نکته رسید که ایشان نیز چون حضرت زینب علیهاالسلام عالمه غیر معلمه بوده است.
محدّثه
نقل سخنان معصومان علیهم السلام ، بیشترین خدمت را به حفظ روش شیوه زندگی و رفتار آنان انجام می دهد. بر همین اساس در کلام معصومان برای آنان که با نقل سخنان شان، گفتارشان را جاودانه می سازند، ارزش والایی می یابیم. تشویق به حفظ و ترویج حدیث و سخن معصومان، از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شروع شد. اهل بیت علیهم السلام مسلمانان را به فراگیری و نشر احادیث ترغیب می کردند تا افکار و اندیشه های آنان در گستره وسیع تری پخش گردد. در میان اصحاب حدیث، به تعدادی از بانوان با فضیلت بر می خوریم که حضرت معصومه علیهاالسلام یکی از آنان است که احادیثی را با سلسله اسنادش از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام روایت کرده است.
احادیث حضرت معصومه علیهاالسلام
حدیث غدیر: حضرت معصومه علیهاالسلام با چند واسطه از حضرت زهرا علیهاالسلام نقل کرده که فرمود: «آیا فراموش کردید فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله را در روز غدیر خم که فرمود: من مولای هر که باشم، علی نیز مولای اوست».
حدیث منزلت: فاطمه معصومه علیهاالسلام نقل کرده که پیامبر به علی علیه السلام فرمود: «تو برای من همانند هارون برای موسی هستی».
مقام شهادت برای دوستان آل محمد علیهم السلام : حضرت معصومه علیهاالسلام به نقل از فاطمه زهرا علیهاالسلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بدانید آنکه با محبت آل محمد بمیرد، شهید از دنیا رفته است».
عبادت کریمه اهل بیت علیهاالسلام
هدف از آفرینش آدمی، چیزی جز عبادت و بندگی خداوند متعال نیست. آنان که به این هدف پی بردند، در راه رسیدن به عالی ترین مرتبه آن سر از پا نمی شناسند و بهترین ساعات زندگی خود را زمان عبادت و راز و نیاز با خدا می دانند. یکی از عالی ترین نمونه های عبادت و بندگی خدا از خاندان ولایت و امامت، کریمه اهل بیت، فاطمه معصومه علیهاالسلام است؛ او که عبادت و شب زنده داریِ هفده روزه اش در واپسین روزهای زندگی، گوشه ای از عمری بندگی و فروتنی در برابر ذات پاک الهی است.
حضرت معصومه علیهاالسلام ؛ تجلّی حضرت زهرا علیهاالسلام
حضرت معصومه علیهاالسلام ، هم نام فاطمه علیهاالسلام بود. نام گذاری حضرت معصومه علیهاالسلام به این نام، نشان می دهد که او از هر گونه انحراف و بدی دور است. او و شیعیانش وارد آتش دوزخ نمی شوند و آن حضرت از نظر کمالات استثنایی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فراوان در شأن حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش قربانش گردد»؛ امام کاظم علیه السلام نیز زمانی که حضرت معصومه علیهاالسلام خردسال بود، سه بار فرمود: «پدرش به قربانش گردد». یکی دیگر از شباهت های حضرت معصومه علیهاالسلام به حضرت زهرا علیهاالسلام این است که حضرت زهرا علیهاالسلام برای اثبات ولایت حضرت علی علیه السلام ، آن چنان دفاع کرد که جان خود را فدا نمود و در جوانی به شهادت رسید؛ حضرت معصومه علیهاالسلام نیز برای حمایت از ولایت برادرش امام رضا علیه السلام ، از مدینه به سمت خراسان حرکت کرد و در نیمه راه، در قم به شهادت رسید.
راز بخش ابتدایی زیارت نامه
در زیارت نامه حضرت معصومه علیهاالسلام پس از درود و سلام به پیامبران اولواالعزم، به هنگام عرض ادب به پیشگاه پیامبر صلی الله علیه و آله ، آن حضرت و خانواده اش را هم مورد خطاب قرار می دهیم. در چندین حدیث از صادق آل محمد صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود: «خداوند حرمی دارد و آن مکه است؛ رسول خدا حرمی دارد و آن مدینه است؛ امیرمؤمنان حرمی دارد و آن کوفه است؛ ما خاندان نیز حرمی داریم و آن قم است». بنابراین، حرم حضرت معصومه علیهاالسلام ، حرم امیرمؤمنان علیه السلام است، حرم فاطمه علیهاالسلام و حرم دیگر معصومان علیهم السلام است و زائر عارف به حق حضرت معصومه علیهاالسلام ، وقتی در حرم آن حضرت است، در حرم علی علیه السلام است، در کنار قبر مخفی زهرا علیهاالسلام است، در کنار ائمه بقیع علیه السلام است و… .
اصول شیعه در زیارت نامه فاطمه معصومه علیهاالسلام
در زیارت نامه کریمه اهل بیت علیهاالسلام یک دوره معارف شیعه به طور فشرده بیان شده است؛ مانند: اعتقاد به رسالت پیامبران، اعتقاد به ولایت امامان، اعتقاد به رستاخیز، دعا برای ورود به بهشت و محشور شدن در شمار اهل بیت، دعا برای ورود به حوض کوثر، دعا برای سرور اهل بیت، دعا برای استوار ماندن بر عقاید حق و راه ولایت، طلب رضوان خدا در سرای جاویدان آخرت و اظهار عقیده بر مقام والای حضرت معصومه علیهاالسلام در نزد خداوند متعال.
قم و حضرت معصومه علیهاالسلام
قم و حضرت معصومه علیهاالسلام پیوندی جدا نشدنی دارند. شرافت قم از حضرت معصومه علیهاالسلام است و وجود حضرت معصومه علیهاالسلام ، به دلیل شرافت این سرزمین می باشد. تقدیر الهی بود که سبب شد حضرت معصومه علیهاالسلام به قم بیاید و در این سرزمین از دنیا برود و برای همیشه، پناهگاه نیازمندان و دوستان اهل بیت علیهم السلام گردد.
سفارش مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری در ضمن بیاناتی می فرماید: «ما باید از این حضرت (حضرت معصومه علیهاالسلام ) بیشتر استفاده کنیم. به هر صورت ایشان امامزاده بلافصل است؛ دختر امام، خواهر امام، عمه امام است، خیلی عظمت دارد… . بنابراین باید خیلی مغتنم بشماریم، به خصوص مردم قم… . همه مسلمانان و پیروان اهل بیت عصمت به خصوص مردم قم، و بالاخص طلاب و علما باید زیارت او را مغتنم بدانند و از آن حضرت استمداد بنمایند».
سفارش آیت اللّه فاضل لنکرانی
حضرت آیت اللّه فاضل لنکرانی می فرماید: «لازم است مردم شریف ما از زیارت این بانوی بزرگ (حضرت معصومه علیهاالسلام ) غفلت نورزند. حتی آنان که در مناطق دوردست کشور زندگی می کنند، مقید باشند هم چنان که به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام مشرف می شوند، حداقل سالی یک بار به قصد زیارت کریمه اهل بیت علیهاالسلام نیز عزم سفر کنند. حضرت معصومه علیهاالسلام همانند برادر بزرگوارش میهمان ما ایرانیان است… . لذا زیارت ایشان عنوان میهمان نوازی نیز دارد. مردم عزیز ایران که به میهمان نوازی مشهورند، شایسته است تا آنجا که در توان دارند، در زیارت این کریمه اهتمام ورزند».
فرشته نور
ای دختر زهد و پارسایی آیینه مهر کبریایی
ای مام عفاف را تو فرزند سرچشمه عصمت خداوند
ای خواهر شمس آرزوها خورشید زلال آبروها
ای در حرم عفاف مستور معصوم ترین فرشته نور
ایمان، گل باغ باور تو شرمنده حیا، برابر تو
فرزند فروغ و آفتابی از نسل بهار و ماهتابی
آیینه بوتراب هستی بانوی سپید آب هستی
«صائم» به حریم حرمت نور سر کرد سرود عصمت نور
سیدعلی اصغر صائم کاشانی
در محضر امام صادق علیه السلام
حضرت امام جعفر صادق(ع) پيشواي ششم مسلمانان، در اين روز به دست خليفه ي عباسي، منصور دوانيقي مسموم و در مدينه به شهادت رسيد. امام صادق(ع) به شيخ الائمه نيز معروف است زيرا عمر ايشان از تمامي ائمه اطهار(ع) طولاني تر است. حضرت را در قبرستان بقيع در كنار پدر، جدّ و امام حسن مجتبي(ع) دفن كردند.
آن امام به هنگام شهادت شصت و پنج سال داشته و مدت سي و چهار سال از امامت حضرتش مي گذشت.
در ميان امامان معصوم(ع)، براي هيچ كدام همانند امام صادق(ع) فرصت و شرايط مساعدي پيش نيامد تا بتوانند در سطح وسيع به انقلاب فرهنگي بپردازند و با تشريح فرهنگ غني و پُرمايه ي اسلام، بر گسترش اين دين آسماني بيفزايند. ولي براي امام صادق(ع) اين فرصت، در گير و دار كشمكش ها و رودرويى بني اميه و بني عباس و جنگ قدرت به دست آمد. آن بزرگمرد علم و عمل از اين فرصت استفاده ي كامل كرد و اسلام و فقهِ آن را از ديدگاه ائمه ي اهل بيت(ع) معرفي نمود و با تربيت شاگردان بسيار و برجسته، حيات تازه اي به اسلام و مسلمين بخشيد و فرهنگ ناب تشيّع را كه از متن اسلام محمدي و علوي نشأت گرفته بود به جهانيان عرصه كرد. امام صادق(ع) به عنوان رييس مذهب جعفري حوزه ي علميه ي اسلامي در سطح عميق و وسيع تشكيل داده و علوم اسلامي را تدريس مي نمود. در اين حوزه، چهار هزار نفر به فراگيري علوم آل محمد(ص) مي پرداخته و حضرت در اين زمان، اسلام اصيل را از زير حجاب تيره و تار اسلام بني اميه و بني عباس آشكار ساخت.
منبع : برنامه روزشمار تاريخ ازمركز پژوهشهاي صدا و سيما
شهید زین الدین
جنگی که در شهریور 1359ه ش توسط دیکتاتور معدوم عراق ،صدام حسین به مردم ایران تحمیل شد؛ظهور اسطوره هایی رادر پی داشت که غیر از تاریخ صدر اسلام،در هیچ برهه ای از تاریخ بشرنشانی از آنها نیست.
ومهدی زین الدین یکی از این اسطوره هاست؛اسطوره ی زنده.
سال 1338 ه ش در كانون گرم خانوادهاي مذهبي، متدين و از پيروان مكتب سرخ تشيع، در تهران ديده به جهان گشود. مادرش كه بانويي مانوس با قرآن و آشناي با دين و مذهب بود براي تربيت فرزندش كوشش فراواني نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردان فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادري، مسائل اسلامي را به آنها تعليم ميداد.
نبوغ و استعداد مهدي باعث شد كه او دراوان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيكاري به پدرش كه كتابفروشي داشت، كمك ميكرد و به عنوان يك فروند، پدر و مادر را در امور زندگي ياري ميداد.
شهید مهدی زین الدین,شهید زین الدین,فرمانده لشکر علی بن ابی طالب,فرمانده,جبهه,جنگ,تصویر سازی,نقاشی چهره,منتظر,عباس گودرزی,قم,شهادت,
برای دریافت تصویر با کیفیت روی عکس کلیک نمایید
مهدي در دوران تحصيلات متوسطهاش به لحاظ زمينههايي كه داشت با مسائل سياسي و مذهبي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محرب آيتالله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مينمود و در واقع در حساسترين دوران جواني به هدايت ويژهاي دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيتالله مدني بسيار ياد ميكرد و رشد مذهبي خود را مديون ايشان ميدانست.
در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي، پدر شهيدان – مهدي و مجيد زينالدين – براي بار دوم از خرمآباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدي كه خود در مبارزات نقش فعالي داشت دوري پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرمآباد بردوش كشد.
در ادامه مبارزات سياسي دوران دبيرستان، كينه عميقي نسبت به رژيم پهلوي پيدا كرد و زماني كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مينمود. شهيد زينالدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقي كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار براي ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفتهشدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جديتر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتي پدر شهيد زينالدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود، پدر با استفاده از فرصت پيشآمده، مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال داد. مهدي نيز همراه سايراعضاي خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمي نقش موثرتري را عهدهدار شد.
«مستند عبدالرزاق»
مرحوم حاج عبدالرزاق زین الدین پدر شهید مهدی زین الدین
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگي شد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، براي انجام وظيفه شرعي و اجتماعي خود و حفظ و حراست از دستآوردهاي خونين انقلاب، به اين نهاد مقدس پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظيفه كرد.
شهيد زينالدين در زمان مسئوليت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئههاي پيچيده ضدانقلاب در شهر خونين و قيام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداري از بينش عميق سياسي، در خنثي كردن حركتهاي انحرافي و ضدانقلابي گروهكهاي آمريكايي نقش به سزايي داشت.
با آغاز تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي ميهن اسلامي، شهيد زينالدين بيدرنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامي، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بيامان عليه كفار بعثي پرداخت.
پس از مدتي مسئول شناسايي يگانهاي رزمي شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. در اين مسئوليتها با شجاعت، ايمان و قوت قلب،تا عمق مواضع دشمن نفوذ ميكرد و با شناسايي دقيق و هدايت رزمندگان اسلام، ضربات كوبندهاي بر پيكر لشكريان صدام وارد ميآورد. بخشي از موفقيتهاي بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عمليات فتحالمبين، مرهون تلاش و زحمات ايشان و همكارانش در زمان تصدي مسئوليت اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و محورهاي عملياتي بود.
شهيد زينالدين در عمليات بيتالمقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمي و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ عليبن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد.
در عمليات رمضان، تيپ عليبن ابيطالب(ع) جزو يگانهاي مانوري و خطشكن بود و به حول و قوه الهي و با قدرت فرماندهي و هدايت ايشان – در بكارگيري صحيح نيروها و موفقيت آن يگان در اين عمليات – بعدها اين تيپ، به لشكر تبديل شد.
لشكر مقدس عليبن ابيطالب(ع) در تمام صحنههاي نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتي، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان يكي از يگانهاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كنندهاي را برعهده داشت.
صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به يادماندني اين يگان، همگام با ساير يگانها در عمليات پيروزمندانه خيبر بسيار مشهور است. هنگامي كه دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگافزارها و هواپيماهاي توپولوف و ميگ و بمبهاي شيميايي و پرتاب يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را آماج حملات خويش قرار داده بود، او و يگان تحت امرش مردانه و تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزاير و حفظ كردند.
خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيهاي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نميشد.
شهيد زينالدين در كنار تلاش بيوقفهاش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهههاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا ميكند. هميشه به رزمندگان سفارش ميكرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند.
او همواره سعي ميكرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مينمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن ميپرداخت.
به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا ميداشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود.
با علاقه خاصي به بسيجيها توجه ميكرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژهاي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشكر سركشي مينمود و مشكلات آنان را رسيدگي و پيگيري ميكرد. همواره به برادران سفارش ميكرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند.
آلبوم تصاویر شهید زین الدین
پوسترهای سردار شهید مهدی زین الدین
شيفتگي و محبت ويژهاي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق ميورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مينمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش ميداد و سعي ميكرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. ميگفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهي چه دستوري ميرسد، يك جان كه سهل است، اي كال صدها جان ميداشتيم و در راه امام فدا ميكرديم.
او در سختترين مراحل جنگ با عمل به گفتههاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبههها كرد.
حفظ اموال بيتالمال براي شهيد زينالدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار ميبرد تا اسراف و تبذير نشود. بارها ميگفت:در مقابل بيتالمال مسئول هستيم.
در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانهروي ميكرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره براي كم كردن تعلقات مادي تلاش ميكرد. ايثار و فداكاري او در تمام زمينهها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود.
براي اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهي ميتوان يافت.
او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نميانديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار ميكرد:
اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن.
از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي ميكردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد.
او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيليها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق ميدانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامياش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه ميشد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود.
شهيد مهدي زينالدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونهاي برنامهريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. ميگفت:
من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئلهاي به وجود نخواهد آمد.
در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مينشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش ميكشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند ميكردند.
او يكي از فرماندهان محبوب جبههها به شمار ميآمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته ميشود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب ميخواندند.
شهید مهدی زین الدین,شهید زین الدین,فرمانده لشکر علی بن ابی طالب,فرمانده,جبهه,جنگ,تصویر سازی,نقاشی چهره,منتظر,عباس گودرزی,قم,شهادت,
برای دریافت تصویر با کیفیت روی عکس کلیک نمایید
سردار رحيم صفويفرمانده سابق سپاه درباره او ميگويد: شهيد مهدي زينالدين فرماندهي بود كه هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصههاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود.
شهادت مزدی بودکه خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود.
در آبان سال 1363 شهيد زينالدين به همراه برادرش مجيد (كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر عليبن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از کرمانشاه به سمت سردشت حركت ميكنند. در آنجا به برادران ميگويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم!
موقعي كه عازم منطقه ميشوند، رانندهشان را پياده كرده و ميگويند: خودمان ميرويم. حتي در مقابل درخواست يكي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او ميگويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نميتوانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را ميتوانيم بدهيم.
فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبههها و شركت در عمليات و صحنههاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش را از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند.
همان طور كه برادران را توصيه ميكرد: ما بايد حسينوار بجنگيم؛ حسينوار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسينوار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها ميداشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا ميكرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و ميگفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.
وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
بسمه تعالی
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.
ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشتهام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم دادهام جهت بدهیها
پدرم برای خانهای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم میباشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را دادهام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمیرسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.
کودکان از خدا می پرسند ، شما چه جوابی می دهید ؟
آیت الله شاه آبادی، استاد عرفان حضرت امام خمینی (ره) توصیه می کردند که اگه مثلاً بچه شما نیاز به کفش داشت، هرچند که شما دیر یا زود اون کفش رو تهیه می کنید، اما به فرزندتون اینجوری بگید: « عزیزم، بابا باید پول داشته باشد، مگه نمی دونی که خدا روزی رسونه؟ پس از خدا بخواه زودتر به بابات پول بده تا برات کفش بخره »؛ این کودکِ شما قطعا دعا خواهد کرد و پدر هم وضعش به این مقدار پول می رسه که بتونه یه کفش برای بچه اش بخره و این بچه کفش رو از خدا می دونه و عاشق خدا میشه و در این صورت پدر دست فرزندش رو در دست خدا گذاشته است. البته وقتی که یکی از نزدیکان که مریض میشه به بچه بگید: از خدا بخواد که به بیمار سلامتی بده و در این زمینه مثال های زیادی هست که بشه به بهونه ی اون ها خدا رو به کودکان معرفی کرد.
به این نمونه هم توجه کنید:
یکی، پسر پنج سالش رو پیش امام صادق علیه السلام بُرد و گفت: این بچه، من رو کلافه کرده همش می پرسه که خدا رو به من نشون بده. من نتونستم جوابش رو بدم. امام فرمودند: من به او یاد میدهم و امام بدون اینکه اون بچه متوجه بشه، به یکی گفت که لیوانی رو برداره و با آب و شکر، یک آب شیرین درست کنه و بیاره. وقتی که آوردند، به اون بچه دادند تا بخوره. وقتی که خورد، از اون کوچولو پرسید: چه مزه ای داره؟ گفت: شیرینه. حضرت پرسید: چرا شیرینه؟ او گفت: حتما قند یا شکر توی اون ریختند. امام از اون خواست تا شِکر رو نشون بده، ولی اون بچه جواب داد: چیزی پیدا نیست. امام پرسید: پس از کجا متوجه شدی؟ اون بچه گفت: از مزه اش. امام به اون آفرین گفت و فرمودند: خدا هم در این عالم حضور دارد و همان لذت هایی که از مشاهده ی کوه، دشت، طبیعت، از خوردنی ها و دیگر زیبایی ها می بری، بیان گر حضور خالق آنها یعنی خداست که با چشم نمی توان او را دید. بنابراین همه ی این نعمت ها و لذت ها از جانب خداست. همانطور که شیرینی آب لیوان به سبب وجود شکری است که دیده نمی شود.
برگرفته از www.Morabbee.ir
12
نکات ناب تربیتی
خانواده به عنوان بنیادی ترین نهاد اجتماعی می تواند عمیق ترین تأثیرات روحی و روانی را در اعضایش ایجاد كرده و به نوبه خود منشأ تحولاتی عظیم در جامعه باشد. جامعه نیز می تواند تغییرات اجتماعی را به درون خانواده سوق دهد.
فرزندان راههای تعامل اجتماعی خود را در خانواده می آموزند. محیط خانواده باید به فرزندان عزت نفس، احساس ارزشمندی، شخصیت و خودباوری بدهد. اگر كودك در خانه از محبت پاك سیراب شود، در جامعه در برابر اظهار محبت های دروغین و آلوده نخواهد لغزید. ارتباط عاطفی بین پدر و مادر و فرزندان باید از هر لحاظ تقویت شود، به نحوی كه فرزندان احساس ضعف و كمبود محبت نكنند و به سمت انحراف كشیده نشوند. در شرایطی كه والدین نوجوانان را ناسازگار دانسته و جوانان هم والدین خود را قبول ندارند احتمال وقوع هر نوع حادثه و آسیب ناگواری برای قشر جوان ما وجود خواهد داشت. از این رو سعی كرده ایم به چند سؤال احتمالی شما در مورد نوجوان و جوانتان پاسخ دهیم.
چگونه یك خانواده می تواند عفت و پاكدامنی جوانش را حفظ كند؟
حفظ عفت جزو حساس ترین و در عین حال سخت ترین مراحل مسئولیت یك انسان برای سعادت خودش است. بخصوص در دوران جوانی حفظ عفت ارتباط مستقیمی با سعادت انسان دارد.
این ممكن نیست مگر با تأثیرپذیری از آموزه های دینی و قرآنی. برای رعایت عفت ، قرآن كریم بیشترین سرمایه گذاری را كرده است، بخصوص در سوره نور. اگر این آیات برای جوانان تشریح شود آنها می توانند به سلامت ، دوران جوانی خود را پشت سر بگذارند.
مهمترین مسایل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، انسانی از این نكته غافل نشده اند كه پدر و مادر به گونه ای رفتار كنند و رفتار كلامی و گفتاری آنان و پوشش آنها در منزل باید به گونه ای باشد كه قرآن تصریح كرده است.
البته در حال حاضر محیط جامعه وضعی پیدا كرده كه متأسفانه هر چه هم والدین مسایل خاصی را رعایت كنند جوان وقتی وارد محیط جامعه می شود در مواردی مشاهده می كند مسایل مرتبط با رعایت پوشش اسلامی و اخلاق كه مورد تأكید اسلام است، رعایت نمی شود. همه اینها در گرو رعایت دقیق دستورات فقهی اسلامی است.
مسئله تناقض گویی در خانواده ها و تفاوت بین آنچه در خانه هست و آنچه در جامعه وجود دارد، گاه جوان را دچار سردرگمی می كند. چگونه به او آموزش دهیم كه درست را از نادرست تشخیص دهد؟غنی سازی فكر و ذهن یك جوان از ارزشها، می تواند او را در طول زندگی پراز فراز و نشیبش در برابر مشكلات بیمه كند.
اگر بتوانیم جوان ها را در دوران آموزششان با ارزش ها آشنا كنیم به نحوی كه خدا و رسول خدا و انبیا و علما و اندیشمندان جامعه راه را به ما نشان داده اند، به خوبی فكرش را به سوی درست اندیشیدن هدایت خواهیم كرد.
به عنوان مثال گاه بعضی از بیماران از نظر جسمانی وضعشان آنقدر خراب است كه نمی توان دارویی را مستقیم به آنها تزریق كرد پس با استفاده از سرم دارو را وارد جریان خون او می كنند. اردوها و جلسات انس با جوان به مثابه همان سرمی است كه باعث می شود جوان به صورت ناخودآگاه از رفتار و كردار و گفتار مربیانش آن معارفی را كه باید به او تزریق بشود، بهتر جذب كند و همین او را در برابر زشتی ها و كجروی ها بیمه كند.
از دیگر نارضایتی جوانان ، وجود فاصله طبقاتی و ناخرسندی جوان از وضعیت كنونی است ، چگونه او را به این شناخت برسانیم كه باید خودش را با شرایط موجود زندگی اش وفق دهد؟
تفهیم این موضوع كه مقام رضا و راضی بودن به آنچه كه به هر تقدیر دست قضای الهی در دست انسان قرار داده و تفهیم اهمیت و ارزش مقام رضا برای جوانها با بیان الگوها، مثال ها و تأكیداتی كه خداوند متعال و ائمه اطهار(ع) دارند می تواند در این جهت برای همه مؤثر باشد. هر چند این مسئله فقط در جوانهای ما مشاهده نمی شود و دامن گیر همه ما می باشد. خداوند مقام كسانی را كه به مقدرات او راضی باشند و از راه های مشروع برای معاش زندگی خود و خانواده شان تلاش كنند به بالاترین درجه اعلی می رساند. از مهمترین بركات این رضایت، آرامشی است كه انسان پیدا می كند و در او ایجاد می شود. اطمینان و دوری از اضطراب، نداشتن ناراحتی های اعصاب و مسایل روحی و روانی جزو بركات مقام رضا است . خداوند می فرماید: “بنده من به آنچه كه به تو داده ام راضی باش. من هم به همان عمل كم عبادی تو راضی می شوم و می توانم سعادت تو را تضمین كنم". روایات پر است از این مطالب و لذا تفهیم مقام رضا و بیان آثار و فواید و بركات رضایت از وضع مادی موجود و عدم توجه به مراحل بالاتر كسانی كه به هر دلیل از امكانات بیشتری برخوردارند می تواند جوان را در برابر این تناقضات و اختلاف طبقاتی بیمه كند.
راه سوم ؛ تفهیم این موضوع است كه اختلاف طبقاتی به هر دلیلی ، در جامعه وجود دارد و خداوند این چنین خلق كرده است. البته نمی خواهیم توجیه گر رزق و روزی ها و درآمدهای حرامی كه همیشه مورد بغض خدا و برخورد اولیای الهی بوده است، باشیم. در بخش حلالش هم اختلاف طبقاتی وجود دارد و خداوند این تفاوت ها را قرار داده است. طبعاً كسی كه به هر دلیلی زمینه هایی به صورت طبیعی برای او فراهم شده و توانسته به مال و منال بیشتری برسد ، از امكانات بیشتری برخوردار است. لذا باید به جوان تفهیم كنیم كه اختلاف طبقات در یك قوم و خویش، در یك شهر، در یك جامعه نباید باعث شود كه ما به طرف كمال حركت نكنیم.
بیاناتی كه خداوند از طریق اولیائش به انسان رسانده است و برای بالا بردن ضریب تحمل كسانی است كه بهره مندی كمتری از نعمت های دنیایی دارند ، خود كمك بزرگی برای رسیدن به این هدف است.
خداوند در روایت معراج می فرماید: “من روزگار قیامت از بنده فقیرم كه از امكانات كمتری برخوردار بوده عذرخواهی می كنم". ارزش عذرخواهی مقام ربوبی كه همه ی هستی و همه امكانات در ید قدرت اوست، اگر به درستی برای یك جوان روشن شود خواهد توانست تا حد زیادی مشكلات و تفاوت ها را تحمل كند. تنها به امید كسب رضایت خدا.
در برخی از خانواده ها جوان این جسارت را پیدا می كند كه در مقابل پدر بایستد و یا والدین به خود اجازه می دهند كه به جوان اهانت كنند. چه كار كنیم تا به اینجا نرسیم؟
واقعیت این است كه در این بخش تمامی تقصیرها متوجه والدین است. وقتی بین یك استاد و شاگرد مشكلی پیش بیاید باز مقصر همان رده نسل قبلی است. چنانچه جوانی نسبت به والدین خود گستاخ شود و حاضر به پذیرفتن حرف های آنها نباشد باید مشكل را در نسل قبلی یعنی مربی و والدین او جستجو كرد. از مرحوم شهید بهشتی نقل شده: “وقتی می خواهید مدیری انتخاب كنید اگر مشاهده كردید فرزندان او بی تربیت و دارای رفتار اجتماعی نامناسبی هستند بدانید این شخص مدیرلایقی نیست".
این جمله ، خلاصه و چكیده تمامی معارف دینی و قرآنی و روان شناسی است. اگر بچه ای را در خیابان دیدید كه رفتاری مؤدبانه، متین و باوقار ندارد، بدانید كه پدر و مادر او انسان های مدیری نیستند. واقعیت این است كه فرزندان آیینه های رفتاری والدین خود هستند. 99 درصد اشكال در جسارت كردن فرزندان مخصوصاً در خانواده ، رفتارغیرمنطقی و تحكم آمیز والدین است كه جوان را از آنان كه زمانی دوستشان می داشت دور می سازد و باعث می شود تا او با استفاده از سخنان خشن در مقابل آنان بایستد. اگر والدین در رفتار خود تجدیدنظر كنند و انعطاف بیشتری از خود نشان دهند حتی یك جوان پرخاشگر نیز در برابر آنان رفتار متواضعانه ای خواهد داشت.
قره قوروت ترش ترش ترش
الآن جاتون خالی دارم یک قره قوروت ترش ترش ترش میخورم که نگو و نپرس. لطفا 10 ثانیه، فقط 10 ثانیه روی قره قوروت ترش توجه کنید، ببینید دهانتون پر از آب میشه. این مثال رو زدم که عرض کنم چطور با ده ثانیه فکر کردن به قره قوروت ترش اینقدر سریع بدن ما واکنش نشون میده، اونوقت اگر شما ده دقیقه و ده ساعت و ده روز و ده سال اگه به یک چیز منفی توجه کنی، ببین چه تاثیرات ویرانگری روی سیستم وجود شما میگذاره و برعکسش هم همینطوره که شما اگه ده ثانیه و ده دقیقه و ده روز و ده سال به یک چیز خوب فکر کنی، ببین چه واکنش های زیبایی توی زندگیتون به وجود میاد. مثال قره قوروت رو همیشه یادت باشه، تا افکار منفی اومد توی سرت، بدون که اگه تا 17 ثانیه ادامشون بدی، دیگه داری با دست خودت تیشه به ریشه زندگیت میزنی.
برای همین یک سوال بسیار زیبا طراحی کردم که خیلی خوبه که دائما از خودمون بپرسیم:
انرژی بخش ترین فکری که باید بکنم چیه؟ انرژی بخش ترین حرفهایی که باید بزنم چیه؟